حرم
🔺صفحه دوم 😒👈شما که اینقدر داعیه دار اسلام و شرع و پیروی از اهل بیت هستید و ادعا و دغدغه مندی تان گ
🔺صفحه سوم
🔴اول شیخ عباس قمی
📚مفاتيح الجنان ، صفحه ۲۹۵ این روز را عید مینامد و عید بقر میگوید و شما به او دروغ بستید❌
🔴رضی الدین علی بن سید بن طاووس تایید حدیث به وثوق و تایید روز قتل و تایید عید الزهرا
📚زاد المعاد، تألیف علامه مجلسی، صفحه ۲۵۷
🔴علامه محمد باقر مجلسی در کتابی خطی مختص به نهم ربیع روز قتل خلیفه و تایید روز قتل و تایید احادیث متواتر و تایید عید الزهرا
📚 بحار الانوار جلد ۳۱، صفحه ۵۰ و بحار الانوار، جلد ۲۹، صفحه ۲۰۳ و زاد المعاد، تألیف علامه مجلسی، صفحه ۲۵۳
🔴شیخ صدوق زاد المعاد،
📚 تألیف علامه مجلسی، صفحه ۴۰۴
🔴علامه آقا بزرگ طهرانی
📚الذریعة الی تصانیف الشیعة ، جلد ۲۵، صفحه ۳۰۳
🔴علامه عاملی بیاضی تایید روز قتل و عیدالزهرا سلام الله علیها
📚 الصراط المستقیم الى مستحقی التقدیم ، جلد ۳، صفحه
🔴شیخ علی نمازی شاهرودی تایید عید و روز قتل
📚مستدرک سفینة البحار ، جلد ۴، صفحه ۶۸۲۹
🔴علامه سید جعفر مرتضی عاملی مختصر مفید
📚ج11، صص152-146
🔴میرزا حسین نوری تایید روز قتل و عید الزهرا سلام الله علیها
📚 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، جلد ۲، صفحه ۵۲۲
🔴سید حبیب الله هاشمی خوئی
📚منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ، جلد ۳، صفحه ۶۸
🔴سید هاشم بحرانی
📚 مدينة المعاجز ، جلد ۱، صفحه ۳۰۳
🔴میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
📚المراقبات، ، صفحه ۳۴- ۳۵ و استفتائات جدید،، جلد ۱، صفحه ۵۰۹، مسئله ۲۲۳۷
🔴عبد الحسین بندانی نیشابوری
📚تقویم شیعه، ، صفحه ۱۰۱
🔴شیخ محمد حسن نجفی جواهر
📚الکلام فی شرح شرائع الاسلام ، جلد ۵، صفحه ۴۳
🔴عبد الجلیل قزوینی،
📚النقض، صفحه ۳۵۳
🔴استاد ابوالحسنی (منذر)
📚 کتاب سیاهپوشی در سوگ ائمه نور(ع) ، چ سوم، ص 297-299
🔴سید علی آل بحر العلوم المحتضر، 📚تعلیقات صفحه ۹۱
🔴سید علی حسینی میلانی http://www.al-milani.com/farsi/qa/printer.php?cat=8&itemid=876
🔴 آیت الله علوی گرگانی ایشان هم تایید روز قتل را کردند و هم تایید کردند که این روز عید الزهرا میباشد
🌐 http://www.gorgani.ir/index.php?action=news_archive&id=327
🌐 http://bit.ly/2ngKJQj
🔴مکارم شیرازی https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=18&catid=0&pageindex=0&mid=68241
🔴سید محمد حسینی شاهرودی ایشان هم تایید روز قتل را کردند و هم تایید کردند که این روز عید الزهرا میباشد
http://www.shahroudi.com/Portal.aspx?pid=71243&Cultcure=Persian&CaseID=106250&CategoryID=14978
🔴سید صادق روحانی تایید روز قتل تایید عید و تایید لعن و سب استفتائات، آیت الله محمد صادق روحانی، جلد ۲، صفحه ۲۱۸-۲۱۹ و استفتائات، آیت الله محمد صادق روحانی، جلد ۳، صفحه ۱۹۱
🌐 http://www.rohani.ir/ar/idetail/7681/يوم-فرح--الزهرا-
🌐 http://www.rohani.ir/ar/idetail/6389/هل-يجوز-التلفظ-ب-لفاظ-بذي---مثل-السب-و-ال-هان--ل-ع---
🔴شیخ حسین آل عصفور
📚 سداد العباد و رشاد العباد ، صفحه ۳۷۵-۳۷۶
🔴آیت الله صافی گلپایگانی تایید روز قتل و عیدالزهرا
🌐 http://saafi.com/news/62
🔴آیت الله بهجت تایید روز قتل و عیدالزهرا و ایشان خود در این مراسم شرکت میکردند که فیلم آن در کانال موجود است
📚 استفتائات ، جلد ۴، صفحه ۵۴۶
حرم
🔺صفحه سوم 🔴اول شیخ عباس قمی 📚مفاتيح الجنان ، صفحه ۲۹۵ این روز را عید مینامد و عید بقر میگوید و ش
🔺صفحه چهارم
👈🔸این هم اسناد و شواهدی از اقوال علما خاصه و امامیه ( شیعه ) پیرامون تاریخ هلاکت خلیفه دوم
😡بهتر بود آقای ارفع جدای از مصادر عامه و برادران عزیزشون ( که ان شاء الله با ایشان هم محشور بشوند )، یه نگاهی هم به اسناد و شواهد و اقوال علما امامیه هم در این زمینه میکردند ...... 😒اما ظاهرا جهل یا چه بسا عناد و بی حیایی است که باعث شده به راحتی دهان خود را باز کرده و گزاف گویی کنند و باطل را به دید حق تبیین کنند !!!!!
👌🔴 و اما سخن ما در این جا این است که بر فرض محال تاریخی که شما مطرح کردید ، درست است و گفته ما اشتباه این مسئله چه ربطی به این دارد که ما در ایام ربیع مجالسی مبتنی بر برائت از دشمنان اهل بیت تحت عنوان عیدالزهراء سلام الله علیها ، را تشکیل ندهیم .؟!!! مگر حتما تشکیل مجالس برائتی از یک ملعونی باید مصادف با تاریخ به هلاکت رسیدن آن ملعون باشد ؟؟!! کدام منطق سلیمی همچین حرفی را میزند ؟!! مگر تشکیل مجالس ولایی و برائی ، منحصر در زمان و مکان خاصی است ؟!!!
🔹و اما سخن دروغ دیگر ایشان به عنوان دلیل 2 ام شیعیان برای تشکیل مجالس عیدالزهراء سلام الله علیها 👇
👈2 : جناب ابولولو ( علیه الرحمه ) قاتل خلیفه دوم شخصی یهودی بوده است !!!!😮😮
🔸باز در این جا آن روحیه میل ایشان به مصادر عامه و برادرانشان کاملا مشهود است زیرا تنها کسانی که متوسل به گفتن همچین مزخرفاتی درباره ابولولو شده اند ، اهل سنت و عامه هستند و بزرگان مذهب امامیه👈 بلااستثناء 👉 ایشان را از صحابی خاص امیرالمومنین علیه السلام و از شیعیان معرفی کردند به اسناد و اقوال علما شیعه دقت کنید 👇
🔹اسناد شیعه بودن ابولولو
🔴شیخ عباس قمی
📚سفینه البحار ۷ / ۵۶۱ ، ماده لؤلؤ
🔴 حسن بن ابی الحسن دیلمی
📚ارشاد القلوب دیلمی ح۲ / ص۲۸۵
🔴علامه مجلسی
📚 بحارالانوار ج۳۱ / ص۱۲۲
🔴 شیخ علی نمازی شاهرودی
📚(مستدرک سفینة البحار،ج۹، ص ۲۱۲)
🔴میرزا عبدالله افندی
📚(ریاض العلماء، ج ۵،ص ۵۰۷)
🔴آیت الله میرزا جواد تبریزی
📚 درس های برگرفته از میرزای تبریزی ص۲۷۵
🔴مرحوم آیت الله مرعشی نجفی
📚 تذکره امامزاده آقا علی عباس و بابا شجاع الدین، صفحه۱۵
🔴آية الله لطف الله الصافي الگلپايگاني 📚مجموعة الرسائل، جلد ۲، صفحه ۳۹۵-۳۹۶
🔴سید محمد تقی نقوی قاینی خراسانی
📚مفتاح السعادة في شرح نهج البلاغة ، جلد ۳، صفحه ۳۲۶-۳۲۷
🔴ایت الله بهجت استفتاء http://s17.picofile.com/file/8411711450/bahjat_abololo.jpg
🔴سید علی سیستانی استفتاء http://s17.picofile.com/file/8411711584/sistani_abololo.jpg
🔴آیت الله مجتهدی تهرانی در فیلمی که منتشر شده از ایشون میفرمایند برید کاشون زیارت ابولولو که شکم دومی و پاره کرد وقت عیدالزهرا برین زیارتش
https://www.aparat.com/v/b8aRu/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%84%D9%88%D9%84%D9%88_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_-_%D9%85%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C
___
🔴 سخن آیت الله مرعشی نجفی :
ایشان در زیارت از بقعه حضرت ابولؤلؤ می فرمودند: (میگویند این کلام را امام زمان در ضمن تشرفی به ایشان فرمودند.)
هر کس ابولؤلؤ را در کاشان زیارت کند،ثواب زیارت جده ام حضرت زهرا سلام الله علیها در مدینه را به او عطا می کنند.
📚(تذکره امامزاده آقا علی عباس و بابا شجاع الدین، تالیف: سید عزیز امامت،صفحه۱۵؛)
🔴 کلام مرحوم حضرت آیه الله العظمی شیخ میرزا جواد تبریزی
ونیز در توفیقی که در دیدار با ایشان داشتیم ، معظم له ضمن ابراز خرسندی از اهتمام به بزرگداشت و تکریم آن بقعه و بارگاه جمله ای فرمودند : خطاب به من ( نویسنده کتاب ) فرمودند :
در اولین نوبت زیارتی که مشرف میشوید و نگاهتان به قبر حضرت ابولولو افتاد ، از جانب بنده سلام بده و اینگونه بگو : سلامی از عبدناقابل خدا به عبدصالح خدا
شایان ذکر است که ساخت ضریح مطهر که نصب بود از اهتمامات آن مرجع تقلید عالیقدر بود که ثلث وجه آن توسط معظم له پرداخت گردید و در زمان حیاتشان این موضوع فاش نگردید.
📚( درس های برگرفته از میرزای تبریزی ص۲۷۵)
حرم
🔺صفحه چهارم 👈🔸این هم اسناد و شواهدی از اقوال علما خاصه و امامیه ( شیعه ) پیرامون تاریخ هلاکت خلیفه
🔺صفحه پنجم
🔴کلام حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی: بگویید حضرت ابولولو
در دیداری که تولیت آستان با حضرت آیت الله داشت ، معظم له ضمن تایید و تاکید در بزرگداشت و تکریم جایگاه آن بقعه و بارگاه و صاحب آن مرقد شریف ، بر این نکته اصرار ورزیدند که : دلایل محکم و متقنی در دست است که ثابت میکند سیره ی سلف و گذشتگان و شیاع بین متشرعه از قدیم الایام تا زمان متصل به ائمه معصومین در بزرگداشت و احترام از این شخصیت بزرگوار بخصوص در بقعه و مدفن وی در کاشان بوده است. و نیز سوالی که از معظم له در خصوص جواز بکارگیری تعبیر " حضـــرت " در کنار اسم آن بزرگوار " حضرت ابولولو " داشته است ، وی فرموده اند : بعد از مقام حضرات ائمه معصومین چه کسانی شایسته تر از همچون او میباشند ؟.
🔶به نقل از موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی
https://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleid=484865
🔴 و اما مطلب قبلی خود را 2 مرتبه تکرار میکنیم که بر فرض محال صحت قول شما منباب دین جناب ابولولو ( علیه الرحمه) باز چه ممانعت و منافاتی با تشکیل مجالس عیدالزهراء سلام الله علیها وجود دارد😳 !!؟؟ یعنی فرضا چون قاتل یکی از دشمنان خدا شخصی یهودی مسلک بوده آیا دلیل نمیشود که مجالسی مبتنی بر تبری از آن شخص ملعون گرفته شود 😳؟!!!! و آیا دلیل و مبنای شیعیان برائتی درباره تشکیل مجالس عیدالزهراء سلام الله علیها شیعه بودن قاتل خلیفه دوم است ؟!! چه ربطی دارد ؟!!😔😒
🔹و سخن گزاف و تهمت دیگر ایشان که به عنوان دلیل سوم شیعیان بر تشکیل مجالس عیدالزهراء سلام الله علیها گفته شده این است که :
👈3) این شیعیان برائتی برای تشکیل مجالس عیدالزهراء سلام الله علیها استناد به روایت رفع القلم میکنند و هر کثافت کاری را در این ایام انجام میدهند !!!؟؟؟؟؟؟😮😮
🔸سخن گزاف ایشان واقعا مشخص است و نیاز به رد کردن ندارد اصلا ما برای تشکیل مجالس برائت از دشمنان خدا ، نیازی به استناد به این روایت نداریم و اصلا معنا و مراد این روایت این نیست که ما هر کار غیرشرعی و کثافت کاری را به عنوان شادی قلب حضرت زهرا سلام الله علیه انجام دهیم و این تهمتی است بزرگ که از نظر ما هم مردود است
🔴و در آخر نظر آیت الله سند از مراجع بزرگ عراق پیرامون این روایت https://t.me/ayatollahsanad/389
خلاصه :مراد از آن قلمی که برداشته می شود قلم مواخذه است نه قلم تشریع
این روایات رجاء و امید به عفو و بخشش را در دل انسان زنده می کند ، امید در نهاد آدمی هدف و مسیر زندگی را شکل می دهد که این خود باعث استقامت می شود، به خلاف یاس و ناامیدی که موجب اصرار و استمرار در گناهان است. این مساله خود یکی از حکمتهای تساوی خوف و رجاء در قلب مومن است که نباید هیچ کدام بر دیگری غلبه داشته باشد و این همان محض ایمان است
حرم
سمانه نتوانست جلوی هق هق اش را بگیرد،چطور میتوانست به او بگوید که کمیل عمری است خیلی چیز ها را از تو
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_هفتاد_و_هشت
& #چهارسالبعد &
ماشین را خاموش کرد و از آن پیاده شد،کیفش را باز کرد و بعد از کمی گشتن کلید را پیدا کرد ،سریع در را باز کرد،وار حیاط شد سریع فاصله ی در تا در ورودی را طی کرد ، وارد که شد،امیر به سمتش دوید و با لحن بچگانه ای گفت:
ــ آخ جون زندایی
سمانه امیر را در آغوش گرفت و گونه اش را بوسید.
ــ مامانی کجاست؟
صدای صغری از بالای پله ها آمد:
ــ اینجام سمانه
بعد از سلام و احوالپرسی صغری گفت:
ــ ببخشید من بدون اجازه رفتم تو اتاقت شارژر برداشتم
ــ این چه حرفیه عزیزم ،خاله آماده است؟
ــ میرید مزار شهدا
ــ آره امروز پنجشنبه است
قطره ی اشکی بر روی گونه اش سرازیر شد،سمانه نگاهی به صغری انداخت،صغرایی که بعد از اتفاق چهارسال پیش دیگه اون صغرای شیطون نبود همان سال با علی یکی از پسرای خوب دانشگاه ازدواج کرد وبدون هیچ مراسمی به خانه بخت رفت.
با صدای سمیه خانم هر دو اشک هایشان را پاک کرداند،سمیه خانم با لبخند خسته ای به سمت سمانه آمد و گفت:
ــ خسته نباشی مادر بیا یکم بشین استراحت کن
ــ نه خاله بریم،ببخشید خیلی معطلتون کردم امروز کمی کارم طول کشید
ــ خدا خیرت بده دخترم
سمانه دست سمیه خانم را گرفت و از خانه خارج شدند ،صغری هم در خانه ماند تا شام را درست کند.
سمانه بعد از اینکه سمیه خانم سوار شد،سریع سوار ماشین شد،دیدن خاله اش در این حال او را عذاب می داد،سمیه خانم بعد از کمیل شکست،پیر شد،داغون شد اما بودن سمانه کنارش او را سرپا نگه داشت....
به مزار شهدا که رسیدند با کلی سختی جای پارک پیدا کردند،سمانه بعد از خرید گل و گلاب همراه سمیه خانم به سمت قطعه دو شهدا رفتند،کنار سنگ قبر مشکی نشستند،مثل همیشه سنگ مزار شسته شده بود،واین ارادت مردم را نسبت به شهدا را نشان می داد،گلاب را روی سنگ ریخت و با دست روی اسم کشید و آرم زیر لب زمزمه کرد:
شهید کمیل برزگر
آهی کشید و قطره اشکی بر گونه اش سرازیر شد.
بعد از شهادت کمیل همه فهمیدند که کار اصلی کمیل چه بود،چندباری هم آقا
محمود گفت که من به این چیز شک کرده بودم.
سمانه با گریه های سمیه خانم به خودش آمد ،سمیه خانم با پسرش دردودل می میکرد و اشک هایش را پاک می کرد، ارام سمانه را صدا زد:
ـــ سمانه دخترم
ــ جانم خاله
میخوام در مورد موضوع مهمی بهات حرف بزنم
ــ بگو خاله میشنوم
ــ اماقسمت میدم به کمیل،قسمت میدم به همین مزارباید کامل حرفامو گوش بدی
سمانه سرش را بالا آورد و با نگرانی به خاله اش نگاه کرد:
ــ چی میخوای بگی خاله؟
ــ به خواستگاری آقای موحد جواب مثبت بده
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هفتاد_و_هشت & #چهارسالبعد & ماشین را خاموش کرد و از آن پیاده شد،کیفش را
سمانه شوکه از حرف های خاله اش میخواست از جایش بلند شود که سمیه خانم گفت:
ــ یادت نره قسمت دادم به کمیل
سمانه به اجبار سر جایش نشست.
ــ از رفتن کمیل چهارسال میگذره،دیدم که چی کشیدی؟گریه های شبانه ات تو
اتاق کمیل رو میشنیدم،هر چقدرم جلوی دهنتو میگرفتی تا صدات به گوشم
نرسه،اما صدا گریه هات اینقدر درد داشتن که به دلم آتیش می زدن،تو ایـن چهار سال از خانوادت گذشتی اومدی پیشم،خودتو قوی نشون دادی که برای من تکیه گاه باشی،اما خودت این وسط تنها موندی،همه ی این چهار سالو با عکس کمیل و گریه های یواشکی ات گذروندی، دیگه کافیه تو هم باید زندگی کنی،باور کن کمیل هم آرزوشه تو خوشبخت بشی.
سمیه خانم از جایش بلند شد و به طرف مزار همسرش رفت و سمانه را با کمیل تنها گذاشت.
سمانه سرش را پایین انداخته بود و اشک هایش بر روی سنگ سرد مزار می افتادند،دلش خیلی گرفته بود،با دست ضربه ای به سنگ مزار زد و گفت:
ــ کجایی کمیل،نباید تنهام میزاشتی،دیگه دارم کم میارم نباید میرفتی
طرف سمیه خانم رفت،بعد از قرائت قرآن و فاتحه به سمت ماشین رفتند،تا رسیدن به خانه حرفی بین سمانه و سمیه خانم ردو بدل نشد.
وارد خانه شدند،صغری مشغول آماده کردن سفره بود،علی هم مشغول کباب...
ــ سلام خدا قوت
صغری با دیدن چشمان سرخشان،لبخند محزونی زد و سریع به سمتشان آمد.
ــ سلام،علی گفت هوا خوبه تو حیاط سفره بندازیم
سمانه لبخندی زد و گفت:
ــ خوب کاری کردید
در کنار هم شب خوبی را گذراندن،صغری کم کم وسایلش را جمع کرد تا به خانه
برگردند،سمانه به سمیه خانم اجازه نداد تا دم در صغری را بدرقه کند و خودش آن را همراهی کرد،بعد از حرکت کردن ماشین،دستی برای امیر تکان داد،ماشین از خیابان خارج شد، سمانه می خواست در را ببندد که متوجه سنگینی نگاهی شد ،با دیدن مرد همسایه که مزاحمت هایش مدتی شروع شده بود ،اخمی کرد و در را محکم بست،به در تکیه داد و در دل نالید:
ــ اگه بودی کی جرات می کرد اینطور نگاه کثیفشو روی من بندازه
ادامه دارد...
"نویسنده : #فاطمه_امیری
حرم
سمانه شوکه از حرف های خاله اش میخواست از جایش بلند شود که سمیه خانم گفت: ــ یادت نره قسمت دادم به ک
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_هفتاد_و_نه
با صدای دوباره آیفون،سمانه سریع از پله ها پایین آمد و گفت:
ــ خودم جواب میدم خاله
گوشی را برداشت و گفت:
ــ کیه؟
ــ سلام دخترم ،احمدی هستم میاید دم در
ــ سلام آقای احمدی ،بفرمایید داخل
ــ نه دخترم عجله دارم
ــ چشم اومدم
با عجله چادرش را سر کرد و به طرف در رفت،سردار احمدی،کسی بود که موقع
شهادتوکمیل کنارش بود،از آن روز تا الان هر چند مدت به آن ها سر می زد،در را باز کرد که سردار را که با لبخند مهربانانه منتظر بود دید.
ــ سلام سردار بفرمایید تو
ــ سلام دخترم ،نه عجله دارم تنها هم نیستم
سمانه نگاهش به سمت ماشین کشیده شد،با دیدن مردی که کاملا صورتش را با چفیه پنهان کرده بود،با تعجب ابروانش را بالا داد.
ــ این مدارکی که بهت گفته بودم اتاق کمیل برام بیار،بفرما دخترم،
سمانه پوشه ها را از دست سردار گرفت و گفت:
ــ به دردتون خورد؟
ــ نه زیاد،اما بازم ممنونم مزاحمتون نمیشم
سمانه از سنگینی نگاه مردی که در ماشین بود ،معذب و کلافه شده بود سریع خداحافظی کرد و در را بست.
نگاهی به پروندها انداخت،احساس می کرد، وقتی به سردار داده بود سنگین تر
بودند.
با صدای سمیه خانم سریع به خانه رفت.
***
ـــ دیدیش؟؟
به علامت تایید سری تکان داد
ــ نمیخوام این دیدار تورو از هدفت دور کنه و ذهنت مشغول بشه
سرش را به صندلی تکیه داد و گفت:
ــ مطمئن باشید این دیدار منو برای رسیدن به هدفم مصمم تر کرد
سردار سری تکان داد و حواسش را به رانندگی اش داد.
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هفتاد_و_نه با صدای دوباره آیفون،سمانه سریع از پله ها پایین آمد و گفت: ــ
خسته از ماشین پیاده شد،هوا تاریک شده بود،از صبح سرکار بود،آنقدر در این چند روز سرش شلوغ بود،که دیر وقت به خانه می آمد،با اینکه دوست نداشت سمیه خانم را تنها بزارد اما مجبور بود...
به سمت ورودی خانه رفت،با دیدن کفش های زنانه و مردانه ،حدس می زد،صغری یا دایی محمد با دندایی به خانشان امده یا شاید محسن و یاسین.
با وجود خستگی زیاد اما لبخندی بر لب نشاند و وارد خانه شد،کیفش را روی جا
کفشی گذاشت و وارد هال پذیرایی شد،با دیدن مهمانان در جایش خشکش زد.
افکاری که به ذهنش حمله می کردند و در سرش میپیچیدند و صداهایی که مانند
ناقوس در سرش به صدا در می آمدند را پس زد و آرام سلام کرد،با صدایی که او را مخاطب خود قرار گرفت ،چشمانش خیس شدند.
ــ سلام به روی ماهت عروس گلم
سمانه وحشت زده به خانم موحد نگاهی انداخت،کسی جز سمیه خانم حق نداشت او را عروسم صدا کند،او فقط عروس کمیل بود نه کسی دیگر...
با صدای لرزانی گقت:
ــ اینجا چه خبره؟
یاسین از جایش بلند شد و گفت:
ــ زنداداش بشین لطفا
اما سمانه دوباره پرسید:
ــ یاسین اینجا چه خبره؟
سید مجتبی(آقای موحد)از جایش بلند شد و بعد از سرفه ی مصلحتی ،دستی بر محاسنش کشید و گفت:
ــ سمانه خانم ما از پدرتون اجازه گرفتیم که امشب برای امرخیر مزاحم بشیم،که
سرهنگ هم اجازه دادند.
سمانه ناباور با چشمان اشکی به آقا محمود و محمد ویاسین نگاه کرد،باورش نمی شد با او این کار را کرده باشند...
سمانه با صـدایی که از بغض و عصبانیت می لرزید گفت:
ــ لازم نبود به خودتون زحمت بدید،من به مادرتون گفتم که جوابم منفیه
ــ سمانه
حتی تذکر محمود آقا نتوانست او را آرام کند.
ـــ من قصد ازدواج ندارم آقای موحد،اینو بارها به شما و مادرتون گفتم،هیچکس
حق نداره جز خاله سمیه منو عروسم صدا کنه،من عروس کمیلم نه کسی دیگه
یاسین بلند شدو گفت:
ــ سمانه،تو هنوز...
ــ هنوز جوونم؟وقت دارم زندگی بکنم؟؟مگه من الان زندگی نمیکنم؟وقتی تا الان به من میگی زنداداش چطور میخوای زن یکی دیگه بشم.
قدمی به عقب برداشت و گفت:
ــ این حرف آخرم بود،من نمیخوام ازدواج منم،آقای موحد قسمتون میدم به جدتون دیگه این قضیه رو باز نکنید
سریع کیفش را برداشت و با شتاب از خانه خارج شد.
ادامه دارد...
"نویسنده : #فاطمه_امیری
✴️ یکشنبه 👈 25 مهر / میزان 1400
👈10 ربیع الاول 1443👈 17 اکتبر 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
💍 ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیها السلام "۱۵ سال قبل از بعثت"
🏴 رحلت جناب عبدالمطلب جد پیامبر صلی الله علیه و آله"۸ عام الفیل"
🔥 اولین روز خلافت غاصبانه معاویه علیه الهاویه " ۴۱ ه.ق ".
⚫️ فوت مالک بن انس " ۱۷۹ ه.ق ".
⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است:
✅ خرید رفتن و فروش اجناس .
✅ مسافرت.
✅ حسابرسی اموال.
✅ امور کشاورزی و زراعی.
✅ نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه .
✅ و قرارداد نوشتن خوب است .
👼 زایمان خوب و نوزادش پاک دامن و با حیا و مبارک و در معاش خود در تنگنا قرار نگیرد .ان شاءالله.
✈️ مسافرت : مسافرت خوب و مفید است .
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز : قمر در برج حوت است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️ از شیر گرفتن کودک.
✳️ تعلیم و تعلم و امور اموزشی.
✳️ دیدار با بزرگان .
✳️ بذرافشانی و کاشت .
✳️ دادن سفارش خرید .
✳️ شروع به کار و شغل .
✳️ و آغاز معالجه و درمان نیک است.
💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه)،فرزند چنین شبی حافظ قرآن گرددان شاءالله.
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث عزت و احترام است.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب درد و الم می شود .
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 11 سوره مبارکه " هود " است.
الا الذین صبروا و عملوا الصالحات...
و چنین استفاده میشود که برای خواب بیننده کاری پیش آید که در نظر مردم مشکل باشد ولیکن چون صبر کند موجب نیکنامی و راحتی ایام عمرش میگردد.ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
#اربعین_تبری
فرحة الزهراء ۱۴۴۳
شماره 1 از 40
#عمری_نباشیم 😉
#بر_عمر_غار_نجاست_لعنت 😍
#عیدالله_الاکبر_غدیر_ثانی_مبارک😍
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
4_6008063015449004696.mp3
9.05M
°•🌱
احمد شدھ داماد و
خدیجه است عروسش
جبریل زمین آمده با خیل نفوسش 💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚
#حسینحقیقی🎤
کتاب 📕 حضرت خدیجه (سلام الله علیها) همسر پیامبر اسطوره ایثار و مقاومت
شرح مختصری بر زندگانی حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
به قلم محمد محمدی اشتهاردی
#حضرت_خدیجه سلام الله علیها
👇👇👇👇👇
4_6010604330418179180.pdf
436.4K
- حضرت خدیجه (سلام الله علیها) همسر پیامبر اسطوره ایثار و مقاومت
به قلم محمد محمدی اشتهاردی
#اربعین_تبری
فرحة الزهراء ۱۴۴۳
شماره 2 از 40
#عمری_نباشیم 😉
#بر_عمر_غار_نجاست_لعنت 😍
#عیدالله_الاکبر_غدیر_ثانی_مبارک😍
#تاچهلروزشادیم❣️
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
✅ دیدار با #امام_زمان ارواحنا فداه در دوران غیبت صغری و در بیت حضرت #خدیجه کبری سلام الله علیها
✍️حسن نصیبی میگوید:
در پنجاه و چهارمین #حج خود زیر ناودان کعبه در حال سجده و تضرع و دعا بودم که کنیزی آمد و گفت: امام زمانت را دریاب!
پس مرا به خانه حضرت خدیجه علیها السلام هدایت کرد، پس از داخل خانه صدا آمد:
ای حسن، آیا خیال میکنی من از حال تو غافلم؟
پس حضرت تک تک اوقات مرا برای من بازگو فرمود، پس من از هوش رفتم، و احساس کردم حضرت با دست خویش مرا به هوش آوردند سپس حضرت به من دفتری عطاء کردند و فرمودند:
برای ظهور من دعا بنما، و بر من #صلوات بفرست ...
📗 مکیال المکارم، جلد ۱، صفحه ۲۶۹و۲۷۰
4_5841680608081740292.mp3
1.67M
📜 دروغ بودن ازدواج حضرت خدیجه سلام الله علیه قبل از ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله
🏷 استاد بندانی نیشابوری
🗓 امروز دهم ربیع الاول 🔻
سالروز ازدواج آسمانی حضرت رسول اکرم و حضرت خدیجه کبری
📜 ۱۵سال پیش از بعثت، ازدواج حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله و حضرت خدیجه طاهره عليهاالسلام، انجام شد.
حضرت خدیجه در میان قریش به پاکی و درایت شهرت داشته و صاحب ثروت فراوانی بودند.
بزرگان قریش بارها از ایشان خواستگاری کرده بودند، اما ایشان به هیچکس پاسخ مثبت نداده و ازدواج نکردند؛ تا این که در سن حدود ۲۵ سالگی با رسول خدا صلی الله علیه وآله ازدواج کردند.
خطبه عقد توسط حضرت ابوطالب علیهالسلام خوانده شد و حاصل زندگی مشترک ۲۴ ساله، دو فرزند پسر به نامهای قاسم و عبدالله و یک دختر حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیهاالسلام بود.
جلالت قدر و بزرگی و محبت حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به رسول خدا صلی الله علیه وآله به حدی بود که تمام ثروت انبوه خود را در اختیار نشر اسلام قرار دادند و در طول دوران دشوار رسالت با تمام وجود از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حمایت کردند.
بارها جبرئیل، سلام خداوند و وعده بهشت را برای حضرت خدیجه علیهاالسلام آورد.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله پس از درگذشت حضرت خدیجه همواره از ایشان یاد میکردند و با تصریح میفرمودند:
به خدا سوگند هرگز بهتر از خدیجه نصیب من نشده، وقتی مردم کافر بودند، به من ایمان آورد؛ وقتی مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق کرد؛ وقتی مردم مرا از خود راندند، اموالاش را در اختیارم گذارد؛ و خداوند از او فرزندانی به من داد و دیگران را عقیم ساخت.
🌹این مناسبت فرخنده را به محضر مقدس أعلیحضرت صاحب الأمر امام زمان عجل الله فرجه الشریف تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
4_5859489131628857272.mp3
1.46M
حضرت خدیجه سلام الله علیها تمام ثروت خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و اسلام بخشید/
🎤استاد معاونیان؛
4_5856963119628158916.mp3
1.45M
علم و معرفت حضرت خدیجه سلام الله علیها/
🎤استاد معاونیان؛
🌸🌸🌺✨🌟 یازدهم ربیع الاوّل، میلاد حضرت رضا علیه السلام مبارک باد (قول غیر مشهور)
برای میلاد حضرت رضا علیه السلام دو قول نقل شده است:
الف) یازدهم ذیالقعده
مرحوم طبرسی در «إعلام الوری»، مرحوم ابن فتّال نیشابوری در «روضة الواعظین»، مرحوم عمادالدین طبری در «مناقب الطاهرین»، مرحوم شهید اوّل در «الدّروس»، و مرحوم کفعمی در «مصباح»، یازدهم ذیالقعده را روز میلاد حضرت رضا علیه السلام گزارش کردهاند.(بحارالأنوار، ج 49، ص3 و 9 و 10/ روضةالواعظين، ج 1، ص 236/ مناقب الطاهرین، ج2، ص796)
ب) یازدهم ربیعالاول
مرحوم شیخ صدوق در «عیون اخبارالرضا علیه السلام» از عتّاب بن أسید نقل میکند که گفت: از جمعی از اهل مدینه شنیدم که حضرت علیبن موسی الرضا علیه السلام در روز پنج شنبه، یازدهم ربیعالاول سال 153 هجری به دنیا آمد.(بحارالأنوار، ج 49، ص 9 به نقل از عیون اخبارالرضا علیه السلام) مرحوم ابنشهر آشوب نیز در «مناقب»، یازدهم ربیعالاول سال 153 هجری را تاریخ ولادت حضرت رضا علیه السلام گزارش میکند. (بحارالأنوار، ج49، ص10 به نقل از مناقب)
مرحوم محدّث قمی در «وقایع الأیام» مینویسد:
«در این روز (یازدهم ربیعالاوّل) ولادت حضرت رضا علیه السلام واقع شده، اما مشهور بین علما یازدهم ذیالقعده است.» (وقایع الایام، ص212)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👊🏼💎 دعای تبرّی از دشمنان اهلبیت علیهم السلام، منقول از حضرت رضا علیه السلام
سلیمانبن جعفر گفت: نزد حضرت رضا علیه السلام رفتیم. مشاهده کردیم آن حضرت در حال سجده شکر است، امّا سجدهاش طولانی شد. هنگامی که سر از سجده برداشت، عرض کردیم: چرا سجده شما طولانی شد؟ فرمود: دعایی را در سجده میخواندم که هرکس در سجده شکرش بخواند، مانند کسی است که در روز بدر، همراه با رسول خدا صلّی الله علیه و آله به دشمنان، تیر انداخته است. (مهج الدعوات، ص 257) یا مطابق روایت دیگر مانند کسی است که در روزهای بدر، احد و حنین، همراه با رسول خدا صلّی الله علیه و آله، یک میلیون تیر به دشمنان انداخته باشد. (بحارالأنوار، ج 86، ص 224 به نقل از البلدالامین)
آن دعا چنین است:
«اللَّهُمَ الْعَنِ اللَّذَيْنِ بَدَّلا دِينَكَ، وَ غَيَّرَا نِعْمَتَكَ، وَ اتَّهَمَا رَسُولَكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ خَالَفَا مِلَّتَكَ، وَ صَدَّا عَنْ سَبِيلِكَ، وَ كَفَرَا آلاءَكَ، وَ رَدَّا عَلَيْكَ كَلامَكَ، وَ اسْتَهْزَئَا بِرَسُولِكَ، وَ قَتَلَا ابْنَ نَبِيِّكَ، وَ حَرَّفَا كِتَابَكَ، وَ جَحَدَا آيَاتِكَ، وَ سَخِرَا بِآيَاتِكَ، وَ اسْتَكْبَرَا عَنْ عِبَادَتِكَ، وَ قَتَلا أَوْلِيَاءَكَ، وَ جَلَسَا فِي مَجْلِسٍ لَمْ يَكُنْ لَهُمَا بِحَقٍّ، وَ حَمَلا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ.
اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لَعْناً يَتْلُو بَعْضُهُ بَعْضاً، وَ احْشُرْهُمَا وَ أَتْبَاعَهُمَا إِلَى جَهَنَّمَ زُرْقاً.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِاللَّعْنَةِ لَهُمَا، وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.
اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ.
اللَّهُمَّ زِدْهُمَا عَذَاباً فَوْقَ عَذَابٍ، وَ هَوَاناً فَوْقَ هَوَانٍ، وَ ذُلًّا فَوْقَ ذُلٍّ، وَ خِزْياً فَوْقَ خِزْيٍ.
اللَّهُمَّ دُعَّهُمَا فِي النَّارِ دَعّاً، وَ أَرْكِسْهُمَا فِي أَلِيمِ عِقَابِكَ رَكْساً. اللَّهُمَّ احْشُرْهُمَا وَ أَتْبَاعَهُمَا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً.
اللَّهُمَّ فَرِّقْ جَمْعَهُمْ، وَ شَتِّتْ أَمْرَهُمْ، وَ خَالِفْ بَيْنَ كَلِمَتِهِمْ، وَ بَدِّدْ جَمَاعَتَهُمْ، وَ الْعَنْ أَئِمَّتَهُمْ، وَ اقْتُلْ قَادَتَهُمْ وَ سَادَتَهُمْ وَ كُبَرَاءَهُمْ، وَ الْعَنْ رُؤَسَاءَهُمْ، وَ اكْسِرْ رَايَتَهُمْ، وَ أَلْقِ الْبَأْسَ بَيْنَهُمْ، وَ لَا تُبْقِ مِنْهُمْ دَيَّاراً.
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا جَهْلٍ وَ الْوَلِيدَ لَعْناً يَتْلُو بَعْضُهُ بَعْضاً، وَ يَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً.
اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لَعْناً يَلْعَنُهُمَا بِهِ كُلُّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ، وَ كُلُّ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، وَ كُلُّ مُؤْمِنٍ امْتَحَنْتَ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لَعْناً يَتَعَوَّذُ مِنْهُ أَهْلُ النَّارِ.
اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا لَعْناً لَمْ يَخْطُرْ لِأَحَدٍ بِبَالٍ.
اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا فِي مُسْتَسِرِّ سِرِّكَ، وَ ظَاهِرِ عَلَانِيَتِكَ، وَ عَذِّبْهُمَا عَذَاباً فِي التَّقْدِيرِ، وَ شَارِكْ مَعَهُمَا ابْنَتَيْهِمَا وَ أَشْيَاعَهُمَا وَ مُحِبِّيهِمَا وَ مَنْ شَايَعَهُمَا، إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ [وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ].» (مهج الدعوات، ص 257-258)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
خسته از ماشین پیاده شد،هوا تاریک شده بود،از صبح سرکار بود،آنقدر در این چند روز سرش شلوغ بود،که دیر و
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_هشتاد
روبه روی مزار کمیل زانو زد،به عکس کمیل که روی سنگ حکاکی شده بود،خیره شد.
به اشک هایش اجازه ی سرازیر شدن را داد،دیگر ترس از دیده شدن را نداشت،در اولین روز هفته و این موقع،که هوا تاریک شده بود،کسی این اطراف دیده نمی شود.
او یک دختر بود،زیر این همه سختی و درد نباید از او انتظاره استقامت داشت،او همسرش ،تکیه گاهش،کسی که دیوانه وار دوست داشت را از دست داد.
با صدایی که از گریه خشدار شده بود نالید:
ــ قول داده بودی بمونی ،تنهام نزاری،یادته دستمو گرفتی گفتی تا هستی از هیچکس نترسم جز خدا،نگفتی هیچوقت نگران نباش چون هر وقت خواستی کنارتم،گفتی هیچکس نمیتونه اذیتت کنه چون من هستم.
هق هق هایش نمی گذاشتند راحت حرف بزند،نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
ــ پس چرا الان تنهام،چرا از نبودت میترسم،چرا کنارم نیستی،چرا همیشه
نگرانم،چرا همه دارن اذیتم میکنن و تو،نیستی بایستی جلوشون .چرا،چرا کمیل؟؟
با مشت بر سنگ زد و با نالید:
ــ دارن مجبورم میکنن ازدواج کنم،مرد همسایه همیشه مزاحمم میشه،پس چرا
نیستی ،کمیل دارم از تنهایی دق میکنم،دیگه نمیکشم.
شانه هایش از شدت گریه تکان میخوردند و هر لحظه احساس میکرد قلبش بیشتر فشرده می شد.
ــ کمیل چهارسال نبودنت برای من کافیه،همه میگن همسر شهیدمـ باید صبر داشته باشم،اما منم آدمم، نمیتونم،چرا هیچکس درکم نمیکنه،چرا منو عاشق خودت کردی بعد گذاشتی رفتی،چرا پای هیچکدوم از قولات نموندی،توکه بدقول نبودی
با دست اشک هایش رو پس زد و گفت:
ــ چرا صبر نکردی،چرا تنها رفتی،چرا منتظر نموندی نیرو بیاد،کمیل به دادم برس،از خدا بخواه به من صبر بده یا منو هم ببره پیش تو ،دلم برات تنگ شده بی معرفت صدای گریه هاش درمحوطه مزار میپیچید،نگاهی به مزار انداخت و زمزمه کرد:
ــ چرا بعد از چهارسال نمیتونم رفتنتو باور کنم چرا؟
اشک هایش را با دست پاک کرد، هوا تاریک شده بود،و کسی در مزار نبود،ترسی بر وجودش نشست،تا میخواست از جایش بلند شود،با قرار گرفتن دستمال جلویش و دیدن دستان مردانه ای که جلوی چشمانش بود،از ترس و ،وحشت زانوهایش بر روی زمین خشک شدند