eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
633 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: محبّت (مولانا امیرالمؤمنین) علی (علیه السّلام) گناهان را می‌بَلعد (نابود می‌کند)، همان‌گونه که آتش چوب‌ها را می‌بلعد. 📚بحارالانوار ج۳۹ ص۳۰۴ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} دوست داشتنی‌ترین عشق روی زمین... 🎙کربلایی مهدی رعنایی؛ «شب جمعه، شب زیارتی ارباب بی‌کفن»
4_5872745457993650093.mp3
11.16M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} عدم داشتن وَرَع و تقوا، عامل غفلت است/ جمع بین دو نماز افضل است/ علّت جدا خواندن نماز در اکثر اوقات، در زمان پیامبر اکرم صلّی‌ اللّه‌ علیه‌ و آله/ غُربت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام/ 🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛
4_5769651592756204231.mp3
7.29M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} •مناجات با امام زمان علیه السلام: آشفته‌ام شبیه دل بی‌قرارها...😭 🎤استاد شیخ محمدحسین یوسفی؛
حرم
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای #قسمت_نود_ودوم مادر وحید گفت: _اگه دوست داشتی به من بگو مامان
* 💞﷽💞 ۰─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ 📚 رمان زیبای _... اون زهرا اونقدر که باید قوی نبود. باید میرفت تو کوره تا بشه، بشه... وحید گفت: _زندگی با من خیلی هم سخت نیست ها. لبخند زدم و گفتم: _هست آقا..خیلی سخته...همه تو زندگیشون سختی دارن.سختی زندگی بعضیها بداخلاقی همسرشونه،بعضیها بیماری،بعضیها بی پولی...هرکی یه سختی ای داره تو زندگیش. به مریم نگاه کردم و گفتم: _سختی زندگی ما هم اینه که همسرامون خیلی خونه نیستن. برای زنی که شوهرشو خیلی دوست نداره یا درحد معمولی دوست داره این سختی خیلی سخت نیست ولی برای امثال من و مریم که عاشق همسرامون هستیم خیلی سخته،خیلی. محمد به مریم نگاه کرد... منم به وحید نگاه کردم.با ناراحتی نگاهم میکرد.شام آوردن. بعد از شام محمد گفت: _زهرا..به نظرت بهترین ویژگی وحید چیه؟ بالبخند گفتم: _صداش،وقتی مداحی میکنه. وحید لبخند زد.محمد با شیطنت گفت: _و بدترینش؟ به محمد گفتم: _میخوای امشب دعوا راه بندازی ها. محمد لبخند زد. گفتم: _هر صفت خوبی ممکنه معایبی هم داشته باشه.مثلا همین مهربونی و دوست بودن با بچه ها.اصلا نذاشتن امشب ما دو کلمه با هم حرف بزنیم. همه خندیدن. بالبخند به وحید نگاه کردم و گفتم: _یا مثلا خوش تیپی. وحید خندید.محمد گفت: _الان تیپش خوب شده.اگه قبلامیدیدیش که اصلا باهاش ازدواج نمیکردی. من و وحید با هم خندیدیم. محمد یه کم مکث کرد و گفت: _زهرا تو باعث شدی لباس پوشیدن وحید تغییر کنه؟!!! بالبخند به وحید گفتم: _محمد رو که میشناسی.امشب بی زهرا میشی. وحید به محمد نگاه کرد و گفت: _هیچ کس حق نداره به خانوم من کمتر از گل بگه. محمد با اخم به من نگاه کرد و گفت: _چجوری بهش گفتی؟ وحید بالبخند گفت: _سه دست لباس شیک به من هدیه داد. محمد به وحید نگاه کرد بعد به من نگاه کرد و گفت: _راست میگه؟!! به وحید گفتم: _اینجوری میگی فکر میکنه کادو کردم بهت دادم. محمد منتظر جواب من بود.بهش گفتم: _بردمش یه لباس فروشی.سه دست لباس مختلف براش انتخاب کردم. دادم بپوشه که ببینه با لباس های دیگه هم میشه خوش تیپ بود..مامان هم بود. محمد خیلی جدی نگاهم میکرد.وحید اومد جلوی نگاه محمد و بالبخند بهش گفت: _چیه؟حرفی داری؟ محمد گفت: _الان نه.بعدا به خودش میگم. وحیدگفت: _حرفی داری جلو من بگو محمد گفت: _این یه مسأله خواهر برادریه،شما دخالت نکن. وحید لبخند زد و گفت: _داداش! حالا ما غریبه شدیم. محمد هم لبخند زد و گفت: _به حساب شما هم بعدا میرسم،داداش. وحید: _اگه چیزی به زهرا بگی با من طرفی. محمد: _مأموریت طولانی میفرستیم؟ وحید: _نخیر.اونکه جایزه ست برات.مرخصی طولانی میفرستمت. من با تعجب گفتم: _مگه مرخصی یا مأموریت رفتن محمد دست شماست؟ وحید و محمد مثل کسانی که رازی رو فاش کرده باشن به هم نگاه کردن... به مریم نگاه کردم با تکان سر گفت _ آره. با تعجب به محمد نگاه کردم و گفتم: _یعنی وحید رئیسته؟ محمد بالبخند گفت: _متاسفانه. به وحید نگاه کردم.خودشو با رضوان مشغول کرده بود.ترجیح میدادم قبلا خودش بهم میگفت. به مریم نگاه کردم و گفتم: _عزیزم،دوست داری بری سفر؟ مریم لبخندی زد و گفت: _آره،خیلی دلم میخواد. به وحید و محمد نگاه کردم.با لبخند به هم نگاه میکردن.به مریم گفتم: _از کی دوست داری بری؟ یه کم فکر کرد... گفت؛... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای یه کم فکر کرد و گفت: _سه شنبه. گفتم: _دوست داری چند روزه بری؟ -یه هفته. به وحید نگاه کردم.جدی بهش گفتم: _از سه شنبه یه هفته به محمد مرخصی بده. وحید بالبخند به محمد نگاه میکرد.بدون هیچ حرفی گوشیشو از کنارش برداشت. شماره گرفت. گوشی رو گذاشت روی گوشش.همونجوری که به محمد نگاه میکرد لبخندشو جمع کرد. صداشو صاف کرد.خیلی رسمی گفت: _سلام آقای افتخاری. محمد به من اشاره کرد بگو قطع کنه. بالبخند به محمد نگاه کردم. وحید گفت: _آقای افتخاری لیست مرخصی های هفته آینده رو رد کردید؟....خوبه.از سه شنبه به مدت یک هفته برای آقای محمد روشن مرخصی رد کنید....تشکر.خداحافظ. تا وقتی وحید صحبت میکرد محمد بال بال میزد که نگو... به من میگفت بگو نگه.وقتی وحید قطع کرد دوباره لبخند زد.مطمئن شدم شوخی میکرده.به محمد گفتم: _چه راحت میشه شما رو سرکار گذاشت. محمد جدی به من نگاه کرد و گفت: _سرکار چیه؟ واقعا زنگ زده برام مرخصی رد کرده. به وحید نگاه کردم.گفت: _خودت گفتی دیگه. جدی نگاهش کردم و گفتم: _واقعا الان زنگ زدی؟ بالبخند گفت: _آره. گفتم: _گوشیتو بده. نگاه کردم،دیدم آره،واقعا به آقای افتخاری زنگ زده و صحبت کرده.گفتم: _پارتی بازی کردی؟!!! -خودت گفتی خب!! -هر چی من بگم باید گوش بدی؟!! خندید و گفت: _یعنی میگی به حرفت گوش ندم؟!!! موندم چی بهش بگم.گفتم: _واقعا پارتی بازی کردی؟ -نه بابا! من به همکارام میگم شش ماه یه بار باید مرخصی برن.محمد الان ده ماهه مرخصی نرفته. تو هم نمیگفتی بهش مرخصی میدادم. خیالم راحت شد.وحید بالبخند به محمد گفت: _تو خجالت نمیکشی الان ده ماهه زن و بچه هاتو یه مسافرت نبردی؟ مریم گفت: _بیشتر از یک ساله. وحید جدی شد.میخواست چیزی به محمد بگه به مریم گفتم: _عزیزم.از این به بعد هر وقت هوس مسافرت کردی به خودم بگو. همه خندیدیم. محمد یه نگاهی به وحید کرد و گفت: _اونوقت خودت چند وقت یه بار مرخصی میری؟ وحید به من نگاه کرد بعد رو به محمد گفت: _تو امشب نمیتونی دعوا راه بندازی.من مرخصی هامو گذاشتم برای بعد ازدواجم. محمد گفت: _ببینیم و تعریف کنیم. به محمد گفتم: _طبیعیه که وحید کمتر از نیرو هاش مرخصی بره. وحید به من نگاه کرد.محمد خیلی جدی گفت: _خدا کنه شیش ماه دیگه هم نظرت همین باشه. وحید گفت: _محمد تو امشب چته؟!! محمد باناراحتی گفت: _نگرانم. نه فقط امشب.از وقتی امین اومد خواستگاری زهرا نگرانم.از وقتی تو اومدی خواستگاریش نگران تر شدم. خواهر دسته گلم داغون شده.میترسم تو زندگی با تو داغون تر بشه. بعد بلند شد... کفش هاشو پوشید و رفت.وحید خواست بره دنبالش گفتم: _من میرم. یه گوشه ایستاده بود.پشتش به من بود.کنارش ایستادم.گفتم: _یادته بچه بودیم،تو کوچه که بازی میکردیم،من از همه کوچیکتر بودم.شما همه ش مراقبم بودی کسی اذیتم نکنه؟ گفت: _الان بزرگ شدی -ولی هنوز هم مراقبی کسی اذیتم نکنه. -برادر بودن سخته. -مخصوصا اگه خواهری مثل زهرا داشته باشی که همه ش خودشو تو دل سختی ها می اندازه... من بار سنگینی هستم برای همه.بابا،مامان، علی، شما،امین حالا هم وحید.. ولی من هیچ وقت نخواستم هیچ کدومتون رو اذیت کنم.من فقط میخوام تو شرایط مختلفی که برام پیش میاد کاری رو انجام بدم که خدا ازم راضی باشه. -تو بار سنگینی هستی چون خیلی بزرگی. -میگی چکار کنم؟سعی کنم بزرگ نشم که تو دو روز دنیا بیخیال و راحت زندگی کنم؟ سرشو انداخت پایین.بعد یک دقیقه سرشو آورد بالا.به من نگاه کرد و گفت: _سرعت رشدتو کم کن تا ما هم بهت برسیم. -مسخره م میکنی؟!! من حالاحالا ها مونده تا به شماها برسم.به مامان،بابا، وحید...محمد،وحید میخواد همسرش چجوری باشه؟ -همراه. من و محمد برگشتیم به پشت سرمون نگاه کردیم.بالبخند گفتم: _فالگوش ایستادی؟!! وحید لبخندی زد و گفت: _فالگوش ایستادن بدتره یا غیبت کردن؟ بالبخند به من خیره شده بود.محمد رفت.وحید اومد نزدیکتر.گفتم: _همراه یعنی چی؟ -یعنی اینکه سرعت رشدتو کم کنی تا منم بهت برسم بعد با هم بزرگ بشیم. -وحید -جانم؟ -خیلی دوست دارم..خیلی. لبخند زد.گفت: _بریم،محمد منتظره. چند قدم رفت،ایستاد.برگشت و گفت: _بیا دیگه. بالبخند رفتم کنارش و گفتم: _حالا کی باید سرعت شو کم کنه تا اون یکی بهش برسه؟؟ خندید و همراه هم رفتیم. بعد از عقد وحید گفت:... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 یکشنبه 🔹 ۱۰ دی / جدی ۱۴۰۲ 🔹 ۱۷ جمادی الثانی ۱۴۴۵ 🔹 ۳۱ دسامبر ۲۰۲۳ 🌎🔭👀 🌖 امروز قمر در «برج اسد» است. ✔️ برای امور زیر نیک است: امور ازدواجی خرید رفتن امور زراعی بنایی ختنه نوزاد درختکاری عقد مضاربه امور تجاری امور مشارکتی امور حفاری دیدار با دوستان جابجایی بردن جهیزیه رفتن به خانه نو خرید منزل شروع امور دائمی خرید حیوان افتتاح شغل 👼 زایمان نوزاد خوشبخت است و هرگز فقیر نشود. ان‌شاءالله 🚙 مسافرت سفر بی‌نتیجه است. 🌎🔭👀 👩‍❤️‍👨 مباشرت و انعقاد نطفه 🔹 امشب، (شب یکشنبه) دلیلی وارد نشده 🔹 امروز (روز یکشنبه) پس از فضیلت نماز عصر، استحباب ویژه‌ای دارد و فرزند دانشمندی با شهرت جهانی شود. ان‌شاءالله 💇‍♀ اصلاح سر و صورت میانه است. 🩸 حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن باعث صحت بدن می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی‌برکتی در زندگی گردد. 👕 دوخت و دوز روز مناسبی نیست. طبق روایات موجب غم و اندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. (این حکم شامل خرید لباس نیست) 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب یکشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۷ سوره مبارکه " اسراء" است. ﴿﷽ وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح﴾ و چنین استفاده میشود که کاری که باعث آزردگی و حزن و اندوه خواب بیننده باشد پیش آید ولی عاقبت بخیر شود. ان شاءالله به این صورت، مطلب خود رو قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا مغرب 📿 ذکر روز یکشنبه یا ذالجلال و الاکرام  ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه «یا فتاح»، موجب فتح و نصرت یافتن می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️امروز متعلق است به علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها سفارش شده تا اعمال نیک خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • سیزدهم ✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" سیرهء حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ." ✍..سومین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 47 روایت ، از منابع جماعت عمریه 👳 بیان میگردد : ...👥... ابی سعید خُدری میگوید : حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه [و آله] فرمودند : ❇️ یَحثي المالَ حَثياً ، وَ لا يَعُدُّهُ عَدّا ، يَملَا الأرضَ عَدلا كَما مُلِئت جَوراً وَ ظُلماً . ✴️ مال را سخاوتمندانه عطا می کند و آن را به هیچ وجه نمی شمرد ؛ زمین را از عدل پر می کند همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد. 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ الفتن ۱۹۲/۵ ✔️ الملاحم و الفتن ص۶۹ ب۱۴۶ ✔️ صحیح مسلم ج۱۸ کتاب الفتن ص۳۹
💠مولا علی علیه‌السّلام: لَأَنْ أُهْدِیَ لِأَخِی الْمُسْلِمِ هَدِیَّةً تَنْفَعُهُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهَا اگر من به برادر مسلمان خود هدیه‌ای بدهم که از آن سود ببرد، پیش من از این که مانند آن را صدقه بدهم، محبوب‌تر است! 📚کافی ج۵ ص۱۴۴ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} چرا خدا غضبش را در گرو غضب حضرت زهرا سلام اللّه علیها انداخته است؟ 🎤حجّت‌الاسلام نعمت‌شاهی؛
📖السَّلامُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْقائِمُ... سلام بر تو ای مولایی که تمام حق‌های بر زمین مانده، قیام تو را انتظار می‌کشند... و دل‌های غمدیده به امید قیام تو می‌تپند. 📚صحیفهٔ مهدیه، زیارت حضرت بقیّة اللّه ارواحنا فداه در سختی‌ها، ص۵۷۸
4_5798894096634352795.mp3
15.68M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} *شور (الهی مادرش بمیره)😭 مجلس عزای حضرت ام‌البنین سلام اللّه علیها ۱۴۴۵/ چهارشنبه ۶ دی ماه ۱۴۰۲/ 🎙حاج محمّدعلی قاسمی؛
💠مولانا امیرالمؤمنین علیه‌السّلام: بار خدايا، هنگامى به سوى تو بيرون آمديم كه خشكسالىِ پياپى هجوم آورده، و ابرهاى پر باران از ما پشت كرده و خشک و نامهربان بدون بارش قطره‌اى باران گذشتند! خدايا، تو اميد هر بيچاره و حل كنندهٔ مشكلات هر طلب كننده مى‌باشى؛ خدايا، تو را مى‌خوانيم، در اين هنگام كه همه نااميد شده‌اند، و ابر رحمت بر ما نمى‌بارد و حيوانات ما نابود گرديدند، ما را به كردار ما عذاب نكنى، و به گناهان ما كيفر ندهى؛ خدايا، رحمت خود را با ابرِ پر باران و بهارِ پر آب و گياهان خوش منظرِ شاداب بر ما نازل فرما، بارانى درشت قطره بر ما فرو فرست كه مردگان را زنده و آن چه از دست ما رفته به ما باز گرداند. 📚نهج‌البلاغه خطبهٔ ۱۱۵ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: لَا یَنْقَضِی کَلَامُ شَاهِدِ الزُّورِ مِنْ بَیْنِ یَدَیِ الْحَاکِمِ حَتَّی یَتَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ کَذَلِکَ مَنْ کَتَمَ الشَّهَادَةَ سخن شاهد دروغگو در برابر قاضی تمام نمی‌شود، تا این که جایگاه خود را در آتش جهنّم آماده می‌کند و این‌چنین است کسی که شهادت را پنهان و کتمان کند! 📚کافی ج۷ ص۳۸۳ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠مولانا امیرالمؤمنین علیه‌السّلام: إِنَّهُ سَيَأْتِی عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَيْسَ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ شَیْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ قَدْ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ وَ أَمْرَ دِينِهِمْ مَنْ يَعْمَلُ فِيهِمْ بِالْمَكْرِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الرِّشَا وَ الْقَتْلِ كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا اسْمهُ لَا يَقْسِمُونَ الْفَیْءَ وَ لَا يُوفُونَ بِذِمَّةٍ يَدْعُونَ الْقَتِيلَ مِنْهُمْ عَلَى ذَلِکَ شَهِيداً قَدْ أَتَوُا اللَّهَ بِالافْتِرَاءِ بعد از من زمانی خواهد آمد که در آن زمان چیزی مخفی‌تر از حق، و آشکارتر از باطل، و بیشتر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود؛ کسانی بر مردم حکومت خواهند کرد که بر آن‌ها (مردم) به وسیلهٔ حیله و گناه و رشوه و قتل حکومت می‌کنند! گویی اینان امامان قرآن هستند و قرآن امام آن‌ها نیست! آنها از حق فقط اسم آن را روی خود دارند؛ غنائم را عادلانه تقسیم نمی‌کنند و به قولشان وفا ندارند؛ آنان کشته‌های خود را شهید می‌نامند، در حالی که به خدا دروغ می‌بندند!!! 📚الكافی ج۸ ص۳۸۷ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
4_5802940428273586486.mp3
6.68M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} گفتاری در باب پذیرش فضائل اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌ السّلام/ 🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛
💠رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: اَلدُّنيَا دَارُ مَن لَا دَارَ لَهُ وَ مَالُ مَن لَا مَالَ لَهُ لَهَا يَجمَعُ مَن لَا عَقلَ لَهُ وَ عَلَيهَا يُعَادِی مَن لَا عِلمَ لَهُ وَ عَلَيهَا يَحسُدُ مَن لَا ثِقَةَ لَهُ وَ لَهَا يَسعَى مَن لَا يَقِينَ لَهُ دنيا سراىِ كسى است كه سرايى ندارد و مالِ كسى است كه مالى ندارد؛ كسى براى دنيا جمع مى‌كند كه عقل ندارد، و كسى بر سر آن به دشمنى بر مى‌خيزد كه از شناخت بى‌بهره است، و كسى دربارهٔ آن حسادت مى‌ورزد كه [به خدا] اعتماد ندارد، و كسى براى آن تلاش مى‌كند كه يقين ندارد. 📚تنبيه‌الخواطر ج۱ ص۱۳۰ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
🛑 در میزبان سه و نیم میلیون است 🔹استاندار قم : در ایام نیمه شعبان میزبان سه و نیم میلیون زائر است که باید در این ایام ، تامین زیر ساخت‌ها به خصوص در بخش آب ، برق و گاز مورد توجه مدیران دستگاه‌ های مسئول باشد . 🔹گفتنی است در تقویم امسال ، ششم اسفند مصادف با مصادف با میلاد منجی عالم بشریت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است .
enc_17037800204642782486045.mp3
2.96M
صلی الله علیک یا اباعبدالله بطلب ارباب
حرم
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای #قسمت_نود_وچهارم یه کم فکر کرد و گفت: _سه شنبه. گفتم: _دوست
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای بعد از عقد وحید گفت: _کجا دوست داری خونه بگیریم؟ گفتم: _یا نزدیک خونه آقاجون یا نزدیک خونه بابا. وحید هم نزدیک خونه بابا، خونه خوبی اجاره کرد.... جهیزیه منم که آماده بود.وسایلی که به عشق زندگی با امین تهیه کرده بودم،حالا داشتم به عشق زندگی با وحید از تو کارتن درمیاوردم. دو هفته از عقد من و وحید گذشت... دو هفته ای که هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش بودم. مشغول چیدن وسایل خونه مون بودیم. خسته شدیم و روی مبل نشستیم.وحید نگاهم میکرد. نگاهش یه جوری بود. حدس زدم میخواد بره مأموریت.لبخند زدم و گفتم: _وحید...میخوای بری مأموریت؟ از حرفم تعجب کرد.گفت: _زن باهوش داشتن هم خوبه ها. غم دلمو گرفت... ندیدنش حتی برای یک روز هم برام سخت بود.ولی لبخند زدم و گفتم: _چند روزه میری؟ -یک هفته نفس بلندی کشیدم و گفتم: _یک هفته؟!! چشمهاش ناراحت بود.نمیخواستم ناراحت باشه.بالبخند و شوخی گفتم: _پس خونه رو به سلیقه خودم میچینم. وقتی برگشتی حق اعتراض نداری. لبخند زد؛لبخند غمگین. وحید رفت مأموریت.... خیلی برام سخت بود.دو روز یه بار تماس میگرفت.اونم کوتاه،در حد احوالپرسی. وقتی وحید تماس میگرفت سعی میکردم صدام عادی باشه که وحید بدونه زهرا قویه. حتی پیش بقیه هم بیشتر شوخی میکردم و میخندیدم که وقتی وحید برگشت همه بهش بگن زهرا حالش خوب بود. ولی در واقع قلبم از دلتنگی مچاله شده بود. خودم هم نفهمیدم کی اینقدر عاشقش شدم. وحید اونقدر خوب بود که عشقش مثل اکسیژن تو خون من نفوذ کرده بود. شب بود.قرار بود وحید فرداش بیاد... خیلی خوشحال بودم. ساعت ها به کندی میگذشت. صدای زنگ آیفون اومد.تصویر رو که دیدم از تعجب خشکم زد. بابا گفت: _کیه؟ -انگار وحیده -پس چرا باز نمیکنی؟!! درو باز کردم.اومد تو حیاط و درو بست. روی ایوان بودم.واقعا خودش بود.تازه فهمیدم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم دلم براش تنگ شده بود... تا منو دید ایستاد.خیلی خوشحال بودم، چشم ازش نمیگرفتم.وحید هم فقط به من نگاه میکرد.بعد مدتی گفتم: _سلام.. خندید و گفت: _سلام. تو دستش گل بود.چهره ش خسته بود. چشمهاش قرمز بود ولی باز هم مهربان بود.گفت: _از خواب و استراحتم میزدم تا زودتر کارمو تموم کنم که چند ساعت زودتر ببینمت. پانزده روز به عروسی مونده بود.... همه کارها رو انجام داده بودیم.خونه مون آماده بود.تالار و آرایشگاه رزرو شده بود.کارت عروسی هم آماده بود. وحید گفت: _بهم مأموریت دادن.هرچی اصرار کردم که پانزده روز دیگه عروسیمه قبول نکردن. گفتم: _چند روزه باید بری؟ -سه روزه -خب برمیگردی دیگه. از حرفم تعجب کرد.خیلی جا خورد. انتظار نداشت اینقدر راحت قبول کنم. وحید رفت مأموریت و برگشت.... همه برای عروسی تکاپو داشتن. روز عروسی رسیدگفتم: خدایا خودت میدونی ما هر کاری کردیم تا مجلسمون نداشته باشه.خودت کمک کن جشن اول زندگی ما با تیره نشه. قبل از اینکه آرایشگر شروع کنه گرفتم که بتونم نمازمو اول وقت بخونم. لباس عروسم خیلی زیبا بود.یه کت مخصوص هم براش سفارش دادم که پوشیده هم باشه.. درسته که همه خانم هستن ولی من معتقدم حتی خانم ها هم نباید هر لباسی پیش هم بپوشن.لباس عروسم با اینکه پوشیده بود خیلی شیک و زیبا بود. تو ماشین نشستیم.حتی صورتم رو هم با کلاه شنل پوشیده بودم.وحید خیلی اضطراب داشت، برعکس من.بهش گفتم: _کاری هست که باید انجام میدادی و ندادی؟ -نه. -وقتی هرکاری لازم بوده انجام دادی پس چرا استرس داری؟میترسی خدا مجلست رو بهم بریزه؟ -معلومه که نه. -شاید هم مجلس به هم ریخت..حتی اگه... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای _... حتی اگه مجلست به هم ریخت.. مطمئن باش داشته.ما همه کارهارو درست انجام دادیم.بقیه ش با خداست....خیلی بهتر از من و شما میتونه مدیریت کنه. بعد چند دقیقه سکوت گفت: _زهرا خیلی دوست دارم..خیلی. برای گرفتن عکس به آتلیه رفتیم... وقتی شنل مو درآوردم اولین بار بود که وحید منو با لباس عروس دید... برای چند لحظه بهم خیره شده بود. منم فقط نگاهش میکردم. گفتم: _امشب اصلا نباید بیای تو قسمت خانم ها. لبخند زد...قبلا باهاش هماهنگ کرده بودم که نیاد ولی الان با این تیپش اصلا به صلاح من نبود بیاد. بعد سکوت نسبتا طولانی گفت: _اینکه من و تو.... الان...اینجا... اینجوری (به لباس عروس و دامادی اشاره کرد)...بعد شش سال انتظار...برام مثل خوابه. با بغض گفت: _زهرا..مطمئنی پشیمون نمیشی؟ منم بغض کردم.با اشاره سر گفتم.. آره. -شما شک داری؟ با اشاره سر گفت نه. خداروشکر همون موقع خانم عکاس اومد وگرنه آخرش وحید اشکمو درمیاورد. وسط عکاسی بودیم که اذان شد... قبلا با عکاس هماهنگ کرده بودم که نمازمو همونجا بخونم... مو از مواد آرایشی و شنل پوشیدم تا نماز بخونم.وحید به من نگاه میکرد. گفتم: _نمیخوای نماز بخونی؟ بالبخند گفت: _با این سر و وضع؟! اینجا؟! این نماز چه شود؟! -غر نزن دیگه.بیا بخون. مثل همیشه که وقتی با هم بودیم نمازمو پشت سرش به جماعت میخوندم، ایستادم پشت سرش. عکاس هم چند تا عکس از نماز جماعت ما گرفته بود که خیلی هم قشنگ شده بود... نماز خوندن با لباس عروس سخت بود ولی از دیر خوندن بهتر بود. وقتی وارد تالار شدیم، طبق قرار وحید با من نیومد.همه تعجب کرده بودن. وقتی برای نماز شب بیدار شدم... متوجه شدم وحید زودتر از من بیدار شده و داشت نماز میخوند.چند لحظه ایستادم و نگاهش کردم.بعد رفتم. ترجیح دادم خلوتش رو با خدا بهم نریزم. ولی نماز صبحمون رو به جماعت خوندیم. بالاخره اون شب با تمام خستگی هاش تموم شد.... ولی زندگی من و وحید.... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو
‌🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 دوشنبه 🔹 ۱۱ دی / جدی ۱۴۰۲ 🔹 ۱۸ جمادی الثانی ۱۴۴۵ 🔹 ۱ ژانویه ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 ✝ آغاز سال ۲۰۲۴ میلادی 🌓 امروز قمر در «برج سنبله» است. ✔️ مناسب برای امور زیر است: امور زراعی ساخت و ساز و بنایی امور مشارکتی خرید باغ، زمین و خانه نوشتن قولنامه اشتغال به تجارت آغاز امور آموزشی ⛔️ ممنوعات امور ازدواجی (خیری در آن نیست) 🌎🔭👀 🚘 مسافرت مکروه است. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد. منظور مریضی است که امروز مریضیش شروع شود. 👶 زایمان نوزاد زندگی خوبی خواهد داشت. ان‌شاءالله 💞 انعقاد نطفه فرزند به روزی خود قانع باشد. ان‌شاءالله 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث اندوه می‌شود. 🔴 حجامت، خون دادن باعث قوت بدن می‌شود. 🔵 ناخن گرفتن روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت می‌شود. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۱۸ سوره مبارکه "کهف" است. ﴿﷽ و تحسبهم ایقاظا و هم رقود﴾ و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که چیزی از دوست یا دشمن خواب بیننده، به وی برسد. چیزی همانند آن قیاس گردد. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز دوشنبه یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه «یا لطیف» که موجب یافتن مال کثیر می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به علیه‌السلام علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • چهاردهم ✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" سیرهء حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ." ✍..چهارمین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 47 روایت ، از منابع غنی ✨ شیعی بیان میگردد : ...👥... أبان میگوید : حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام فرمودند : ❇️ لاتَذهَبُ الدُّنيا حَتَّى يَخرُجَ رَجُلٌ مِنّي ، يَحكُمُ بِحُكومَةِ آلِ داودَ ، وَ لا يَسألُ بَيِّنَةً ، يُعطي كُلَّ نَفسٍ حَقَّها. ✴️ دنیا به پایان نمی رسد تا مردی از (فرزندان) من خروج کند که به روش خاندان داوود قضاوت می کند و شاهدی نمی طلبد و حق هر کسی را به او می دهد. 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ الکافی ۳۹۷/۱ ب فی الأئمه انهم اذا ظهر أمرهم حكموا بحکم داوود ح۲