🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀
#قصهشب
#قسمتپنجاهوپنجم
✍حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در خانه نشسته است که به او خبر میدهند عمر لعنة الله علیه میخواهد قبرها را بشکافد تا پیکر حضرت فاطمه سلام الله علیها را پیدا نماید .
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برمیخیزد .
شمشیرِ ذو الفقار را در دست میگیرد و از خانه بیرون میآید
نگاه کن ! او چقدر خشمگین است ، رگهای گردن او پر از خون شده است
عُمَر لعنة الله علیه جلو میآید و میگوید: «ای علی ! این چه کاری بود که تو کردی ؟ ما پیکر فاطمه را از قبر بیرون میآوریم تا خلیفه بر آن نماز بخواند»
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام دست میبرد و عُمَر لعنة الله علیه را با یک ضربه بر زمین میزند و روی سینه او مینشیند و میگوید: «تا امروز هر کاری کردید من صبر کردم ، امّا به خدا قسم ، اگر دست به این قبرها بزنید با شمشیر به جنگ شما میآیم، به خدا ، زمین را از خون شما سیراب خواهم نمود»
همه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را میشناسند ، اگر حضرت علی علیه السلام قسم بخورد به قسم خود عمل میکند . چه کسی میتوند در مقابل شمشیر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ایستادگی کند ؟
ابوبکر لعنة الله علیه در فکر نجات عُمَر لعنة الله علیه است ، چه کند ، چگونه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را آرام کند ؟ جلو میآید و به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام میگوید: «تو را به حقّ پیامبر قسم میدهم عُمَر را رها کن ، ما از تصمیم خود منصرف شدیم ، ما هرگز این کار را انجام نمیدهیم»
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، عُمَر لعنة الله علیه را رها میکند و مردم متفرّق میشوند . آری ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به حضرت فاطمه سلام الله علیها قول داده بود که قبر او برای همیشه مخفی بماند . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلامخیلی دلش میخواهد کنار قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها برود
حضرت فاطمه سلام الله علیها از او خواسته است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بر سر قبر او برود و قرآن بخواند .
اشک در چشم حضرت علی علیه السلام حلقه زده است، او دلش میخواهد به کنار قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها برود .
امّا باید تا شب صبر کرد ، وقتی که هوا تاریک تاریک شود حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به دیدار حضرت فاطمه سلام الله علیها خواهد رفت و در خلوت شب با او سخن خواهد گفت .
به راستی او با همسر سفر کردهاش چه خواهد گفت ؟
جا دارد او اینگونه با او سخن گوید:
فاطمه جانم !
سرانجام دیشب ، نیمه شب ، من از همه چیز باخبر شدم .
وقتی در تاریکی شب ، پیکر تو را غسل میدادم ، دستم به زخم بازوی تو رسید . دلم میسوزد . چرا هرگز از زخم بازویت به من چیزی نگفتی ؟
#پایان
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
بانوی من!
تو خود میدانی که هنگام نوشتن این کتاب، چقدر بر مظلومیّت تو گریستم، این قلم، نیازمند نگاه توست، عشق تو در دلم زبانه میکشد... به راستی چه کسی جز تو شایستگی مقام شفاعت را دارد؟ آن روزی که ندا دهندهای در آسمان ندا میدهد که چشمان خویش را فرو گیرید تا حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر حضرت محمّد صلی الله علیه و آله گذر کند! چگونه باور کنم که در آن روز، مرا و خوانندگان این قصه را فراموش میکنی و ما را در غربت و تنهایی رها میکنی؟ هرگز! هرگز! تو مادر مهربانیها هستی! همه ما منتظر آن روز باشکوه هستیم! روزی که تو دست ما را بگیری و...
کتاب: فریاد مهتاب
نویسنده: مهدی خدامیان
#گزارشتحلیلیهجوم به بیت وحی🥀
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻