حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هشتاد_و_سه سمیه خانم به سمانه نگاهی انداخت و آهی کشید. ــ مادر جان چی شده
نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد میکردند،و احساس می کرد از پیاده روی زیاد ،ورم کرده اند.
امروز ماشین خراب شده بود و آن را به تعمیر برد و مجبور بود در این وقت شب مقداری از راه را پیاده بیاید.
به سمت هایپر مارکت سر خیابان رفت و خرید کرد.
خسته و کیسه به دست به طرف خانه رفت در این ساعت از شب کسی در خیابان نبود،تاریکی خیابان ترسی بر دلش انداخت.
با افتادن سایه ای جلوی قدم هایش لحظه ای شوکه در جایش ایستاد اما دوباره به راه رفتن ادامه داد،اینبار به قدم هایش سرعت بخشید.
با شنیدن صدای قدم هایی محکمی که پشت سرش برداشته می شد، متوجه شد که این سایه متعلق به مرد است.
از اینکه مرد کاری نمی کرد،ترسش را بیشتر کرد،در همین افکار بود که کیفش
کشیده شدو بر زمین پرت شد.
جیغ بلندی کشید و با وحشت به عقب برگشت،با دیدن مردی درشت هیکل با
صورتی خشن و زخمی،دوباره جیغی کشید و به عقب قدم برداشت.
اما آن مرد پوزخندی زد و قدمی برداشت و فاصله را پر کرد،کیسه های خرید از دست سمانه بر روی زمین افتادند،سیب ها بر روی زمین ریختند
و برای چند ثانیه نگاه مرد را به خود کشاندند.
سمانه که تا این لحظه پاهایش بر زمین خشک شده بودند،فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دویدن کرد،مرد نگاهی به سمانه انداخت که با سرعت به سمت در می دوید.
لبخندی از سر رضایت زد،به هدفش رسیده بود،با گام های بلند اما آرام و محکم به سمت در رفت.
سمانه به محض رسیدن به در دکمه ایفون را چندین بار فشرد،نگاه ترسانش را دوباره به سوی مردی کشید که خونسرد به سوی او قدم برمیداشت ،کشید.
این آرامش و خونسردی برا چه بود؟
منظور این است که به راحتی او را در چنگ میگیرد؟؟
با این فکر سمانه وحشت زده با گریه ،پی در پی به در مشت می زد،و سمیه خانم را صدا می کرد.
می دانست سمیه خانم تا از پله ها پایین بیاید و در را باز کند،زمان میبرد،اما باز
امیدش را از دست نداد،و با صدای بلند اسم سمیه خانم را فریاد می زد،لابه لای فریاد هایش ناخوداگاه اسمی را فریاد زد،که برای چند لحظه مرد را در جایش خشک کرد.
اما بعد از چند دقیقه مرد به سمتش امد.
اما اینبار با قدم های بلند تر وسریعتر،سمانه محکم تر بر در می زد و هق هق هایش دیده اش را تار کرده بودند،با احساس نزدیک شدن مرد به او و دستی که به طرف او دراز شد.
در باز شد و او داخل خانه رفت و سریع در را بست.
تیمور نگاهی به در بسته انداخت،صدای هق هق و ترسیده ی دختری که پشت در بود،به او انرژی می داد و لبخند عمیقی بر لبانش نشاند.
ادامه دارد...
"نویسنده : #فاطمه_امیری
✴️ سه شنبه 👈 27 مهر/میزان 1400
👈 12ربیع الاول 1443👈 19 اکتبر 2021
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔥 انقراض بنی امیه به دست ابومسلم خراسانی " ۱۳۲ ه.ق " .
🌹 ولادت رسول خدا صلی الله علیه و آله " به روایت اهل سنت " .
💠 مرگ احمد بن حنبل " ۲۴۱ ه.ق ".
🔥 مرگ معتصم عباسی " ۲۲۷ ه.ق ".
🐫 ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه هنگام زوال ظهر.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز مبارکی و برای امور زیر خوب است:
✅ خواستگاری و عقد و ازدواج.
✅ خرید رفتن.
✅ مسافرت.
✅ دکان باز کردن .
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✅ شکار و صید و دام گذاری .
✅ نقل و انتقال و جابجایی .
✅ شرکت زدن و امور مشارکتی .
✅ و خوردن دارو خوب است .
👶 زایمان خوب و نوزادش آسان تربیت شود و صالح و عفیف و متدین خواهد شد .
🤕 بیمار امروز زود خوب شود .
🚘 مسافرت : مسافرت خوب و سودمند است.
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز قمر در برج حمل است و برای امور زیر نیک است :
✳️ ختنه نوزاد .
✳️ آغاز درمان و معالجه.
✳️ خرید لوازم منزل و غیره.
✳️ دیدار روساء و مسئولین.
✳️ ارسال کالا برای خریدار .
✳️ صید و شکار و دام گذاری .
✳️ و شروع به کار و شغل نیک است .
📛 ولی امور زراعی و کشاورزی خوب نیست .
👩❤️👨مباشرت.
مباشرت در شب چهارشنبه "، برای سلامتی جسم نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود .
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سبب ضعف بدن می شود .
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش کار را انجام دهند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 13 سوره مبارکه "رعد " است .
یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته ....
و از معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد. صدقه بدهد تا برطرف شود.ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
⚠️خطر بزرگ انحراف در ولایت و برائت به نقل از امام رضا(علیه السلام)
🔴هر که با دشمنان خدا دوستی کند پس با دوستان خدا دشمنی کرده و هر که با دوستان خدا دشمنی کند با خداوند دشمنی کرده است. و اين حق خداوند است که او را در آتش دوزخ داخل کند .
💥حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ وَالَى أَعْدَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ مَنْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُدْخِلَهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ .
📕صفات الشيعة، صفحه۷، حدیث۱۱ .
🔹به سند دیگری از ابن فضال از آن امام همام نیز مضمونی نزدیک روایت شده است :
🔴هر کس پیوند برقرار کند با آنکه با ما اهل بيت قطع رابطه کرده است و يا قطع رابطه کند با آنکه با ما صله کرده است ، يا آنکه را که از ما عيب می گيرد مدح کند و يا مخالف با ما را اکرام و بزرگداشت کند پس از ما نيست و ما نيز از او نيستيم .
💥حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ مَنْ وَاصَلَ لَنَا قَاطِعاً أَوْ قَطَعَ لَنَا وَاصِلًا أَوْ مَدَحَ لَنَا عَائِباً أَوْ أَكْرَمَ لَنَا مُخَالِفاً فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ .
📕صفات الشيعة، صفحه ۷، حدیث ۱۰ .
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
12 ربیع الاول سالروز مرگ احمدبن 💩حنبل امام حنابله 🚩
✔️✔️ اثبات ناصبی بودن جوزجانی و دشمنی او با مولا علی بن ابی طالب علیه سلام ⬇️⬇️⬇️
⚫️ وقال ابن حجر في ترجمة «مصدع أبو يحيى الأعرج»: 👈والجوزجاني مشهور بالنصب و الأنحراف. 👉
🔵 ابن حجر در ترجمه مصدع ابو يحيي اعرج مي گويد: 👈جوزجاني مشهور به نصب و انحراف است.👉
📚 تهذيب التهذيب ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، ج 4 ص 83
#لعن_الله_احمدبنحنبل_زنازاده✌🏻✊🏻
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
حرم
❌✖️احمد بن حنبل امام النواصب✖️❌
⁉️❓چرا می گوییم احمد بن حنبل🔥 امام نواصب است؟
📛🚫 با شخصیت منفور و مذموم این شخص بیشتر آشنا شوید
🔴 احمد بن حنیل کسی بود که نواصب و منحرفین از مولا علی بن ابی طالب علیه سلام و دشنام دهنده گان مولا😔 در نزد او بسیار مورد اکرام، احترام، تعظیم و توثیق بودن
🔵 این امام نواصب یعنی احمد بن حنبل یکی از افراد به نام جوزجانی که از نواصب و منحرفین از مولا و از مذهب حریزی بود را مورد اکرام قرار می داد
📛🚫در گذشته یکی از أشد نواصب به نام حریز بن عثمان بود که شبانه روز مولا را 70 بار فقط لعن می کرد و شتم و سبش به جای خود، لذا مرسوم و مشهور شد هر کسی می خواست ناصبی باشد می رفت بر مذهب حریز یعنی حریزی مذهب می شد لذا هر کسی که ناصبی بود را می گفتند بر حریزی مذهب است که یکی از این افراد که بر مذهب حریزی بود همین جوزجانی ملعون بوده لذا او را ناصبی می خواندند
◀️ ابن حجر عسقلانی هم میگه جوزجانی متهم به نصبه .
273- إبراهيم ابن يعقوب ابن إسحاق الجوزجاني.. 👈رمي بالنصب .
📓📒الكتاب: تقريب التهذيب ج 1 ص 95 الناشر: دار الرشيد – سوريا
🚫⚡️ اما نظر احمد بن حنبل در مورد این حرامی چیست؟
❌❌و يكرمه اكراما شديدا.❌❌
✖️✖️او را مورد اكرام و احترام شديد قرار ميداد.
📘📕تهذيب الكمال للمزي، ج2، ص248 - تهذيب التهذيب لإبنحجر، ج1، ص 95
🔄و این اوج خباثت و جنایت و بغض احمد بن حنبل به مولا علی بن ابی طالب علیه سلام و ائمه صلوات الله علیه اجمعین را می رساند که این چنین نواصب را مورد تکریم و تعظیم و احترام قرار می دهد و سوال ما از منصفین اهل سنت عمر بن الخطاب لعنت الله علیه این است چطور می شود حضرت علی علیه سلام ای را که حضرت پدر محمد مصطفی صلی الله علیه واله فرمودند فحش به ایشان فحش به من هست ( من سب علیا فقط سبنی) را امامان اهل سنت عمر بن صهاک لعنت الله علیه مورد تکریم می کنند حال انکه اگه کسی به ابوبکر و عمر لعنت الله علیهما کوچکترین بدی را بگوید مرتد و کافر است و خونش هم حلاله؟
#لعن_الله_احمدبنحنبل_زنازاده✊🏻✌🏻
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
⚠️‼️جالبه عسقلانی در جای دیگه کتابش تصریح می کند ناصبی هست ولی با این اوصاف او را توثیق هم می کند
📝🖍 یعنی علم به ناصبی بودنش دارد ولی از نظر خودش او موثق هم هست
☑️ این هم نشان از خباثت عسقلانی هست که مراتب تعدیل چون حافظ بودن و موثق بودن برای او استعمال کرده است
◀️ ابن حجر عسقلانی هم میگه جوزجانی متهم به نصبه .
📖🖊273- إبراهيم ابن يعقوب ابن إسحاق الجوزجاني.. ثقه حافظ 👈رمي بالنصب .
📚الكتاب: تقريب التهذيب ج 1 ص 95 الناشر: دار الرشيد – سوريا
#لعن_الله_احمدبنحنبل_زنازاده✌🏻✊🏻
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
حرم
💠 بغض و دشمنی احمدبنحنبل با حضرت علی علیه السلام
🔻احمدبن محمدبن حنبل امام مذهب حنبلي، يكي از ائمه چهار مذهب اهل سنت است که یکی از سرسخترین دشمنان مولاعلی علیه السلام بوده است. رسول الله بارها امیرالمومنین علی را میزان اسلام و کفر و معیار ایمان و نفاق معرفی فرمودند و کسی ایشان رو دوست نمیدارد جز حلالزاده و کسی دشمن نمیدارد جز حرامزاده اما بعد..
✍ بیاضی در کتاب الصراط المستقیم" میگوید: الرابع ابن حنبل: وهو أمور: 1 - قال الكشی: هو من أولاد ذی الثدية جاهل شديد النصب، يستعمل الحياكة لا يعد من الفقهاء...فی فضائل الصحابة قال صالح بن أحمد بن حنبل لأبيه: لم لا تلعن يزيد؟ فقال: ومتى رأيتنی لعنت أحدا؟ فقال: ألا تلعن من لعنه الله فی كتابه؟ قال: أين؟ قال: قوله: "فهل عسيتم إن توليتم أن تفسدوا في الأرض وتقطعوا أرحامكم أولئك الذين لعنهم الله فأصمهم وأعمى أبصارهم" فهل قطيعة أعظم من القتل..فی مسند جعفر قال أحمد: لا يكون الرجل سنيا حتى يبغض عليا ولو قليلا... من زعم أن محمدا وعليا خير البشر فهو كافر...من لا يرى الترحم على معاوية فهو ضال مبتدع.
🔸احمد بن حنبل گفت: مرد، سنی نشود مگر اینکه بغض علی را اگرچه اندک در دل داشته باشد...و نیز گوید: کسی که گمان کند محمد و علی بهترین بشر هستند کافرند....و نیز گوید: کسی که ترحم بر معاویه نکند [یعنی رحمهالله یا رحمةاللهعلیهنگوید] او گمراه و بدعت گذار است.
📗📔 الصراط المستقيم إلى مستحقی التقديم، ج٣، ص٢٢٤.
▫️اسکن:
🌐https://bit.ly/2rqYSNb
✍ علامه مجلسی در بحارالانوار چنین آورده است:
٢ ـ ع : محمد بن الفضل ، عن عبدالرحمن بن محمد قال : سمعت محمد بن أحمد ابن يعقوب الجرجاني قاضي هرات يقو ل : سمعت محمد بن عورك الهروي يقول : سمعت علي بن حثرم يقول : كنت في مجلس أحمد بن حنبل فجرى ذكر علي بن أبي طالب فقال : لايكون الرجل سنيا حتى يبغض عليا قليلا. قال علي بن حثرم : فقلت : لايكون الرجل سنيا حتى يحب عليا كثيرا. وفي غير هذه الحكاية قال علي بن حثرم : فضربوني وطردوني من المجلس.
🔸 محمد بن عورک هروی میگوید: "از علی بن حثرم شنیدم که میگفت: در مجلس احمد بن حنبل بودم که یادی از علی[علیهالسلام]شد . احمد بن حنبل گفت: فرد، سنی نمیشود مگر اینکه بغض و دشمنی علی[ع]را به مقدار کم داشته باشد. علی بن حثرم میگوید: من گفتم: مرد، سنی نمیشود مگر اینکه محبت علی[ع] را بسیار زیاد داشته باشد". و در غیر این حکایت از قول علی بن حثرم آمده است: [بعد از آن سخن من] مرا زدند و از مجلس بیرون انداختند.
📗📔 بحار الأنوار _العلامة المجلسي_ج 49 _ص261
▫️اسکن:
🌐https://bit.ly/2Cxizp6
📗📔 علل الشرائع - الشيخ الصدوق_ج1_ص 457
▫️اسکن:
🌐https://bit.ly/2NT43x6
✍ابن مجاور شافعی در کتاب تاریخ المستبصر چنین بیان می کند :
هم حنابلة المذهب لان الحنابلة یقولون فیما بینهم: لا یکون الحنبلی حنبلیا حتى یبغض علیا سویا
🔸 و ایشان حنبلی مذهب اند زیرا حنابله در میان خودشان چنین می گویند :حنبلی ، حنبلی نمی شود مگر اینکه بغض و دشمنی علی [ع] را همواره داشته باشد
📗📔 تاریخ المستبصر_ص309
▫️اسکن:
🌐 https://bit.ly/2qDXcj5
❓❕اینکه چرا حنابله بغض و کینه مولاعلی را دارند میتوان به روایتی که مرحوم شیخ صدوق نقل فرمود اشاره کرد::
✍ 23- وحدثنا أبو سعيد محمد بن الفضل بن محمد بن اسحاق المذكر النيسابوري بنيسابور قال: سمعت عبد الرحمن بن محمد بن محمود يقول سمعت ابراهيم بن محمد ابن سفيان يقول انما كانت عداوة أحمد بن حنبل مع علي بن أبي طالب (ع) ان جده ذا الثدية الذي قتله علی بن أبی طالب يوم النهروان وان كان رئيس الخوارج. 24 - حدثنا أبو سعيد انه سمع هذه الحكاية من ابراهيم بن محمد بن سفيان بعينها.
🔸ابو سعید محمد بن فضل نیشابوری به نقل از عبد الرحمن بن محمد بن محمود و او به نقل از ابراهیم بن محمد بن سفیان میگوید: "همانا دشمنی احمد بن حنبل با علی بن ابی طالب[علیهالسلام] از آنرو است که جد احمد، حرقوص بن زهیر بجلی معروف به ذوالثدیه میباشد که رئیس خوارج بود و در جنگ نهروان به دست علی[علیهالسلام]کشته شد.
📗📔 علل الشرائع -الشيخ الصدوق_ج 1_ص 457
▫️اسکن
🌐https://bit.ly/32uLFA1
⚠️ اما حرقوصیه چه کسانی هستند:::
✍ بن جریر بن یزید بن کثیر، ابوجعفر طبری آملی[تولد۲۲۴ در آمل،متوفای۳۱۰در بغداد] صاحب کتاب «تاریخ الامم و الملوک» کتابی را در اثبات حدیث غدیر تالیف نمود که آن را به «الردّ علی الحرقوصیة» نامید و مرادش از "حرقوصیه" همان حنابله هستند و از این جهت حنبلیها را حرقوصیه نامید که امامشان احمد بن حنبل از ذریه رئیس خوارج حرقوص بن زهیر است و یا از اینرو که آنها مانند خوارج، اتباع حرقوص و ناصبی هستند
📗📔الإمام علي الهادي عليه السلام _ الكوراني العاملي،شيخ علي_ ج 1 _ص 216
🌐 https://bit.ly/2NCfkmJ
🚩برائت علنی جناب سلمان از عمر و خشمگین کردن او و دفاع امیر المومنین علیه السلام از سلمان و کتک زدن عمر
🔹 شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است :
✍🏻 حضرت سلمان علیه السلام برخاست و گفت: الله اکبر الله اکبر شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و اگر نشنیده باشم دو گوش من کر شوند که میفرمود: روزی خواهد رسید که برادر من و پسر عموی من همراه با جمعی از یارانش در مسجد نشسته باشند که ناگاه جماعتی از سگهای اهل جهنم بر آنان یورش آورده و قصد کشتن او و اصحاب او خواهند کرد، و من شک ندارم شما همانهایی هستید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود. پس عمر برخواست که به او حمله کند، حضرت امیر المومنین علیه السلام برخواست و گریبان او را گرفت و او را بر زمین کوبید و فرمود: ای فرزند صهاک حبشیه! اگر تقدیر الهی و عهد رسول او نبود، هر آینه به تو میفهماندم که کدام یک از ما دو نفر ضعیفتر و بییاورتر است.
📚 الاحتجاج، تالیف علی بن ابی طالب طبرسی، جلد ۱، صفحه ١٠٢
جانم به این نوکر و مولایش...
#عمری_نباشیم 😉
#بر_عمر_غار_نجاست_لعنت 😍
#تاچهلروزشادیم❣️
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 شیخ حسین وحید خراسانی حفظه الله تعالی در یکی از جلسات درس خارج فقه خود، اشارهای به روایات کتب اهل سنت عمر بن صهاک لعنت الله علیه با مضمون بتپرستی و شرابخواری خلیفۀ دوم کردند.
🔸 طلبهای در این بحث سوالی پرسید: «پس جایگاه تقیه چه میشود؟»
🔹 ایشان با تأکید به اینکه این مسائل حکمت است و فهم آن فقاهت میخواهد، فرمودند: «پیغمبر که [به دستور خدا] علی را [به خلافت] نصب کرد، نصب نکرد که من و تو ببازیم علیبنابیطالب را!»
🎤 بیانات شیخ حسین وحید خراسانی حفظه الله
#کلام_مرجعیت #کلام_فقیه
#امیرالمومنین #برائت #تقیه
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
#اربعین_تبری
فرحة الزهراء ۱۴۴۳
شماره 4 از 40
#عمری_نباشیم 😉
#بر_عمر_غار_نجاست_لعنت 😍
#عیدالله_الاکبر_غدیر_ثانی_مبارک😍
#تاچهلروزشادیم❣️
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
حرم
نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد میکردند،و احساس می کرد از پ
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_هشتاد_و_چهار
سمانه گوشی اش را در کیفش گذاشت و به طرف آشپزخانه رفت.
ــ میخوای بری؟
سینی را روی کابینت گذاشت و درحالی که لیوان را از آبسردکن پر میکرد گفت:
ــ آره سردار چندتا پرونده الزم داشت گفت نمیتونه بیارتشون میبرم براش
ــ پرونده چی هستن؟
ــ نمیدونم،فقط گفت که دنبال یکی هستن که شاید این پرونده های قدیمی که دست کمیل بوده بهشون کمک کنه.
سینی را جلوی سمیه خانم گذاشت،و کنارش نشست.
ــ باید داروهاتونو بخورید
قرص ها را در دست سمیه خانم گذاشت و لیوان را به طرفش گرفت.
ــ میخوای بیام باهات دخترم؟
ــ نه قربونت برم،زود برمیگردم،دایی محمد هم گفت خودش میاد دنبالت تا برید خونشون من بعدا میام.
سمیه خانم دست سمانه را گرفت،سمانه سوالی به او نگاه کرد!!
ــ اگه دوست نداری بیای خونه محمد،کسی از دستت ناراحت نمیشه
سمانه لبخند غمگینی زد و لیوان خالی را از دستش گرفت و در سینی گذاشت.
ــ نه خاله میام،غیر از من ،تو و دایی محمد کسی از قضیه آرش خبر نداره،پس نیومدن من درست نیست.
ــ هر جور راحتی دخترم
سمانه بوسه ای بر روی گونه ی خاله اش میگذارد و چادرش را سر می کند.
ــ خاله من برم دیگه،لباساتونو اتو کشیدم آمادن.دایی اومد دنبالتون یه پیام به من بدید،خداحافظ
ــ بسلامت عزیز دلم ،حواست به رانندگیت باشه
ــ چشم خاله
سمانه سریع سوار ماشین شد پرونده ها را روی صندلی کناری گذاشت و به سمت آدرسی که سردار برای او پیامک کرد،راند.
بعد از ربع ساعت به آدرسی که سردار به او داد رسید،نگاهی به آدرس و خانه
انداخت،بعد از اینکه مطمئن شد که درست است ،پرونده ها را برداشت و از ماشین پیاده شد.
انتظار داشت سردار آدرس اداره یا ستاد را به او بدهد اما الان روبه روی خانه ای
اپارتمانی ایستاده بود.
تا میخواست دکمه آیفون را فشار دهد ،در باز شد.
سمانه دستش را که در هوا خشک شده بود را پایین آورد و آرام وارد خانه شد.نگاهی به حیاط انداخت غیر از ماشین مشکی با شیشه های دودی چیز دیگری نبود.
آرام آرام جلو رفت ،ترس و اضطرابی بر جانش افتاده بود،روبه روی اولین واحد
ایستاد، برای فشردن زنگ تردید داشت،اما باید هر چه زودتر پرونده ها را تحویل
سردار بدهد و به خانه دایی محمد برود،سریع زنگ را فشرد.
بعد از چند ثانیه در را باز شد،سمانه سرش را بالا اورد که....
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هشتاد_و_چهار سمانه گوشی اش را در کیفش گذاشت و به طرف آشپزخانه رفت. ــ میخ
سمانه با دید مرد غریبه ای قدمی به عقب برگشت و آرام گفت:
ــ ببخشید فک کنم اشتباه اومدم
مرد غریبه لبخندی زد و گفت:
ــ اگه مهمون سردار هستید،بگم که درست اومدید
سمانه نفس راحتی کشید.
ــ بله با سردار احمدی کار داشتم.
یاسر از جلوی در کنار رفت و تعارف کرد؛
ــ بفرمایید داخل تو پذیرایی هستن
سمانه وارد خانه شد با کنجکاوی به اطراف نگاه می کرد ،با صدای یاسر برگشت؛
ــ من دارم میرم به سردار بگید لطفا،خداحافظ
ــ بله حتما،بسلامت
با بسته شدن در ،از راهرو گذشت و،وارد پذیرایی شد،اول فکر میکرد خانه ی سردار است اما با دیدن خالی از اثاث میتوانست حدس بزد این خانه هم مانند خانه ی کمیل است.
نگاهی به اطراف انداخت با دیدن قامتی مردانه که پشت به او ایستاده بود،شوکه شد.
میدانست که سردار نیست،در دل غر زد؛
ــ امروز همه رو میبینم جز خود سردار
صدایش را صاف کرد و گفت:
ــ سلام ببخشید سردار هس...
با چرخیدن قامت مردانه و شخصی که روبه روی سمانه ایستاد،سمانه با چشم های گرد شده به تصویر مقابلش خیره شده.
آرام و ناباور زیر لب زمزمه کرد:
ــ ک..کمیل
دیگر نای ایستادن نداشت،پاهایش لرزیدن و قبل از اینکه بر زمین بیفتد دستش را به دیواررفت.
کمیل سریع به سمتش رفت،اما با صدای سمانه سرجایش ایستاد
ــ جلو نیا
ــ سمانه
ــ جلو نیا دارم میگم
کمیل لبخند غمگینی زد و گفت:
ــ آروم باش سمانه ،منم کمیل
سمانه که هیچ کدام از اتفاقات اطرافش را درک نمی کرد با گریه جیغ زد.
ــ دروغه ،دارم خواب میبینم دروغه
کمیل به سمتش خیز برداشت و تا میخواست دستانش را بگیرد ،سمانه از او فاصله گرفت و دستانش را روی گوش هایش نگه داشت و چشمانش را محکم فشرد و باهمان چشمان اشکی و صداز بلند فریاد زد:
ــ من الان خوابم،اینا همش یه کابوسه،مثل همیشه دارم تو خیالاتم تورو تصور میکنم،دروغه ،دارم خواب میبینم
ادامه دارد...
"نویسنده : #فاطمه_امیری
حرم
سمانه با دید مرد غریبه ای قدمی به عقب برگشت و آرام گفت: ــ ببخشید فک کنم اشتباه اومدم مرد غریبه لب
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_هشتاد_و_پنج
کمیل نگاهی به سمانه که در گوشه ای در خود جمع شده بود،انداخت.
سمانه گریه می کرد و هر از گاهی آرام زیر لب زمزمه می کرد"دروغـــــه"
کمیل با دیدن جسم لرزان و چشمان سرخ سمانه ،عصبی مشتی بر روی پایش
کوبید،از اینکه نمی توانست او را آرام کند کلافه بود.
می دانست شوک بزرگی برای سمانه بود،اما نمی دانست چطور او را آرام کند ،میدانست باید قبل از این دیدار،با او حرف زده می شد و مقدمه ای برای او میگفتند،اما سردار خیلی عجله داشت که سمانه به این خانه بیاید.
سمانه که هنوز از دیدن کمیل شوکه شده بود،دوباره ناباور به کمیل نگاه انداخت،اما با گره خوردن نگاهشان ،سریع سرش را پایین انداخت!
کمیل عزمش را جزم کرد؛
یک قدمی به سمانه نزدیک شد و جلویش زانو زد،دستش سمانه را گرفت که سمانه با وحشت دستش را از دست کمیل بیرون اورد و نالید:
ــ به من دست نزن
ــ سمانه،خانومی من کمیلم،چرا با من شبیه غریبه رفتار میکنی
سمانه با گریه لب زد:
ــ تو تو کمیل نیستی،تو مرده بودی،کمیلم رفته
میم مالکیتی که سمانه در کنار نامش چسبانده بود،لبخندی بر لبانش نشاند،آرام شد و گفت:
ــ زندم باور کن زندم،مجبور بودم برم،به خاطر این مملکت به خاطر تو ،خودم باید این چهارسال میرفتم ، سخت بود برام اما منوباید میرفتم،سمانه باورم کن.
نگاهی به سمانه که با چشمان سرخ به او خیره شده بود،انداخت
دستان سردش را در دست گرفت،وقتی دید سمانه واکنشی نشان نداد،دستانش را بالا آورد و دو طرف صورت خودش گذاشت.
ـــ حس میکنی ،این منم کمیل،اینجوری غریبانه نگام نکن سمانه،داغونم میکنی
سمانه که کم کم از شوک بیرون امد و با گریه نالید:
ــ پس چرا رفتی چرا؟چرا نگفتی زنده ای
ــ ماموریت بود،باید میرفتم،میترسیدم!نمیتونستم بهت بگم،چون نبایدمیدونستی
سمانه که اوضاعش جوری بود که نمی توانست نگرانی و دلایل کمیل را درک کند همه ی کارهای کمیل را پای خودخواه بودنش گذاشت.
با عصبانیت دستانش را از صورت کمیل جدا کرد و کمیل را پس زد،از جایش بلند شود و فریاد زد:
ــ چرا اینقدر خودخواهی؟چرا.به خاطر کارو هدفت منو از بین بردی؟
ضربه ای بر قلبش زد و پر درد فریاد زد؛
ــ قلبمو سوزوندی،چهارسال زندگیو برام جهنم کردی؟چرااااااااااا
کمیل با چشمان سرخ به بی قراری و فریادهای سمانه خیره شده بود،با هر فریاد سمانه و بازگو کردن دردهایش،کمیل احساس می کرد خنجری در قلبش فرو می رفت.
ــ خاله شکست،گریه کرد،ضجه زد،برای چی؟
همه ی این چهارسال دروغ بود؟
عصبی و ناباور خندید!!
ـــ این نمایش مسخره رو تموم کن،تو کمیل نیستی ، کمیل خودخواه نبود!
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هشتاد_و_پنج کمیل نگاهی به سمانه که در گوشه ای در خود جمع شده بود،انداخت.
کمیل سرش را پایین انداخت تا نگاهش به چشمان سمانه گره نخورد.
سمانه کیفش را از روی زمین برداشت و سریع به سمت در خانه رفت،کمیل با شنیدن صدای قدم های سمانه ،سریع از جا بلند شد و با دیدن جای خالیه سمانه به طرف دوید.
با دیدن سمانه که به طرف ماشین خودش می رفت،بلند صدایش کرد:
ـــ سمانه،سمانه صبر کن
اما سمانه با شنیدن صدای کمیل ،به کارش سرعت بخشید و سریع سوار ماشین شد
وآن ر،ا روشن کرد، پایش را روی پدال گاز فشرد.
کمیلدنبالش دوید،اما سریع به طرف پارکینک برگشت،سوار ماشین شد،همزمان با روشن کردن ماشین و فشردن ریموت در پارکینگ،شماره ی یاسر را گرفت.
بعد از چند بوق آزاد صدای خسته ی یاسر در گوش کمیل پیچید؛
ــ جانم کمیل
در باز شد و کمیل سریع ماشین را از ماشین بیرون آورد و همزمان که دنده را جابه جا می کرد گفت:
ــ سمانه،سمانه از خونه زدبیرون،نتونستم آرومش کنم،الان دارم میرم دنبالش از
طریق gpsبهم بگو کجاست
صدای نگران و مضطرب یاسر ،کمیل را برای چندلحظه شوکه کرد!!
ــ چی میگی کمیل؟وای خدای من
ــ چی شده یاسر؟
ــ گوش کن کمیل،الان جون زنت در خطره هرچقدر سریعتر خودتو بهش برسون
کمیل تشر زد:
ــ دارم بهت میگم چی شده؟
ــ الان مهم نیست چی شده.فقط سریع خودتو به سمانه برسون
کمیل مشتی به فرمون زد و زیر لب غرید:
ــ لعنتی لعنتی
بعد از چند دقیقه یاسر موقعیت سمانه را با ردیابیه گوشی همراهش ،را برای کمیل فرستاد.
کمیل بعد بررسی موقعیت سمانه پایش را روی پدال گاز فشرد.
حرم
کمیل سرش را پایین انداخت تا نگاهش به چشمان سمانه گره نخورد. سمانه کیفش را از روی زمین برداشت و سریع
با دیدن ماشین سمانه نفس راحتی کشید.
اما با پیچیدن ماشینی بین ماشین او و سمانه اخم هایش در هم جمع شدند.
ــ یاسر هستی؟
یاسر که از طریق گوشی باهم در ارتباط بودند،گفت:
ــ بگو میشنوم
ــ یه ماشین الان پیچید جلو ماشین من و سمانه،خیلی مشکوکه
ــ آره دارم میبینم
ــ باید چیکار کنیم
ــ باید حتما با همسرت در ارتباط باشی
ــ من شماره ای ندارم
ــ من وصلش میکنم به تو،اما قبلش من براش کمی توضیح بدم اینجوری بهتره
ــ خودم توضیح میدم
ــ کمیل وقتی صداتو بشونه مطمئن باش قطع میکنه.
ــ باشه
کمیل دوباره نگاهی به ماشین انداخت تا شاید بتواند از سرنشین های ماشین اطلاعی داشته باشد،اما شیشه های دودی ماشین مانع این قضیه می شدند.
بعد از چند دقیقه ،صدای ترسان سمانه در اتاقک ماشین پیچیید:
ــ کمیل
کمیل لعنتی بر خودش و تیمور فرستاد که اینگونه باعث عذاب این دختر شده بودند.
ــ جانِ کمیل،نگران نباش سمانه فقط به چیزی که میگم خوب گوش کن.
ــ چشم
لبخند کمرنگی بر لبان کمیل نشست.
ــ کم کم سرعتتو ببره باال،کم کم سمانه حواست باشه ،کی جلوتر یه بریدگی هست نزدیکش شدی راهنما بزن
کمیل نگاهی به پیامک یاسر انداخت "یاعلی"
با راهنما زدن ماشین سمانه،ماشین عقبی هم راهنما زد،صدای لرزان سمانه کمیل را از فکر ماشین جلویی بیرون کشید:
ــ الان چیکار کنم
ــ اروم باش سمانه،برو داخل کوچه
ــ اما این کوچه بن بسته
ــ سمانه دارم میگم برو تو کوچه نگران نباش
با پیچیدن سمانه داخل کوچه ،ماشی مشکوک و ماشین کمیل هم وارد کوچه شدند.
ــ کمیل بن بسته چیکار کنم؟
ــ آروم باش سمانه ،نترس،در ماشینو قفل کن بشین تو ماشین،هر اتفاقی افتاد از
ماشین پیاده نشو
ــ اما.
ــ سمانه به حرفم گوش بده
ادامه دارد...
"نویسنده : #فاطمه_امیری
✴️ چهارشنبه 👈 28 مهر / میزان 1400
👈 13 ربیع الاول 1443 👈 20 اکتبر 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛 تقارن نحسین ، صدقه صبحگاهی فراموش نشود .
👶 زایمان خوب نیست.
🚘مسافرت : خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ ختنه نوزاد .
✳️ آغاز معالجه و درمان .
✳️ خرید لوازم منزل.
✳️ ارسال کالا برای خریدار .
✳️ شروع به کار و آغاز شغل.
✳️ و صید و شکار و دام گذاری خوب است .
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند عالمی از عالمان یا حاکمی از حاکمان خواهد شد . ان شاءالله
💉💉 حجامت خون دادن فصد سبب ملال و خستگی می شود .
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب نیست .
😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 14 سوره مبارکه " ابراهیم " علیه السلام است .
و لنسکننکم الارض من بعد هم ......
و مفهوم آن این است که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده به وی برسد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
4_6014610843415612068.m4a
7M
چند توصیهٔ اخلاقی ناب از آقا علی ابن موسی الرّضا علیه السلام/
🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤