📜 گوشه ای از سختی های دوران طلبگی علامه جزایری به قلم خود...
🔹 ما الان در شوشتر هستیم. در این عمر کوتاه سختی های زیادی کشیدم که شرح همه آنها برایم مقدور نیست. آنچه تحمل این سختی ها را بر من آسان میکند #اخبار وارده در مورد ابتلاء مومن است. اینکه اگر مومنی در دریا غرف شده و به تخته پاره ای چسبیده باشد، خداوند تبارک و تعالی کافری را بر او مسلط میکند که او را اذیت کند؛ تا ثواب او زیادتر گردد.
👈 استاد ما آخوند ملامحمدباقر مجلسی "ادام الله ایام عزه" که در علم و عمل بی نظیر بود #نشانه_ی_تیرهای_بلا بود.
🔸 سخت ترین اندوه هایی که بر من گذشت چند چیز بود:
▫️اول مفارقت عزیزان و یاران.
▫️دوم مفارقت و فوت برادرم که دلم را جریحه دار کرد؛ بطوری که تا زمان مرگ مرهم پذیر نیست.
▫️سوم مرگ فرزندان و از همه سخت تر فرزند وسطی است.
▫️چهارم حسد علما و هم قطاران است. از ابتدا تا به حال در هر شهری رفته ام حسادت آنها مرا آزار داده است.
⭕️ در شیراز کتاب های خوبی را با خط خود نوشته، آنها را خوانده و برای شان حاشیه نوشته بودم. از من دزدیدند و در چاه انداختند که از بین برود تا دسترسی به آنها نداشته باشم.
🔹آن شخص که این کار را کرد پیدا شد، هیچ چیز به او نگفتم. خداوند عالم به جای آنها کتاب خوب دیگری به من کرامت فرمود؛ ولی آن شخص حتی صاحب یک ورق هم نشد، کارش به جایی کشید که محتاج کفار گردید و مجبور شد از آنها کمک بخواهد.
🔸من همیشه و همیشه مورد حسد واقع میشدم ولی هیچگاه بر هیچکس حسد نبردم و خداوند مرا به افراد لئیم محتاج نساخت. این را از فضل خدا مبینم و گرنه این بنده ی گناهکار را هیچ فضل و مرتبه ای نیست.
📎 منبع: قصص العلماء، قسمتی از زندگی نامه مرحوم سید نعمت الله جزایری به قلم خود.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
پزشک بلژیکی که پس از عمل جراحی آیتالله میلانی شیعه شد
🔸پزشکان اروپايي در مشهد
از زمان احداث بيمارستان شاهرضا در سال1313 به دست محمدوليخان اسدي، نايب التوليه وقت آستان قدس رضوي در مشهد، پزشکان خارجي بسياري به دعوت آستان قدس براي سروسامان دادن به اوضاع بيمارستان و انتقال تجربيات خود به پزشکان ايراني به مشهد آمدند؛ پزشکاني چون پروفسور خالرسلاح، دکتر هامرشلاخ، دکتر باروخ و همسرش، پروفسور بوتارو و... اما ورود پزشکي اهل بلژيک به نام «روش بولوَن» و دستيارانش به بيمارستان شاهرضا، زمينه ساز تحولي بزرگ در تاريخ پزشکي مشهد و به ويژه بخش جراحي اين بيمارستان شد که ميراثش هنوز به جاي مانده است.
🔸پروفسور روش بولوَن متولد1912 ميلادي است. وي پس از پايان تحصيلات پزشکي اش، دستيار پروفسور دوهارون، پزشک شهير آن روزهاي فرانسه شد و با راهنمايي چند تن از استادانش مانند پروفسور داني تحصيلات پزشکي خود را ادامه داد تا زماني که توانست متخصص جراحي شود. در سال1333خورشيدي و بنا به دعوت وزارت دربار ايران از بولوَن، وي به ايران آمد و در مردادماه1334 و طي قراردادي با آستان قدس رضوي به مبلغ1000 دلار به مدت سه سال، به عنوان رئيس بخش جراحي بيمارستان شاهرضا منصوب شد؛ قراردادي که بعدها با رضايت بولوَن و همچنين آستان قدس رضوي به مدت 15سال تمديد شد.
🔸بيمارستان شاهرضا در دوران حضور بولوَن در مشهد دچار تحولات عظيمي شد و نظمي بي سابقه به خود گرفت. اما از مهمترين تاثيرات حضور پروفسور بولوَن در مشهد، تربيت شاگرداني است که بعدها خودشان به مشاهير پزشکي شهر تبديل شدند. بولوَن در سال1348 پس از تشرف به دين مبين اسلام و به علت سکته قلبي درگذشت و بنابر وصيت خودش در ضلع شرقي باغ اول آرامستان خواجه ربيع به خاک سپرده شد.
🔸پروفسور بولوَن در اواخر عمر تصميم مي گيرد که مسلمان شود، اما روايت هايي که از اين تغيير دين مي شود، کاملا متفاوت است. پروفسور بنايي دراين باره مي گويد: نمي دانم که چه اتفاقي رخ داد و چرا اصلا بولوَن تصميم گرفت که مسلمان شود ولي مي توان حدس زد که زندگي طولاني مدت در ايران و همچنين مشاهده بيماراني که بعداز بهبود مي گفتند که ما شفاي خودمان را از امام رضا علیه السلام گرفتيم، دست به دست هم داد تا اين پزشک مسيحي بلژيکي به اين نتيجه برسد که اسلام، ديني است که مي تواند او را سعادتمند کند.
در این بین روايت ديگري از مسلمان شدن بولوَن مشهور است، چنانکه میگویند:
«مرحوم آيت ا... ميلاني که از علماي بزرگ مشهد بودند، دچار بيماري معده شدند و پروفسور بولوَن ايشان را عمل کرد. پس از عمل جراحي و زمانيکه ايشان درحال به هوش آمدن بودند، وي دستور داد کلماتي را که آن لحظه آيت ا... ميلاني بر زبان مي آورند برايش ترجمه کنند؛ گويا ايشان مشغول خواندن دعاي ابوحمزه ثمالي بودند. پس از اين لحظه بود که مي گويند بولوَن تصميم گرفت مسلمان شود و وقتي از او پرسيدند که چرا اين تصميم را گرفتي؟ در پاسخ گفت: تنها زماني که انسان، خود واقعي اش را نشان مي دهد، هنگامي است که به هوش مي آيد و وقتي ديدم که اين آقا تمام وجودش غرق خداست، آن را مقايسه کردم با کشيشي که بعداز به هوش آمدن مشغول زمزمه کردن ترانه بود! فهميدم که اسلام حقيقت واقعي است.»
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید
@haram110
مرحوم «محدّث نوری» در کتاب خویش «جنة المأوی» از برخی علمای بزرگ حوزه علمیه نجف آورده است که: در آنجا یک طلبه ای بود، بنام «شیخ محمّد حسن سریره» که از سه مشکل بزرگ رنج می برد. این سه مشکل عبارت بودند از:
١ - دچار درد سینه وبیماری سختی بود که خون از سینه اش می آمد.
٢ - به آفت فقر وتهیدستی گرفتار بود.
٣ - دل در گرو مهر دختری نهاده بود، امّا خانواده دختر، به دلیل فقر وبیماریش با ازدواج او موافقت نمی کردند.
هنگامی که از همه جا مأیوس ونومید گردید با خود عهد بست که چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برای عبادت ونیایش برود چراکه میان مؤمنان مشهور بود که اگر کسی چنین کند، به خواست خدا به دیدار امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مفتخر خواهد شد.
براین اساس بود که این مرد، بدین برنامه همّت گماشت بدان امید که به دیدار حضرت مهدی صلوات الله و سلامه علیه نایل آید وسه مشکل خویشتن را با آن مشکل گشا وچاره ساز در میان بگذارد.
آخرین شب چهارشنبه بود، شبی بسیار تیره وتار وسرد وطوفانی. باد تندی می وزید واو بر سکوی مسجد کوفه نشسته وغرق در غم واندوه بود، چراکه به خاطر جریان خون از سینه اش به هنگام سرفه، نمی توانست در داخل مسجد توقّف کند واحترام طهارت مسجد وآن مکان مقدّس را می نمود ونیز در این اندیشه بود که آخرین چهارشنبه که چهلمین هفته بود فرا رسید واو نتوانسته به دیدار آن کعبه مقصود نایل آید واین محرومیت نیز غمی بزرگ بر غمهایش می افزود.
او به نوشیدن قهوه عادت داشت به همین دلیل آتشی برافروخت تا قهوه را ردیف کند که بناگاه در آن شب تاریک وخلوت، مردی را دید که بسوی او می آید، از این رخداد، آزرده خاطر شد وبا خود گفت: «اندکی قهوه به همراه دارم آن را هم این بنده خدا خواهد نوشید وبرایم چیزی نخواهد ماند.»
خودش می گوید: در این فکر بودم که آن مرد رسید ومرا با نام ونشان صدا زد وبه من سلام گفت، از شناخت او که مرا با نام صدا زد تعجّب کردم وگفتم: «شما از کدام قبیله می باشید؟ از قبیله فلان هستید؟»
گفت: «خیر!»
ومن نام بسیاری از قبایل را آوردم واو مرتب گفت: «خیر!» واز هیچ یک از این عشیره ها نبود.
آنگاه او پرسید: «چه مشکل وخواسته ای تو را به اینجا آورده است؟»
گفتم: «شما چرا از من در این مورد می پرسی؟»
گفت: «اگر به من بگویی چه زیانی به تو خواهد رسید؟»
فنجانی پر از قهوه کردم وبه او تقدیم داشتم واو کمی از آن نوشید،
سپس فنجان را بازگردانید وگفت: «شما بنوشید.»
فنجان را گرفتم وتا آخرین قطره آن را نوشیدم، آنگاه گفتم:
«حقیقت این است که من دچار فقر وتنگدستی بسیار سختی هستم، از سوی دیگر به بیماری علاج ناپذیری گرفتارم که به هنگام سرفه، خون از سینه ام می آید ودیگر اینکه به بانویی دل بسته ام ومی خواهم با او پیمان زندگی مشترک ببندم،
امّا بخاطر دو مشکلم خانواده اش موافقت نمی کنند.
برخی از روحانیون مرا سرگرم ساختند وگفتند: اگر چهل هفته وهر هفته شب چهارشنبه به مسجد کوفه بیایم وخواسته هایم را به بارگاه خدا برم ودست توسّل به دامان پر برکت امام عصر (علیه السلام) بزنم،
خواسته هایم برآورده شده ومشکلات سخت زندگیم،
حلّ خواهد شد. من نیز رنج وخستگی این چهل شب را به جان خریدم واینک آخرین شب فرا رسیده است، امّا نه آن گرامی را دیده ام ونه به خواسته های خود رسیده ام.»
من گله می کردم ودر اوج بی توجّهی به آن بزرگوار بودم که رو به من کرد وفرمود: «أمّا صدرک فقد برأ، وأمّا المرأة فستتزوّج بها قریبا، وأمّا الفقر فلا یفارقک حتّی الموت.»
یعنی: شیخ محمّد! اینک سینه ات خوب شده ودیگر از بیماریت اثری نخواهی یافت
و آن بانوی مورد علاقه ات نیز،
بزودی به وصالش خواهی رسید،
امّا فقر وتهیدستی همراهت خواهد بود.
شگفتا! وقتی به خود آمدم دیدم سینه ام شفا یافته
وپس از یک هفته با بانوی مورد علاقه ام ازدواج کردم،
امّا همانگونه که فرمود، تهیدستی هنوز همراه من است،
مصلحت آن را نمی دانم.
📚 امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور، ص ۴٢١
📚 به نقل از جنة المأوی، (بحار الانوار، ج ۵٣، ص ٢۴٠ .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
4_6017286951638403675.mp3
12.97M
سخنان شهید آیت الله اسلامی.
هر بلایی سر اسلام و بشریت آمده ریشه اش سقیفه است،فضائل امیرالمومنین علیه السلام
#فضائل
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید
@haram110
ماجراي خواندني احمد بن ابي نصر بزنطي
✅احمد بن ابي نصر بزنطي مي گويد : من ابتدا واقفي مذهب بودم؛ بعد ، مستبصر شدم. روزي از امام رضا (علیه السلام)تقاضا كردم وقت مناسبي تعيين بفرمايد تا شرفياب حضور گردم و مسائلم را مطرح كنم. اين گذشت تا روزي من در خانهام نشسته بودم ، در زدند. ديدم خادم امام مركب مخصوص امام را آورده تا مرا خدمت امام ببرد. با خوشحالي تمام سوار شدم و شرفياب گشتم. مسائلي را مطرح كردم و بهرهها بردم تا شب شد.همان جا نماز مغرب و عشا را با امام (علیه السلام) خواندم. بعد، غذا آوردند و پس از صرف غذا خواستم برخيزم براي رفتن. فرمود: دير وقت شده و منزل شما هم دور است، صلاح اين است كه همين جا استراحت كني. من هم كه از خدا مي خواستم خدمت امام (علیه السلام) باشم، اطاعت كردم و ماندم.
به خادمشان گفتند : رختخواب مخصوص خودم را بياور، براي احمد بن ابی نصر پهن كن. من در اين موقع به فكر فرو رفتم و از ذهنم گذشت كه معلوم مي شود من آدم بسيار بزرگواري هستم كه امام اينگونه با من رفتار ميكنند ؛ امام(علیه السلام) مركب مخصوص خود را براي من فرستاده و مرا به خانهاش آورده و با من هم غذا شده و بعد، رختخواب مخصوص خودش را در اختيار من گذاشته است،عجب ! اين منم كه چنين بزرگوارم ؟امام نيم خيز شده بود تا برخيزد و به اتاق خود برود. ديدم نشست.
فرمود: احمد، قصّهاي برايت بگويم. وقتي صعصعة بن سوهان، از اصحاب جدّم اميرالمؤمنين (علیه السلام) مريض شد، اميرالمؤمنين (علیه السلام)به عيادت او رفت و كنار بسترش نشست و دست بر پيشاني او گذشت و او را مورد ملاطفت قرار داد.
🌺بعد، وقتي خواست برخيزد، فرمود: صعصعه، نكند اين آمدن من به عيادتت را مايهي امتياز خود از برادران ايماني ات بشماري. اين تكليف ديني من بود كه انجام دادم. امام رضا (علیه السلام)اين قصّه را گفت و برخاست و در واقع، با اين عمل، هم آگاهي خود را از مافي الضّمير من نشان داد، كه نمونهاي از علم غيب بود، هم به من پند داد و مرا از بيماري عُجب و خودپسندي شفا بخشيد.
بحارالانوار،جلد49،صفحهي48،حديث48
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
🌺 خدا رحمتت کند!
آقای حاج حسن بهاری، از دوستان نزدیک مرحوم حاج شیخ مصطفی خبازیان گوید:
حدود یک ماه قبل از فوت مرحوم خبازیان بود که شبی آن مرحوم به من زنگ زد که یک تاکسی بگیر بیا با هم به حرم حضرت رضا مشرف شویم. بنده یک تاکسی گرفتم و دنبال ایشان رفتم. وقتی مرحوم خبازیان داخل ماشین کنار من نشست، گفت: مطلبی به شما می گویم که تا زنده هستم به کسی نقل نکنی!
گفتم: چشم. فرمود: ذکری جهت تشرف به محضر حضرت بقیةالله الاعظم (عج) از آیة الله سید محمود مجتهد سیستانی گرفتم. البته ایشان استخاره کردند که ذکر را بدهند و خوب آمد. من هم چهل روز با آدابی که فرمودند ذکر را در منزلم واقع در کوی فرهنگ خواندم و دیروز روز چهلم بود.
کسی در منزل نبود و من در سرداب مشغول ذکر بودم. درب ورودی را بسته و اتفاقاً قفل کرده بودم که ناگهان دیدم دونفر، یک پیرمرد نورانی و یک جوان عرب وارد شده و سلام کردند.
به محض ورود، اوّل تمام اعضا و جوارحم خشک شد و از کار افتاد. با خود گفتم: درب که قفل است، پس این بزرگواران از کجا وارد شدند؟ و تازه متوجه شدم که زبانم از کار افتاده است و حتّی جهت احترام نتوانستم از جای خود برخیزم و به همان حالت که بر روی سجاده رو به قبله مشغول ذکر بودم، خشکم زده بود.
پیرمرد گفت: آقا، بقیةالله می باشند، جواب سلام را بده و من که زبانم از کار افتاده بود، مانند یک انسان گنگ و با اشاره سر به زحمت جواب دادم و از گوشه چشم، جلالت و عظمت حضرتش را نظاره گر بودم. نور از گریبان مبارکش تمام صورت را گرفته بود. پیرمرد گفت: آقا امام زمان می فرمایند: تو اَسوَد ما هستی، خدا رحمتت کند. و بعد از لحظه ای بلند شده و تشریف بردند.
تا به خودم آمدم و به درب خروجی مراجعه کردم، دیدم درب منزل قفل می باشد. تا اذان مغرب گریه کردم تا آنجا که مهر نمازم به گل مبدّل شد و با مهری دیگر نماز مغرب را خوانده با همان حال به منزل استادم آیة الله سید محمود مجتهد سیستانی رفتم.
داستان را برایشان نقل کردم و از ایشان پرسیدم اسود لقب کدام بزرگوار بوده است؟! ایشان فرمود: اسود، لقب مقداد است و شما نمره بیست از آقا امام زمان گرفته اید. استاد پرسید: امام زمان (عج) چیز دیگری نفرمودند؟!
گفتم: چرا. پیرمرد گفت که: آقا می فرمایند خدا رحمتت کند.
تا این جمله را گفتم، استاد با دست محکم بر پای خود زدند و دیگر چیزی نفرمودند.
مرحوم خبازیان درتاریخ ۱۶ شعبان سال ۱۴۱۳قمری مطابق با سال ۱۳۷۱ شمسی هنگام بازگشت پس از مجالس نیمه شعبان شهر تهران عازم مشهد بود كه بر اثر سانحه هوائی و سقوط هواپیمای مسافربری به معبودش پیوست.
جناب سید جواد مجتهد سیستانی (پسر مرحوم آیة الله سیستانی) می گوید:
درگذشت و رحلت این مدافع ولایت علوی و سرباز راستین ولیّ عصر (عجّ) آنچنان در روح و جان مرحوم پدرم اثر گذاشت که برای مدتی هر شب به من می فرمودند: نفسم تنگ شده، من را بیرون ببر، با اینکه آن شبها، شبهای سرد زمستان بود. این غم آنچنان فشاری بر مرحوم والد وارد کرده بود که نفسشان تنگ می شد و از غصه فقدان این مدافع ولایت، به بیماری فشار خون نیز مبتلا شدند.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
⏪ عنايت و صله حضرت رضا (علیه السلام)
💠 نقل شده از مرحوم حاج شيخ ابراهيم مشهور به صاحبالزماني كه فرموده روز تولد حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام (11 ذيقعده) قصيدهاي در ولادت و مدح آن حضرت گفتم و از خانه بيرون آمدم به قصد ملاقات نايبالتوليه كه قصيدهام را براي او بخوانم.
💠 چون عبورم از صحن مقدس افتاد با خود گفتم نادان، سلطان اينجاست كجا ميروي؟ قصيدهات را براي خودشان چرا نميخواني؟!
💠 پس، از قصد خود پشيمان و تائب شدم و به حرم مطهر مشرف شدم و قصيدهام را مقابل ضريح مقدس خواندم و عرض كردم يا مولاي از جهت معيشت در فشارم، امروز هم عيد است اگر صلهاي عنايت فرماييد بجاست.
.
.
💠 ناگاه از سمت راست كسي ده تومان در دست من گذاشت، گرفتم و عرض كردم يا مولاي كم است، فوراً از سمت چپ كسي ده تومان ديگر در دستم گذاشت، باز عرض كردم كم است، ده تومان ديگر در دستم گذاشتند، خلاصه تا شش مرتبه استدعاي زيادتي كردم و در هر مرتبه ده تومان مرحمت فرمودند (البته ده تومان آن زمان مبلغ قابل توجهي بوده است).
💠 چون مبلغ شصت تومان را كافي ديدم، خجالت كشيدم كه باز طلب زيادتي كنم، پول را در جيب گذاشته تشكر كردم و از حرم مطهر خارج شدم.
💠 در كفشداري عالم رباني مرحوم حاج شيخ حسنعلي تهراني را ديدم كه ميخواهد به حرم مشرف شود ، مرا كه ديد در بغل گرفت و فرمود حاج شيخ خوب زرنگ شدهاي با حضرت رضا عليه السلام نزديك شده و روي هم ريختهايد، تو شعر ميگويي و آن حضرت به تو صله ميدهد، بگو چه مبلغي صله دادند؟
💠 گفتم شصت تومان، فرمود حاضري شصت تومان رابدهي و دو برابر آن [را] بگيري؟ قبول كردم شصت تومان را دادم وايشان 120 تومان به من مرحمت فرمود.
💠 بعداً پشيمان شدم كه آن وجهي كه امام علیه السلام مرحمت فرمودند چيز ديگر بود، خدمت شيخ برگشتم و هر چه اصرار كردم ايشان معامله را فسخ نفرمود.
📔داستانهای شگفت،سید عبدالحسین دستغیب
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
رفتار حضرت امام سجاد (علیه السلام) با زیر دستان
در کتاب اقبال «سید بن طاووس» دارد که وقتی عید فطر می شد، حضرت امام سجاد علیه السلام غلامان و کنیزان خود را جمع می فرمود، و آنگاه کارهای خلافی که در ظرف یک سال هر کدامشان انجام داده بودند و حضرت آنها را یادداشت فرموده بود، یادآور می شد و سپس می فرمود:
«امروز روز عید است، همه شما را عفو و آزاد نمودم، شما هم بگویید خدایا! علی بن حسین از ما درگذشت، تو هم از خطاهای او درگذر و او ما را آزاد نمود، تو هم او را از آتش دوزخ آزاد فرما».
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
☘ کرامت و سخاوت در سیره اهل بیت (علیهم السلام)
✍ در حدیث صحيح از صفوان منقول است كه يكى از آزاد كردههاى حضرت امام رضا صلوات اللَّه و سلامه عليه بر آن حضرت داخل شد، حضرت فرمودند كه امروز چيزى در راه خدا دادى؟
او گفت : نه واللَّه .
حضرت فرمودند: چون حق سبحانه و تعالى عوض بما كرامت فرمايد، بده در راه خدا اگر چه يك درهم باشد.
و كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه و سلامه عليه منقولست كه هرکس دست خود را به احسان و نيكى باز دارد، هر وقت كه هر چه را يابد دهد، حق سبحانه و تعالى عوض آن را در دنيا به او مى رساند و مضاعف مى كند برای او در آخرت.
🔻و در صحيح از بزنطى منقول است كه حضرت امام رضا صلوات اللَّه عليه نامهای به حضرت امام جواد علیه السلام نوشته بودند و من خواندم آن مكتوب را؛ حضرت نوشته بودند كه خبر بمن رسيده که غلامان تُرا از درب كوچك بيرون مىبرند از جهت بُخلِ خود كه مبادا چيزى به فقرا دهى، و قسم مىدهم ترا به حقى كه مرا بر تو هست كه در وقت بيرون رفتن و داخل شدن از درب بزرگ داخل شو و بيرون رو، چون سوار شوى مىبايد كه طلا و نقره همراه تو باشد و هرکس از تو چيزى طلب كند بدهى و كسى را رد نكنى...
غرض آنست كه حق سبحانه و تعالى ترا بلند مرتبه كند به جود و عطا پس بده 👈🏻 و مترس كه خداوندى كه عرش را به قدرت كامله خود آفريده است بر او آسانست كه رزق را بر تو تنگ نكند.
📚 لوامع صاحبقرانى ، ج ۶ ، ص ٦٩ .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
👑نذر ناصرالدین شاه قاجار
🔷سالی ناصرالدین شاه به مرض سختی مبتلا گردیده بود که معالجه اش در تهران مُیسّر نگردید. نذر کرد در صورتی که بهبودی یابد پانزده روز کفشداری و جاروب کشی صحن مقدس امام هشتم (علیه السلام) را به عهده گیرد.
✅لذا وقتی که سلامتی برای او حاصل می شود نذر به جا آورده و به این مناسبت نیز شعری سروده و دستور می دهد آن را بالای کفش کَن حرم مطهر حضرت رضا(علیه السلام) کتیبه کنند؛
آن شعر این است:
🔺کجا هوای شهنشاهی زمین دارم
که کفش داری سلطان هشتمین دارم
🔺سزد که فخر کنم بر شهان به روز جزا
به کفش داری سلطان دین امام رضا
📚دیوان کامل ناصرالدین شاه قاجار؛ص۱۸۲
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید :
روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت :
یا ابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی.
حضرت امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمودند :
پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید.
آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان.
هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید.
📚 الخرائج والجرائح ، ج ۲ ، ص ۶۶۵ .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
مبادا کاری که اجر و ثواب دارد، زیان به حساب آوری
قَالَ يَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّوْبَخْتِيُّ: مَرَّ رَجُلٌ بِأَبِيالْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام فَقَالَ لَهُ: أَعْطِنِي عَلَى قَدْرِ مُرُوَّتِكَ. قَالَ: لَا يَسَعُنِي ذَلِكَ. فَقَالَ: عَلَى قَدْرِ مُرُوَّتِي. قَالَ: أَمَّا إِذاً فَنَعَمْ، ثُمَّ قَالَ: يَا غُلَامُ! أَعْطِهِ مِائَتَيْ دِينَارٍ، وَ فَرَّقَ علیه السلام بِخُرَاسَانَ مَالَهُ كُلَّهُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ. فَقَالَ لَهُ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ: إِنَّ هَذَا لَمَغْرَمٌ. فَقَالَ: بَلْ هُوَ الْمَغْنَمُ، لَا تَعُدَّنَّ مَغْرَماً مَا ابْتَعْتَ بِهِ أَجْراً وَ كَرَماً. (بحارالأنوار، ج49، ص100 به نقل از مناقب)
يعقوب بن اسحاق نوبختی گفت: مردى از کنار حضرت رضا علیه السلام می گذشت. عرض كرد: به اندازه جوانمردی ات به من ببخش. آن حضرت فرمود: آنقدر برايم مقدور نيست. عرض كرد: پس به قدر جوانمردی من ببخش. فرمود: اين كار اشكالی ندارد. پس به غلامش فرمود که به اين مرد دويست دينار بده. و این کار در حالی بود که در روز عرفه تمام اموال خود را در خراسان بين فقرا تقسيم كرده بود. فضل بن سهل عرض كرد: اين كار موجب زيان است. حضرت رضا علیه السلام فرمود: خیر، این کار موجب سود است. كارى كه موجب اجر و پاداش شود، هرگز نبايد زيان به حساب آوری.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ @haram110
⭕️ بچّههایتان شاید مسلمان شوند، امّا شیعه، نه!
🎙 مرحوم حضرت آیتالله سیّدمحمود مجتهد سیستانی رضواناللهعلیه:
🔸این که پدران پاک شما و مادران پاک شما، تربیتهای نیکویی برای شما میکردند، این که سر درِ خانهها با کاشیهای زیبا مینوشتند:
🔹حُبُّ علیٍّ حَسنَةٌ لا یَضرّ معَها سَیِّئة؛ یا مینوشتند: ولایَةُ عَلیّ بنِ أبِی طالب حِصنیِ فَمن دخَل حِصنی أمِن من عَذابی؛ یا نام پنج تن "علیهمالسّلام" را روی سر درِ خانهها میزدند، این ها همه حساب داشته است!
- شما الحمدلله بالاترین چیزی که خدا در دستگاه هستیاش دارد را، دارید، که آن، #نعمت_ولایت اهلبیت علیهم السلام است.
👈🏻 این [نعمت] ثمره همان مجالس وعظ است، همان کتابهای فضیلت، همان دهههای روضه و جشنهای اعیاد است.
🔸اما اینجوری که شما رفتار میکنید، ممکن است بچّههایتان مسلمان بشوند، امّا شیعه نخواهند شد! من #وظیفه_دارم که بگویم و میگویم!
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
● کاری که بینی شیطان را به خاک میمالد
🔸جمیل بن دراج میگوید:
از حضرت امام صادق علیهالسّلام شنیدم که فرمودند:
بهترینِ شما بخشندهترین شماست، و بدترینِ شما بخیلترین شمایند،
از جمله كارهاى شایسته نیكى كردن به برادران و كوشش در بر آوردن حاجات آنهاست، که این کار بینی شیطان را به خاک میمالد و موجب دوری از آتش جهنم و ورود به بهشت میشود.
اى جمیل! این حدیث را براى برجستگان از یاران و اصحابت نقل كن!
جمیل مىگوید: گفتم فدای شما گردم، برجستگان از یاران من كیانند؟
فرمود: آنها كه به برادران خود در خوشى و سختى، نیكى میكنند.
سپس فرمود: اى جمیل!
این كار براى شخص ثروتمند آسان است ولى خداوند، احسان نمودن نیازمندان را ستایش نموده و فرموده : «يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (كسانى كه با شدت نیازمندی، دیگران را بر خود مقدم مىدارند، آنان كه خویش را از بخل و حرص نگهدارند، آنان به حقیقت از رستگاران هستند. (حشر/۹)
📚 الکافي ، ج ۴ ، ص ۴۲ ، ح ۱۵ .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
....یک تاجر اصفهانی
🔸آیت الله سید مرتضی مستجابی:
یه تاجر اصفهانی که من از کودکی می شناختمش و از متدینین بود، برای زیارت رفته بود، عتبات. یه روز بعد از نماز که آسید اسماعیل(صدر) در محراب بوده، این تاجر اصفهانی، کفنش رو به ایشون می ده و می گه: «آقا این روبنویسید».
.
مرسوم بود که چهل و یک مومن، روی کفن چیزی می نوشتند. این فرد هم از آقا اسماعیل می خواد که بنویسه «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا». این را می نوشتند.
.
وقتی می نویسه، می گه: «آقا یه جمله دیگه هم بنویسید» -من هم که الان تعریف می کنم، طاقت ندارم بگم، پریشون می شم- این روی حالات روحی خودش به آقا می گه: بنویسید: «بای ذنب قتلت» خب این جمله برای امام حسین (علیه السلام) هم نقل شده. آقا تا شنید، اون قدر خودش رو در محراب زد که غش کرد. یعنی از شدت غم مصیبت ابا عبدالله که به کدام گناه تو رو کشتند.
.
🔸نقل شده پدرشون هم (صدرالدین بزرگ) که برای زیارت به حرم امیرالمومنین (علیه السلام) می رفتند، گاهی در یه فرازی از زیارت، اون قدر تکرار می کرد که غش می کرد. بعد از حرم می آوردنش بیرون. از این حالات داشتند … سجده های طولانی داشتند.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
@haram110
شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند : «استغفار کن». شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن» .
فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت ، به او فرمودند : «استغفار کن».
حاضران باتعجّب پرسیدند : سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! فرمود : من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند :
✨ اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال و بنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ و یجعَل لکم اَنهاراً.
👌 از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📚 مجمع البیان ، ذیل تفسیر سوره نوح
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇