eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
631 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
از اول سال تا آخر سال سلام بر تو💔 دلخوشیم سال ما به یاد تو گذشت روز به یاد تو هر شب در هوای تو💔 دنیا هنری نداریم جز دوست داشتن تو کم ما را بپذیر يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا💔 یا ابا عبدالله بقیه را کار ندارم قدیما و جدیدا محول الاحوال ما تویی جان مادرت دریاب ما را💔
💫🌺🍃 🌺 گفتم از اینجا تا مشهد چقدر راه است؟! گفت: آنقدر که بگویی:السلام‌علیک‌یا‌علی‌بن‌موسی‌الرضا 🌺 💫🌺🍃
پزشک بلژیکی که پس از عمل جراحی آیت‌الله میلانی شیعه شد 🔸پزشکان اروپايي در مشهد از زمان احداث بيمارستان شاهرضا در سال1313 به دست محمدوليخان اسدي، نايب التوليه وقت آستان قدس رضوي در مشهد، پزشکان خارجي بسياري به دعوت آستان قدس براي سروسامان دادن به اوضاع بيمارستان و انتقال تجربيات خود به پزشکان ايراني به مشهد آمدند؛ پزشکاني چون پروفسور خالرسلاح، دکتر هامرشلاخ، دکتر باروخ و همسرش، پروفسور بوتارو و... اما ورود پزشکي اهل بلژيک به نام «روش بولوَن» و دستيارانش به بيمارستان شاهرضا، زمينه ساز تحولي بزرگ در تاريخ پزشکي مشهد و به ويژه بخش جراحي اين بيمارستان شد که ميراثش هنوز به جاي مانده است. 🔸پروفسور روش بولوَن متولد1912 ميلادي است. وي پس از پايان تحصيلات پزشکي اش، دستيار پروفسور دوهارون، پزشک شهير آن روزهاي فرانسه شد و با راهنمايي چند تن از استادانش مانند پروفسور داني تحصيلات پزشکي خود را ادامه داد تا زماني که توانست متخصص جراحي شود. در سال1333خورشيدي و بنا به دعوت وزارت دربار ايران از بولوَن، وي به ايران آمد و در مردادماه1334 و طي قراردادي با آستان قدس رضوي به مبلغ1000 دلار به مدت سه سال، به عنوان رئيس بخش جراحي بيمارستان شاهرضا منصوب شد؛ قراردادي که بعدها با رضايت بولوَن و همچنين آستان قدس رضوي به مدت 15سال تمديد شد. 🔸بيمارستان شاهرضا در دوران حضور بولوَن در مشهد دچار تحولات عظيمي شد و نظمي بي سابقه به خود گرفت. اما از مهمترين تاثيرات حضور پروفسور بولوَن در مشهد، تربيت شاگرداني است که بعدها خودشان به مشاهير پزشکي شهر تبديل شدند. بولوَن در سال1348 پس از تشرف به دين مبين اسلام و به علت سکته قلبي درگذشت و بنابر وصيت خودش در ضلع شرقي باغ اول آرامستان خواجه ربيع به خاک سپرده شد. 🔸پروفسور بولوَن در اواخر عمر تصميم مي گيرد که مسلمان شود، اما روايت هايي که از اين تغيير دين مي شود، کاملا متفاوت است. پروفسور بنايي دراين باره مي گويد: نمي دانم که چه اتفاقي رخ داد و چرا اصلا بولوَن تصميم گرفت که مسلمان شود ولي مي توان حدس زد که زندگي طولاني مدت در ايران و همچنين مشاهده بيماراني که بعداز بهبود مي گفتند که ما شفاي خودمان را از امام رضا علیه السلام گرفتيم، دست به دست هم داد تا اين پزشک مسيحي بلژيکي به اين نتيجه برسد که اسلام، ديني است که مي تواند او را سعادتمند کند. در این بین روايت ديگري از مسلمان شدن بولوَن مشهور است، چنانکه می‌گویند: «مرحوم آيت ا... ميلاني که از علماي بزرگ مشهد بودند، دچار بيماري معده شدند و پروفسور بولوَن ايشان را عمل کرد. پس از عمل جراحي و زمانيکه ايشان درحال به هوش آمدن بودند، وي دستور داد کلماتي را که آن لحظه آيت ا... ميلاني بر زبان مي آورند برايش ترجمه کنند؛ گويا ايشان مشغول خواندن دعاي ابوحمزه ثمالي بودند. پس از اين لحظه بود که مي گويند بولوَن تصميم گرفت مسلمان شود و وقتي از او پرسيدند که چرا اين تصميم را گرفتي؟ در پاسخ گفت: تنها زماني که انسان، خود واقعي اش را نشان مي دهد، هنگامي است که به هوش مي آيد و وقتي ديدم که اين آقا تمام وجودش غرق خداست، آن را مقايسه کردم با کشيشي که بعداز به هوش آمدن مشغول زمزمه کردن ترانه بود! فهميدم که اسلام حقيقت واقعي است.» اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙏🏼 نماز شب دهم ماه رمضان برای افزایش روزی و نیل به رستگاری قال امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الْعَاشِرَةِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ عِشْرِينَ رَكْعَةً، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثِينَ مَرَّةً، وَسَّعَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ رِزْقَهُ وَ كَانَ مِنَ الْفَائِزِين‏. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب دهم ماه رمضان20 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و سی بار سوره توحید، خداوند روزی را بر وی وسعت بخشیده و از رستگاران خواهد بود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼 دعای شب دهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب دهم ماه رمضان عبارت است از: اللَّهُمَّ يَا سَلَامُ يَا مُؤْمِنُ! يَا مُهَيْمِنُ يَا عَزِيزُ! يَا جَبَّارُ يَا مُتَكَبِّرُ! يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ! يَا وَاحِدُ يَا فَرْدُ! يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ! يَا وَدُودُ يَا حَلِيمُ! لَسْتُ أَدْرِي مَا صَنَعْتَ بِحَاجَتِي، هَلْ غَفَرْتَ لِي أَمْ لَا؟ فَإنْ كُنْتَ غَفَرْتَ لِي فَطُوبَى، وَ إنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لِي فَيَا سَوْأَتَاهْ، فَمِنَ الْآنَ سَيِّدِي فَاغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ تُبْ عَلَيَّ، وَ لَا تَخْذُلْنِي وَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي وَ اسْتُرْنِي بِسِتْرِكَ، وَ اغْفِرْ لِي وَ اعْفُ عَنِّي بِعَفْوِكَ، وَ ارْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ وَ تَجَاوَزْ عَنِّي بِقُدْرَتِكَ، إنَّكَ تَقْضِي وَ لَا يُقْضَى عَلَيْكَ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. (بحارالأنوار، ج98، ص77-76 به نقل از البلدالامین) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑😥 دهم ماه مبارک رمضان، سالروز وفات امّ المؤمنین، حضرت خدیجه کبری، صلوات الله و سلامه علیها، را به تمام شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام تسلیت عرض می کنیم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند هر شب از ماه رمضان چنین ندا می کند- مرحوم آقا مجتبی تهرانی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5953929793111067723.mp3
4.05M
حضرت خدیجه علیهاالسلام در چه سنّی با پیامبر صلّی الله علیه و آله ازدواج کرده است؟ و آیا قبل از ازدواج با پیامبر صلّی الله علیه و آله با کس دیگری ازدواج کرده است یا خیر؟ - استاد دکتر محمدحسین رجبی دوانی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فضائل حضرت خدیجه علیهاالسلام- حجةالاسلام بندانی نیشابوری ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5953929793111067729.mp3
3.95M
علاقه رسول خدا صلّی الله علیه و آله به حضرت خدیجه علیهاالسلام- حجةالاسلام معاونیان ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه امام زمان علیه السلام به عزاداران حضرت خدیجه علیهااسلام- حجةالاسلام معاونیان ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑💎صلوات بر حضرت خدیجه علیهاالسلام در متن صلوات بر دخت گرامی او، حضرت‌ فاطمه علیهاالسلام منقول ‌از حضرت ‌عسکری علیه السلام «اللهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ، فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ، وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ. اللهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا، وَ كُنِ الثَّائِرَ اللهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِهَا. اللهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ الْأَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى، فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا، وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ، أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ» (مصباح المتهجد، ج‏1، ص401/ جمال الأسبوع، ص486-487) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎👌 حرز بسیار ساده حضرت خدیجه علیهاالسلام برای دور شدن از بلایا دوستان و عزیزان! حرز حضرت خدیجه علیهاالسلام را به خانواده و دوستان خود بیاموزیم تا از شرّ دشمنان و خطرات حفظ شوند. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم،ِ‏ يَا اللَّهُ‏ يَا حَافِظُ، يَا حَفِيظُ يَا رَقِيبُ».(مهج الدّعوات، ص5) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی 💗 قسمت70 آشپزخانه و اتاق هایش حرف ندارد. به خانه‌ی پری و پ
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی 💗 قسمت71 تک خنده‌ی پری روی اعصابم قدم زنان راه می رود. _همچین قیافه گرفتی فکر کردم چیشده! این پیمان از بچگی هول بود تو ولش کن. بعدشم پیمان میدونه واسه ماموریتته! خیلی دوست دارم همین فکرها را بکنم اما نمی شود. یعنی وقتی میخواهم چنین بهانه هایی را به جای واقعیت بنشانم مغزم رد می دهد. به زور چند لقمه ای می خورم و بشقاب را کنار سینک می گذارم. به کابینت های فلزی تکیه می دهم که صدای زیق زیقش به گوشم می رسد. ظرف پری را با اصرار می شویم و بعد کنارش می نشینم. یکهو یاد سوالی می افتم و می پرسم: _تو از کجا سر از ماموریت من در آوردی؟ همان طور که دارد روزنامه را زیر و رو می کند، کمی سرش را بالا می آورد. _پیمان گفت. _پیمان؟ آخه... برای چی؟ ماموریت سِری بود. لبش را کج می کند و طعنه می زند: " حالا من شدم نامحرم؟" من هم دور قانون مداری برمی دارم. _خب کیوان گفته بود! _پیمان مسئول توعه! حرصم می گیرد که همه اش پیمان را به سرم می کوبد. آرزو می کنم با این ماموریت بتوانم از زیر سایه‌ی سنگین پیمان بگریزم. _دستور کیوان، دستور سازمانه! مگه پیمان این وقت خود سره که هر کاری کنه! روزنامه را به پشتی می کوبد و صورتش هم تراز صورتم قرار می گیرد. _من فقط میدونم و بس! از کی تا حالا اینقدر ضوابطی شدی؟ حرف های خودش را به رخش می کشم. _مگه تو نگفتی که مطیع قانون های سازمان بودن مهمه؟ متوجه صدای بالای مان نیستیم که سمیه در را به هم می زند و با عصبانیت می گوید:" بس کنین! صداتون کل محله رو برداشته. گیس و گیس کشی تونو ببرین یه جای دیگه. همه فهمیدن ما تو این خونه چیکار می کنیم." من و پری نگاه پر غصب مان را از سمیه می گیریم و بی توجه به او می نشینیم. با خودم می گویم کم مانده از سمیه دستور بگیرم! کمی که جو آرام می شود او هم دمش را روی کولش می گذارد و به بالا می رود. سکوت میان مان بدتر از جیغ و دعوا است‌. نمیدانم چه بگویم که پری آهسته لب می زند: _پیمان این موضوع رو به من نگفته. چشمانم گرد می شود و نزدیک است تعجب آن را از کاسه‌ اش بیرون بکشد. آخر جز من، پیمان و کیوان کسی توی اتاق نبود پس چطور این ماجرا را تنها پری فهمیده. _چطوری؟ _حالا! سعی می کنم با نفس عمیق خون خشم را از جلوی چشمانم محو کنم. _پری بگو وگرنه دوباره دعوا میشه. اصلا بزار برم به خود آقا پیمان بگم خیال هر دو مون جمع بشه. تا به جلوی در برسم دستم را کشیده. هر چه تقلا می کنم از چنگالش رها شوم، فایده ندارد. قیافه‌ی ملتمسانه ای به خود گرفته و ورقی از اشک روی چشمانش جا گرفته. دستم را می کشد و کنار پشتی می نشاند. با بغضی که در گلو مزاحمش است، می گوید: _پیما نگفت اما من فهمیدم. _خب بعدش؟... به سختی لب می زند: " توی پله ها نشسته بود. دیدم با خودش حرف می زنه و فهمیدم ماموریت جدیده. دوست دارم بدانم چه گفته اما می دانم نمی گوید پس بیهوده هم نمی گویم. عصر مجبورم برای خرید بوم بروم. مجبورم در این چند روز تابلو های گالری را آماده کنم. هیچ وقت اینقدر دست به قلمو نبوده ام! آخر شب شده و تنها توانسته ام دو تابلو بکشم و اصلا دل بخواهم هم نشده. با صدای پیمان جا می خورم و پشتم ایستاده است. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت72 از روی صندلی برمی خیزم و نگاه مان در نقطه ای گره می خورد. بعد چشمانش را رهایی بوم نقاشی می کند و تعریف می کند: _چه قدر خوب کشیدی! واقعا عالیه! تمجید اش حس غرور را در من بر می انگیزد. زیر لب تشکر می کنم.‌ هنوز نرفته و انگار کار دیگری هم دارد. _گزارش کار باید بدی. _چه گزارشی؟ _چیز خاصی نیست. باید بگی کجاها رفتین، اون چی گفت و تو چی گفتی. با خودم می گویم من که کار خاصی نکرده ام که بخواهم گزارش دهم. کمی مکث می کنم اما بر خلاف میلم می پذیرم. قدم هایش او را از من جدا می کنند. درست سر جای پیمان می ایستم و به بوم نگاه می کنم. منظره‌ی قشنگی است و بیشتر به روستا های شمال می خورد. رود آب و در کنارش زندگی روزمره‌ی روستاییان را نشان می دهد. دیر وقت می خوابم و صبح زود از خانه بیرون می زنم تا چند تابلو بخرم. پری پیشنهاد داد اگر تعداد تابلو ها کم است، میتوانیم روی تابلوهای بی نشان حساب کنیم. ده تابلو از مغازه های متعدد می خرم و برمی گردم خانه تیمی. آستین بالا می زنم و بی معطلی طرح دیگری را روی بوم می کشم. تمام لباس هایم رنگی شده و به بوم نگاه می کنم. عجب منظره ای شده! در میان برگ های پاییزی عشقی بارانی نهفته. به دختر خوشحال توی تابلو خیره می شوم که سر بر معشوقه‌ی خود تکیه داده‌. این نقاشی را به نیت خودم و پیمان کشیده ام. حتی به وقتی که بخواهم همسرش شوم حسودی می کنم که چرا الان اتفاق نمی افتد؟ شاید دیگر زیادی به سرم زده! بوم را کنار بقیه در حیاط می گذارم تا خشک شود. صبح پیمان برایم تاکسی می گیرد و تا در خانه ماشین می آید. تمام تابلو ها را با احتیاط توی صندوق جای می دهد و بعضی را هم صندلی عقب می گذارد. تا بخواهم پول را حساب کنم؛ او خودش را جلو کشیده و پول را هم پرداخت کرده! تشکر می کنم و قدمی برمی دارم به طرف ماشین. صدای آهسته اش از گوشم رد می شود که این چنین می گوید:" حالا نمیشد اینقدر تیپ نمی زد!" تظاهر می کنم چیزی نشنیده ام. نمیدانم این باید برایم امیدوار کننده باشد یا نه؟ این که او به من فکر می کند و اهمیت می دهد را خیلی دوست دارم اما از مضمون طعنه ها و سرزنش هایش بدم می آید. وقتی تاکسی به راه می افتد، سر بر می گردانم و خیلی نامحسوس چهره اش را از نگاه می گذرانم. هنوز هم وقتی نگاهش می کنم یک چیزی سمت چپ بدنم برایش تالاپ و تلوپ می کند. پیرمرد خم می شود و در صندوق را باز می کند. به ساعت مچی ام نگاه می کنم و میبینم هنوز یک ربع دیگر به قرارمان مانده. تابلو ها را کنار دیوار تکیه می دهم و گوشه ای می ایستم. گاهی رهگذران نگاهی را حواله ام می کنند. تیپ های مختلفی در خیابان هستند. جوان، کودک و مادری که دست در دست هم دارند و مردهای بزرگ و حتی پیرمرد. ذهنم یک لحظه از تصور شیرین پیمان دور نمی شود. کمی با خودم فکر می کنم چرا این بشر به قلبم رخنه کرده؟ نه وضع مالی خوبی دارد و نه قیافه‌ی جذاب! آن چیزی که باعث شده من به قیافه‌ی معمولی و جیب خالی اش ببخشم، حس غرور و جذبه‌ی مردانه اش است. مردهایی که من دیده بودم همه به اندازه زن ها رفتار می کردند! چیزهایی به چشم شان می آمد که در برابر چیزهایی که به چشم پیمان می آید، هیچ است! من مرید مکتبش شدم و وابسته‌ی حرف های به اصلاح دلسوزانه اش! هر چه بالا و پایین می کنم میبینم واقعا هیچ دختری اگر در جایگاه من بود دل به پیمان نمی داد. گاهی بی دلیل و برهان می شود و پا در کفش عاشقی کرد. اصلا عشق معروف است به دشمن منطق و عقل، حال من شده ام کور و کر و لالی که تنها برای پیمان بیناست و برای او شنواست. واقعا که عشق عنصر عجیبی است که ترکیباتش را نمیدانی و حتی نمی دانی از کی شروع می شود! فقط وقتی میفهمی که چشم باز می کنی و میبینی تمام سلول هایت پر شده از عنصری به نام عشق و بس... در خیال عاشقی سیر می کنم که دو جفت چشم و یک لب جلویم ظاهر می شود. با دیدن موهای پرپشت و صورت بی ریش اش جا می خورم. قبل از این که سوالی کنم خودش می گوید: _هر چی بوق زدم متوجه نشدی. بعدم دیدم وسیله داری گفتم بیام کمک. صورت را از شوک می شویم و تنها به سلام زیر لبی اکتفا می کنم. سه تابلو را من برمی دارم و توی ماشین می گذارم. کیانوش اجازه نمی دهد برای بردن بقیه اش همراهی کنم. خودش تمام تابلو ها را با احتیاط می چیند. با نشستنش اندکی خودم را جمع و جور می کنم. لبه های پالتو ام را بهم می رسانم. بوی عطر تلخش با مشامم شوخی می کند و تمام ماشین را پر کرده است. ⭕️کپے‌بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. ✴️پنجشنبه 👈 2 فروردین/‌ حمل 1403 👈10 رمضان 1445 👈21 مارس 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 😭 وفات حضرت ام المومنین خدیجه کبری سلام الله علیها" 3 قبل هجرت" 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔘 وصول نامه های کوفیان به دست امام حسین علیه السلام " 60 ه ".😭 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅مسافرت. ✅نوشتن قرارداد و عهد و پیمان. ✅حسابرسی اموال. ✅آغاز نگارش کتاب و مقاله. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅و خرید و فروش خوب است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 👶 زایمان مناسب و نوزاد شایسته باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️شروع امور دائمی. ✳️عقد و ازدواج. ✳️شروع معالجه و درمان. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️ورود به خانه نو. ✳️ورود به شهر دیگر. ✳️خرید احشام و حیوان. ✳️و خرید خانه و املاک نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب شب جمعه: برای سلامتی مفید و فرزند پس از فضیلت نماز عشاء، از یاران امام زمان خواهد شد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث عزت و احترام می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث درد و الم می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 11 سوره مبارکه "هود"علیه السلام است. الا الذین صبروا و عملوا الصالحات... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده کاری پیش آید که در نظر مردم مشکل باشد و لیکن چون صبر کند موجب نیکنامی و راحتی ایام عمرش می شود شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است... 🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ... 🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ... 🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ... 🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند 🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸 🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁 ✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨ السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟 🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام) اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
هدایت شده از حرم
👌دوستان و سروران گرامی! شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام: http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/ زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام: http://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا