✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی
✨ #سجده_بر_یک_فرشته
💎قسمت ۳ و ۴
به جمع خیرین در هیئت که رسیدیم به سلامی کردمو رفتم سرکارم.اونجا فقط درست کردن ماسک نبود کارهای دیگهای مثل دوخت لباس بستهبندی مواد غذایی و.. هم انجام میدادیم.
من چون از ۱۴سالگی خیاطی یادگرفته بودم برای خودم استادی شده بودم.لباس میدوختیم برای خانوادههایی که توان مالی ندارند، بقیه رو هم به مغازه میبردند تا بعد فروشش و درآمدی که به دست میاد هر ماه بصورت سبد غذایی برای نیازمندان خرج میشد.همه اونایی که تو هیئت کمک میکنن به عشق اهلبیت و رضای خدا اومدن پای کار.غرق کارم بودم که منا گفت:
+محدثه خسته نباشی
_ممنون
+تو فکری؟
_تو این فکرم که دل بچهها با پوشیدن این لباسها چقدر شاد میشه.این کوچکترین کاریه که میتونم انجام بدم.
منا:_ماها که هر کاری از دستمون بربیاد انجام میدیم پاشو محدثه جان اماده شو بریم.
_آره پاشو بریم...خانم همتی خسته نباشید ما دیگه داریم میرم بقیه کارها برای فردا دیگه.
خانم همتی:_در پناه خدا مواظب خودتون باشید.
بعد خداحافظی از هئیت بیرون اومدیم تاکسی گرفتیم تا وسایلی که برای خیاطی لازم بود را از بازار تهیه کنیم.قسمتی از مسیر را با ماشین رفتیم.وسایلی را که لازم بود رو تهیه کردیم. موقع برگشت از کوچهپسکوچهها رد شدیم تا زودتر به خونه برسیم.
هوای پیادهروی به سرمون زده بود. تصمیم گرفتیم تا خود خونه پیادهروی کنیم.خورشید غروب کرده بود. و تا اذان مغرب نیمساعتی مونده بود.
تو راه منا داشت از اتفاقا امروز تو هیئت و آشنایی با یه خانمی که جدیداً وارد جمعمون شده حرف میزد...نگاهم به روبرو بود که یک ماشین مدل بالابه سرعت ازکنارمون رد شد و آب کنار چاله کوچه پاشید.رومون
_واااای نه...!
منا:_هوی چیکار میکنی.؟؟واقعا متأسفم برای همچین آدمهای بیفرهنگ چشات کوره خیسمون کردی...ععععه مثل گاو گذاشت رفت.
_منا زشت بابا آرومتر
منا:_بروو بابا چیچی رو زشته خودتو ندیدی.
_حتما عجله داشته متوجه ما نشده.
منا:_آره حتما من هم باور کردم گوشهامم دراز دوتا آدمو به این بزرگی رو ندید.
_چی بگم والا من که حریف زبون تو نمیشم.
منا:_واینستاد حداقلش یه معذرتخواهی کنه آدم دلش به درد نیاد...ببین محدثه خودش نیست جلوی اون خونه خرابه پارک کرده..!! شیطونه میگه با این کیف برم بزنم شیشه ماشین شو بشکنم و دو تا بزنم تو سرش.
_چی میگی تو خوبی اصلا بابا آبش پاشیده رومون اسید که نپاشیدن.
منا:_نه تو را خدا اسید که میپاشید چشماشو درآورده بودم مردک.
نگاهمون به خرابه بود که یه آقایی از ماشین پیاده شد رفت تو خرابه
منا:_یا ابوالفضل این دیگه کیه؟؟گوریل بود یا انسان!!!چقدر خالکوبی داشت دیدی؟
_آره دیدم مگه کورم آخه.
منا:_میگم محدثه بیا از این کوچه برگردیم
میترسم از کنار اون خونه خرابه رد بشیم.گوریله معلوم نیست رفته تو اون خونه خرابه چه غلطی داره میکنه.
✨ادامه دارد....
💎
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✨بایِکسَلامپَرزَدهِقَلبَمبهِکَربَلا
اَزراهِدورشُدحَرَمَتآشیانهِاَم 🕊
دوریِکَربَلابهِخُدامیکُشَدمَرا
بالُطفِخُودبهِسویِحَرَمکُنروانهِاَم💔
اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللّهِالْحُسَیْن(ع)✋️
🌗شبتون حسینی 🤲
#محرم
#امام_حسین
#کربلای_معلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ معجزه بالاتر از عاشورا
🔹 معجزه بالاتر از کربلا وقتی که یک تنه در مقابل سپاه هزار هزار بایستی و نترسی و شک نکنی معجزه کردی
🔹 این معجزه است که بعد از ١۴٠٠ سال هنوز مادران و زنان مثل کسانی که جوان از دست داده اند برای امامشان عزاداری میکنند
✅✅ @haram110
⚫️امام صادق علیهالسّلام:
وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا کُنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اللَّهِ
چه باک بر تو، اگر دیگران تو را مذمّت کنند، هنگامی که نزد خداوند پسندیده باشی!
📚اصولکافی ج۲ ص۴۵۶
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام حسین علیهالسّلام:
اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْكَامِکَ
خدايا، تو خود میدانی آن چه از ما سر زد، رقابت برای دستيابی به سلطنت و آرزوی زياد كردن كالای بیارزش دنيا نبوده است، بلكه برای اين بوده كه نشانههای دين تو را افراشته ببينيم، و اصلاح را در شهرهايت آشكار نماييم، و بندگان ستمديدهات امنيّت يابند، و به واجبات و سنّتها و احكامِ تو عمل شود.
📚تحفالعقول ص۲۳۹
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
4_5827699974137189575.mp3
4.35M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
حکومتِ ولایی!!!
🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛
«پیشنهاد دانلود»