eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
637 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 السّلام قسمت • هفدهم ✔️ 🔻 عاشورا از دیدگاه جماعت عمریه -12- اشاره‌اى به نقش معاويه لعین در حادثۀ كربلا نقش معاويه (لعنه الله) در قضيّۀ كربلا از آن هنگامی آغاز شد كه فرزندش را ولىّ‌عهد خود قرار داد. پس خُرده‌گيرى بر يزيد، خود بخود متوجّه كسى خواهد بود كه او را به اين مقام رسانده است و افزون بر آن، خلفاى پيشين نيز مقصّر خواهند بود؛ ولى بنابر تحقيقات انجام شده، ماجرا بالاتر از اين است. ما مدّعى آن هستيم كه شهادت حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام در عراق، نقشه خود معاويه بوده كه يزيد (لعنهما الله) آن را اجرا كرده است و با تأمّل، صبر و دقّت در مطالبى كه در پيش مى‌آيد، اين حقيقت از حقايق ناگفته عاشورا روشن خواهد شد. ✅ اكنون، ناگزيريم مطالب گفته شده را به دقّت بررسى كنيم؛ ولى قبل از ورود به بحث، ناچاريم تذكر دهيم كه مبارزه با واقعۀ عاشورا فقط‍‌ ديدگاه گروهى از علماء اهل سنّت است و چنان كه گذشت، عدّۀ ديگرى از بزرگان آنان، بر آن گروه متعصّب به شدّت انتقاد كرده‌اند: وقتى حافظ‍‌ ابوالحسن هيثمى ديدگاه ابن خلدون را نقل مى‌نمايد، او را لعن مى‌كند و به او دشنام مى‌دهد و اشك مى‌ريزد! حافظ‍‌ ابن حجر مكّى، موضع‌گيرى ابن العربى مالكى را نقل مى‌كند و مى‌گويد: اين كلام (حسين به شمشیر جدّش کشته شد) بدن انسان را به لرزه مى‌اندازد. در برابرِ عبدالقادر گيلانى (صوفی حنبلی) كه مى‌گفت: "روز عاشورا بايد روز شادى و سُرور باشد." ابن جوزى حنبلى مى‌گفت: چنين حرف‌هايى باطل است. آراستن، سرور و شادى در روز عاشورا و حرف‌هايى از اين قبيل را نمى‌توان به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله) نسبت داد و اين دروغ است. ⬇️ ما در آينده سخنان ديگر دانشمندان اهل سنّت را در قرن‌هاى مختلف، از احمد بن حنبل تا شهاب الدين آلوسى بغدادى و شيخ محمّد عبده مصرى و ديگران نقل خواهيم نمود و خواهيد ديد كه همۀ آن بزرگان، يزيد را لعن كرده و از كار او اعلام بى‌زارى و نفرت نموده و حتّى برخى از آن‌ها به صراحت او را تكفير كرده‌اند. بنابراين، واجب القتل خواندن حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام، ديدگاه گروهى از علماى اهل تسنّن است كه بايد آنان را با ديگران متفاوت دانست. اينان كسانى هستند كه پيروانشان در اين زمان از يزيد، به عنوان «اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه» و يا به نام «الخليفة المظلوم يزيد بن معاويه» ياد مى‌كنند! وقتى مولاى ما حضرت اباعبدالله الحسين عليه السّلام را واجب القتل بدانند، خود بخود ما را كه پيروان آن حضرت هستيم، تكفير مى‌نمايند و ريختن خون ما را نيز حلال مى‌دانند. تعصّب و خشم آن گروه تندرو بر عليه اهل بيت عليهم السّلام آن قدر بالا رفته كه دربارۀ «حجّاج بن يوسف» كتابى نوشته‌اند و از آن جنايت‌كار تاريخ، دفاع مى‌كنند و حتّى در بيان فضايل و مناقب «هند» (مادر معاويه) كتاب نوشته‌اند. آنان نزد عموم اهل تسنّن ارزش و جايگاهى ندارند و بيشتر مسلمانان به آنان بى‌اعتنا هستند. از اين روی، يادآور شديم كه عموم مسلمانان از فرقه‌هاى غير شيعى در مراسم عاشورا شركت مى‌كنند. ملاحظه كرديد در مقابلِ‌ همين گروه افراطى و تندرو، علماى بزرگى از خود اهل تسنّن به مخالفت برخاسته‌اند. جالب اين جاست كه اين افراد از زمرۀ علمايى هستند كه با اهل بيت عليهم السّلام رابطۀ خوبى نداشته‌اند؛ ولى به رغم آن، ديدگاه آن گروه متعصّب را زير سؤال برده و ردّ نموده‌اند؛ علماى بزرگى همچون: ابوالحسن هيثمى، ابن حجر مكّى و ابن جوزى حنبلى كه هر يك از آنان حافظ‍‌ عصر خود بوده‌اند. 📚ناگفته‌هایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ص ۵٠ _ ۵٢ ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
⚫️مولا علی علیه‌السّلام: بر حاکم امّت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد، که فقر مردم باعث کفر آن‌ها نگردد، تا هر وقت فقر به آن‌ها فشار آورد، بگویند: بر ما چه باک، سفرهٔ امیرالمؤمنین نیز مانند ماست! 📚اصل الشّیعه و اصولها ص ۶۵ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام كاظم عليه‌السّلام: مَنْ قَصَدَ إِلَیهِ رَجُلٌ مِن إِخْوَانِهِ مُسْتَجِیراً بِهِ فِى بَعْضِ أَحْوَالِهِ فَلَمْ یجِرْهُ بَعْدَ أَنْ یقْدِرَ عَلَیهِ فَقَدْ قَطَعَ وَلایةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كسی كه برادر دینی‌اش به او پناه برد و او در حالی كه قدرت دارد به او پناه ندهد (و او را یاری نكند)، به تحقیق ولایت خدا را قطع كرده است. 📚كافى ج۲ ص۳۶۶ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
حرم
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ #سجده_بر_یک_فرشته 💎قسمت ۲۵ و ۲۶ بعد از یکساعت محم
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ 💎قسمت ۲۷ و ۲۸ رفتیم کارهای باقیمانده رو انجام دادم. نزدیک غروب با محمد تماس گرفتم.محمد گفت...ماشین بابا خراب شده..یکم طول میکشه بیام. منا:_محدثه اگه داداشت نمیاد من میرم عجله دارم. _مناجان صبر کن تا برادرم بیاد باهم بریم مثل اونشب نشه تو که وضعیت میدونی. منا:_محدثه جان امشب خواستگار دارم باید زود برم خونه.بابام سفارش کرده که قبل از غروب خونه باشم.تا الانم خیلی دیر شده. _خواستگار!؟ چرا بهم نگفتی منا؟ منا:_باورکن وقت نشد.اصلا ندیدی شرایطو وگرنه میدونی من عمرا همچین چیزیو نگم بعدش جدی نگیر تو که میدونی قصد ازدواج ندارم. _بازم باید میگفتی. اینو گفتم و رو برگردوندم واقعا ناراحت شده بودم مخصوصا. منا رو خواهر و زنداداش اینده م میدیدم. منا:_محدثه باور کن امشب همچی تموم بشه و به وقتش توضیح میدم..من رفتم _پس صبر کن باهم بریم.ولی شخصی سوار نمیشم. منا:_باشه. رفتیم ایستادیم کنار خیابان.یه تاکسی داشت از دور میامد..یه خانم چادر اون عقب نشسته بود. منا:_همین خوبه گوشیم زنگ خورد محمد بود.منا در عقب باز کرد و سوار تاکسی شد _الو سلام محمد:_الو سلام محدثه نزدیک هیئت‌ام... آهان دیدم ماشین رو _منا جان پیدا شو محمد اومد...ببخشید آقا ما سوار نمیشیم باشنیدن این جمله من.اون خانم پرید منا گرفت یه دستمال گذاشت جلو بینش. _خانم چکار میکنی؟؟ خانمه:_چرا نشستی بی خاصیت اون یکی رو سوار کن..زود باش. مرد از ماشین پیاده شد بازومو گرفت..که به زور سوار کنه..جیغ زدم کمک،کمک کن..چند مرد که اونجا بودن به سرعت به سمتم حرکت کرد... هرکدامشون چیزی میگفت: _بی خانواده مزاحم ناموس مردم میشی. الآن به حسابت میرسیم. از سرو صدا اون مردها ترسید و نمیتونست منو سوار کنه منو به طرفی هل داد.من تعادلم رو نمیتونستم حفظ کنم سرم به گوشه جدول خیابان خورد.فقط صدای پا و گاز ماشین و یه صدای آشنا که میگفت محدثه...محدثه...رو شنیدم و از هوش رفتم. 🦋کم کم احساس سبکی کردم و این حس به مرور بیشتر و بیشتر میشد...با خودم فکر کردم چطور اینهمه مدت تونستم اون بدن رو تحمل کنم. این حس درست شبیه بیرون اومدن‌پروانه از پیله بود بارها این صحنه را دیده بودم و حالا خوب میفهمیدم چه حس خوبیه پروانه شدن. من در بیمارستان بودم. روی تخت را که نگاه کردم خودم را دیدم. با دیدن جسمم فهمیدم این همان قفسی بود که در خودش نگه داشته بود. دکتر مدام به پرستار دستور میداد یه چیزی بهم تزریق کنن و خودش هم وضعیت رو بررسی میکرد جلوتر رفتم محمد رو دیدم هیچوقت اینجور اونو ندیده بودم آقای دکتر بهش گفت: _تو الان تو حال خودت نیستی نمیتونی کمک کنی برو بیرون. تمام لباس محمد خونی بود.دیدم محمد عقب عقب میرفت. شونه‌هاش خمیده شده بود چرا اینا دارن اینکارو میکنن دکتر رو کرد طرف پرستارا و گفت: _حال بیمار خوب نیست علائم حیاتیش خیلی ضعیفه. محمد رو به زور بیرون بردن.گفتم _داداش نگران نباش من حالم خوبه. انگار نه..کسی نشنید..دوباره تکرار کردم خوبم.. من خوبم.. با اون همه سرم و آمپول اما درد رو حس نمیکردم بقیه هم نه من رو میدیدند و نه صدایم را میشنیدن به اطراف نگاهی انداختم. وقتی به اون تنگی و تاریکی چند لحظه پیش فکر کردم از خدا از صمیم قلب طلب بخشش کردم. به جسمم نگاه کردم.کم‌‌کم متوجه شدم دارم میمیرم.ولی اصلا از درک این موضوع ترس نداشتم. آنقدر سبک‌ و حس خوشایندی داشتم که به چیز بدی نمیتونستم فکر کنم. دکتر به یکی از پرستارها گفت: _دکتر ناصری را صدا بزنید سریع. در یک لحظه تصویر مامان و بابا از جلوی چشمم گذشت.از همانجا میتونستم سالن بیرون اتاق را ببینم،در حقیقت باید اول اراده کنم و بعد اتفاق می‌افتاد. به بیرون از اتاق توجه کردم. پدر و مادرم را دیدم.مادر روی زمین نشسته گریه می‌کرد.میگفت: _دختر نازم رو کشتن دختر عزیزم و جونم رو کشتن..محدثه مامان ...تو نباشی مادر میمیره اینقدر گریه کرد که از هوش رفت..هرچی میگفتم : _مامان آروم باش من طوریم نیست خودتو اذیت نکن.. انگار متوجه نمیشد.... ✨ادامه دارد.... 💎 ✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ 💎قسمت ۲۹ و ۳۰ اتاقی که تو اون بودم اتاق عمل بود ولی هنوز عملی روی من انجام نشده بود. دکتر که صدا کرده بودن به اتاق من اومد، و به پرستار اونجا گفت: _سریع دستگاه شوک بیارید.. دستگاه شوک را برداشت و با دستورهایی که به پرستار میداد شروع به شوک زدن کرد.نمیدونم چرا دلم نمی‌خواست به جسمم برگردم.آخ یه وصف ناشدنی داشت. دوباره به سالن توجه کردم.بابا با یک لیوان آب از انتهای سالن می‌آمد. لیوان آب را به مامان داد. محمد:_همش تقصیر من اگه خودم زود رسونده بودم این اتفاق نیافتد بود ضربه به دیوار میزنه به سمت در بیرونی حرکت کرد.به چهره‌ بابا نگاه کردم پر از غم بود.جلوتر رفتم.هیچوقت غمگین ندیده بودمش همش لبخند برچهره داشت مدتی روبرویش ماندم و نگاش کردم.ولی او اصلا من رو نمیدید. به طرف دیگه نگاه کردم حاج حسین کنار بابا ایستاده بود ... حاج حسین:_توکل به خدا داشته باشید، راضی باشید و بهش اعتماد کنید. نظری به خودم انداختم و بودم.نگاه حاج حسین انگار به من افتاد چشم‌هاش گرد شده بود من زود از آنجا دور شدم.اما نه ‌به اختیار خودم. یک حس درونی مرا وادار به این کار کرد.نوری از قسمت از سالن به بالا می‌رفت، از دیدن این نور دل نشین لذت می‌بردم. اراده کردم که به طرف نور بروم. البته می‌توانستم توجه هم کنم و منشا آن نور را ببینم. ولی خواستم که تغییر مکان بدهم. انگار یک کسی در درون من بود که این اجازه را به من می‌داد و مرا راهنمایی میکرد. نمی‌دانم در درونم بود یا همراهم، من کسی را نمی‌دیدم ولی صدایش را می‌شنیدم. دقیقا نمی‌دانم چه کسی بود یا چطور ولی او بود. از بودنش احساس فوق‌العاده خوبی داشتم.بسیار مهربان بود و همراهی‌ام میکرد. صدای درونم انگار پیشنهاد داد که به طرف محمد بروم.من هم فورا قبول کردم. محمد روی یک نیمکت در پشت حیاط بیمارستان که جای کم رفت و آمدی بود نشسته بود و قرآن میخواند هم زمان اشک از چشم‌هایش جاری میشد.صوت زیبا و سوزناکی داشت... نور از دهان محمد و از قلبش به طرف بالا می‌رفت. باد درختهایی که در باغچه‌ی پشت سر محمد در یک ردیف قرار داشتند را تکان می‌داد ولی من باد را حس نمیکردم. رنگ برگ درختها مثل قبل نبود. سبز رنگ بودند ولی نه آن رنگ سبزی که قبلا دیده بودم. بسیار درخشانتر و زیباتر. انگار قدرت چشم‌هایم بیشتر شده بود به نظرم قبلا رنگها را خیلی کدر و تار می‌دیدم. نه فقط رنگ درختها، همه‌ی رنگها زیباتر شده بودند. دست به طرف محمد درازکردم که دستش بگیرم و او را متوجه‌ی خودم کنم اما نتوانستم. من کالبد مادی نداشتم و دیگر ناتوان بودم از کارهایی که جسمم می‌توانست انجام دهد.ولی در آن حال حس خوبی داشتم. انگار پس از جدا شدن از جسم چشم‌هایم بازتر شده بود و شاید ذره‌ایی خدا را میفهمیدم و دلم نمی‌خواست از این فهمیدن دور بشم. درست مثل نوزادی که متولد می‌شود و فقط در آغوش مادرش آرام میشه چقدر خوب میشد کاش میشد این حس ها رو از همون اول درک کنیم. در آن لحظه بوی بسیار بدی توجهم را جلب کرد. از پشت دیوار بیمارستان می‌آمد.نظری به آنجا کردم. کوچه‌ی خلوت بود که در هر دو طرفش درختان بلندی داشت.داخل کوچه‌ موجوداتی بودند که با دیدنشان ترسیدم، موجوداتی سیاه رنگ که نه می‌توانستم بگم انسان هستند نه حیوان.چیزی مثل موجوداتی که در فیلمهای نشون میدن البته سیاه‌تر و مخوف‌تر و زشت تر از اونا. صدایی داخل سرم گفت:آنها شیاطین هستند. در کنار اونا یه مردی داشت با گوشی حرف میزد میتونستم صدای هر دو نفر بشنوم...اون نفر پشت گوشی بود : _تو چه آدم شیطان صفتی هستی با اعضا پدر زنت میخوای معامله کنی. مرد:_اون مرگ مغزی شده بده میخوام چند نفر رو از مرگ نجات بدم. _آره جون خودت پولش میگری دلم برای اون زن بدبخت میسوزه مرد:_حالا برای من آدم شدی.مشتری جور کن پولت بگیر _واقعا نمیدونم چطور این خانواده دخترشون به تو دادن مرده:_خفه بابا هر وقت مشتری جور کردی زنگ بزن. گوشی رو قطع میکنه..دوباره گوشیش زنگ خورد..این بار یه زن با ناز کرشمه میگه 🔥_سلام عزیزم کی میای پیشم خسته شدم. از موندن کنار اون زن عوضی خسته نشدی؟ 👹_سلام جونم قربون اون صدات برم.فرداشب میام مگه میشه تو رو با اون عوض کنم اون چیزی میخواستی برات خریدم... دیگه نمیتونستم اون مکان رو تحمل کنم این مرد خود شیطان بود...چقدر میتونست پست باشه...از اون مکان دور شدم... ✨ادامه دارد.... 💎 ✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎈 آیا خانم ها میتونن در ایام و در کشور عراق عربی سر بکنن⁉️ - اینبار یاس و نرگس جواب میدن 🧕🏼 🆔️ @shahrenore
حرم
. #قابل_تامل🎈 آیا خانم ها میتونن در ایام #اربعین و در کشور عراق #چفیه عربی سر بکنن⁉️ - اینبار یاس
. : چفیه عربی در کشور عراق🇮🇶 به عنوان بخشی از لباس مردانه شناخته می‌شه و طبق تجربه باعث ناراحتی عراقی‌ها میشه. طبق گفته دوستان ظاهراً هر رنگ هم نشونه خاصی داره که من اطلاعات دقیقی نسبت رنگ چفیه‌ها ندارم اما اونچه که مسلمه اینه که باید به فرهنگ و اعتقادات مردم کشور میزبان، عنوان نماینده‌ای از ایران احترام بزاریم و از چفیه عربی استفاده نکنیم بهتره که از چفیه‌های ایرانی هم استفاده نکنیم روسری‌های خنک رو جایگزین چفیه کنیم✅️ لینک کانال شهرنوره💫 https://eitaa.com/joinchat/1605894251C50975e86a3
‼️❓ آسمانی ها چگونه به درگاه الهی تقرب می جویند؟ ...بَلْ يَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّماءِ بِحُبِّكُمْ، وَبِالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ، وَتَوَاتُرِ الْبُكاءِ عَلَىٰ مُصابِكُمْ، وَالاسْتِغْفارِ لِشِيعَتِكُمْ وَمُحِبِّيكُمْ ...بلکه اهل آسمان‌ها به خدا تقرّب می‌جویند، به ✓ دوستی شما و ✓ به بیزاری از دشمنانتان ✓ و پی در پی گریستن به مصیبت هایتان و ✓ آمرزش‌خواهی برای شیعیان ودوستانتان مفاتیح الجنان زیارت جامعه ائمة المؤمنین صلوات الله علیهم 📕  بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث جلد 99 صفحه 164 المزار (ابن المشهدی) صفحه 294
🍞🍞 دو تکه نان با برکت زهری نقل می‌کند که روزی در خدمت امام سجاد علیه‌السلام بودم که یکی از شیعیان آمد و اظهار پریشانی و عیالمندی نمود و گفت: چهارصد درهم بدهکاری دارم، حضرت از شنیدن سخنان وی بسیار متأثر شده و گریه کرد، وقتی علت را پرسیدند، فرمود: کدام محنت بالاتر از آن است که برادر مؤمنی را مقروض ببینی و نتوانی مشکل او را حل کنی؟ هنگامی که مردم متفرق شدند یکی از منافقین گفت: عجیب است که ایشان یک بار می گوید آسمان و زمین در اختیار ماست و یک بار می گوید که از اصلاح برادر مؤمنی عاجزیم! آن مرد فقیر از شنیدن این سخن آزرده شد و خدمت امام سجاد علیه السلام رفت و گفت: شخصی چنان و چنین گفت و به من سخت آمد به گونه ای که رنج و محنت و پریشانی های خودم را فراموش کردم. حضرت فرمود: خداوند تو را فرج عطا فرمود؛ و دستور داد: آنچه برای افطار من آماده کرده اید بیاورید. دو قرص نان خشک شده را آوردند. حضرت فرمود: این نان ها را بگیر که در خانه ما به غیر از این ها وجود ندارد ولیکن خداوند به برکت این دو قرص نان نعمت و مال زیادی به تو می دهد. آن مرد دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمی دانست چه کار کند. نفس و شیطان وسوسه اش نمود که نه دندان بچه ها می تواند این نان ها را بخورد و نه شکم تو و خانواده ات را سیر می کند و نه قرض تو ادا خواهد شد. همان طور که در بازار راه می رفت، به ماهی فروشی برخورد کرد که یک ماهی در دستش مانده بود و کسی آن را نمی خرید. به ماهی فروش گفت: من دو نان جو دارم بیا با ماهی مبادله کنیم. ماهی فروش قبول کرد مرد ماهی را گرفت و یک نان جو را به او داد و به راهش ادامه داد و بقالی را دید که مقداری نمک مخلوط با خاک دارد که هیچ کس از او نمی خرد، به او پیشنهاد کرد بیا این قرص نان را بگیر و آن نمک را بده تا این ماهی را کباب کرده و استفاده کنم. و نمک را نیز گرفت و به خانه رفت در فکر بود که ماهی را پاک کند کسی در زد. وقتی در را باز کرد، دید هر دو مشتری نان ها را پس آورده اند و گفتند: بچه های ما این نان های خشک را نمی توانند بخورند و ما فهمیدیم که تو از ناچاری این نان ها را به بازار آورده ای بیا و نان خود را بگیر، ما از تو راضی هستیم و آن ماهی و نمک را به تو حلال کردیم. آن مرد آنها را دعا کرد و ایشان رفتند و چون کودکانش نمی توانستند آن نان ها را بخورند، تصمیم گرفت ماهی را کباب کند و به کودکانش بدهد. وقتی شکم ماهی را پاره کرد که آن را تمیز کند دید پر از در و مروارید است که نظیر ندارند، پس خداوند متعال را شکر کرد و در فکر بود که آنها را به چه کسی بفروشد و چه کار کند که شخصی از طرف امام سجاد علیه السلام آمد و پیغام آورد که امام سجاد علیه السلام فرمود: خداوند متعال در کار تو گشایش ایجاد کرد و از پریشانی نجات داد. اکنون قرص های نان را به ما برگردان که آن ها را به غیر از ما کسی نمی خورد. ( امالی صدوق، ص۵۳۷) «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» 🔳🔳🔳🔳🔳 📢دوسـتان خـود را جـهـت اسـتفـاده از معـارف ناب اهـل الـبیـت علیهـم السـلام بـه کانـال دعوت کـنید 🌸به کانال حرم
سانی که بدون حساب‌رسی وارد بهشت می‌شوند: همان‌گونه که می‌دانیم، فضل و رحمت خدای متعال وسیع و گسترده است، به گونه‌ای که شامل تمام انسان‌ها و تمام موجودات می‌شود: «وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء»؛ رحمتم همه چیز را فراگرفته است. اقتضای این وسعت و گستردگی، امید داشتن به بخشش تمام گناهان -صرف نظر از حساب‌رسی دقیق و موشکافانه – است. از آیات قرآن و روایات استفاده می‌شود که ایمان به خدای تعالی، شهادت در راه خدا، مودت و دوستی اهل بیت، عفو و گذشت نسبت به انسان‌ها و… باعث می‌شود تا انسان بدون حساب وارد بهشت شود؛ لذا گروهی از انسان‌ها که دارای این ویژگی‌ها باشند، بدون حساب‌رسی وارد بهشت شده و از نعمت‌های بی‌کرانش بهره‌مند خواهند شد. در این فرصت برخی از آن‌ها را با استناد به روایات وارده از معصومان (علیهم السلام) برمی‌شماریم. ۱. مۆمنان: «فَأَمَّا الْمُۆْمِنُونَ فَیَنْجُونَ وَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ … بِغَیْرِ حِساب» ‏؛ امّا مۆمنان نجات مى ‏یابند و بدون حساب وارد بهشت مى‌‏شوند. ۲. اولیای خدا: «…لِأَنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ الْعَارِفِینَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْحُجَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ شُهَدَاءَهُ عَلَى خَلْقِهِ الْمُقِرِّینَ لَهُمُ الْمُطِیعِینَ لَهُمْ‏ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ … بِغَیْرِ حِسابٍ». اولیای الهی که به خدا و رسولش و حجّت‌‏‌هاى خدا در زمین و شاهدین او بر خلقش معرفت دارند و به حق آنان اقرار دارند و مطیع آنان هستند، بدون حساب وارد بهشت مى‏ شوند. ۳. شیعیان: «… قُلْتُ لِوَجْهِ رَبِّی الْحَمْدُ أَسْأَلُکَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ …… وَهَبْنَاهُ لَهُمْ حَتَّى یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ … بِغَیْرِ حِساب‏»؛ قبیصه جعفى می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) در ارتباط با آیه «إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ» پرسیدم، فرمود در باره ما نازل شده است. وی می‌گوید به امام گفتم من از تفسیر آن می‌پرسم، فرمود بسیار خوب قبیصه! روز قیامت که مى‌‏‌شود خداوند حساب شیعیان را به ما مى ‏سپارد؛ آنچه بین آن‌ها و خدا است پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از خدا تقاضاى بخشش می‌کند و آنچه بین آن‌ها و بین مردم است از مظالم پیامبر اکرم از طرف آن‌ها پرداخت مى‌‏کنند و آنچه بین ما و آن‌ها است به آن‌ها مى‏‌بخشیم تا بدون حساب وارد بهشت شوند. آنچه که در این روایات بیان شده، به طور مطلق نیست؛ یعنی این‌گونه نیست که فردی به مجرد گرفتن چند روز روزه و یا محبت اهل بیت (علیه السلام) بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود. بلکه انسان باید در جهتی حرکت کند که استحقاق دریافت این رحمت را داشته باشد ۴. شهیدان کربلا: «عَنْ هَرْثَمَهَ بْنِ سُلَیْمٍ قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ غَزْوَهَ صِفِّینَ فَلَمَّا نَزَلْنَا بِکَرْبَلَاءَ صَلَّى بِنَا …. … بِغَیْرِ حِسابٍ‏‏»؛ هرثمه بن ابى مسلم می‌گوید با على بن ابى‌طالب (علیه السلام) به نبرد صفین رفتیم؛ هنگام برگشت در کربلا توقف کرد، نماز بامداد را در آن خواند و از خاکش بر گرفت و بوسید، سپس فرمود خوشا به حال تو اى خاک پاک، باید از تو قومى محشور شوند که بی‌حساب به بهشت روند. ۵. علاقه‌مندان به دوستان خدا: «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ حَقَّتْ کَرَامَتِی أَوْ قَالَ مَوَدَّتِی لِمَنْ یُرَاقِبُنِی وَ یَتَحَابُّ بِجَلَالِی ….. … بِغَیْرِ حِساب‏». پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید؛ خداوند فرمود: کسانی سزاوار محبّت من هستند که مرا [همواره]در نظر داشته باشند و به خاطر جلال و عظمت من، دوستى ورزند. چهره‌‏‌هاى ایشان، در روز قیامت از نور است و بر تخت‌‏‌هایى از نور قرار دارند و جامه ‏‌هایى سبز، بر تن مى ‏‌کنند. کسى پرسید،‌ ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایشان چه کسانی هستند. فرمود آنان نه گروه پیامبرانند و نه شهیدان، بلکه آنان با دوستان خداى تعالى دوستى کرده ‏اند و بی حساب داخل بهشت می‌شوند. «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُم الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ … بِغَیْرِ حِساب‏»؛ دوستان و علاقه‌مندان آن‌ها (دوستان خدا) کسانی هستند که خدای متعال در مورد آن‌ها فرمود به غیر حساب وارد بهشت می‌شوند. ۶. انسان‌های با گذشت: «عن النبی صلّى اللَّه علیه و آله قال إذا کان یوم القیامه نادى مناد ….. یدخلون‏ الجنّه بغیر حساب» ‏. از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است: روز قیامت که می‌شود منادى ندا می‌کند هر کس پاداشش با خدا است وارد بهشت شود. می‌گویند چه کسى اجرش با خدا است؟ می‌گویند آنان که مردم را عفو می‌کردند، این دسته بدون حساب وارد بهشت می‌شوند.