eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
726 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم
* 💞﷽💞 #قسمت‌پنجاه‌ #نم‌نم‌عشق یاسر لبخندآرومی زدم و ازسرجام بلندشدم و گوشیم رو ازجیبم خارج کردم و
* 💞﷽💞 یاسر یک ساعت از کارکردن بچه ها گذشته بود که سروان جاویدی به سمتم اومد... جناب سرگرد _چی شد جاویدی؟چیزیم فهمیدی؟ چیزخاصی که نه...ولی..یه چیزی که عجیبه این وسط اینه که برخلاف تصور من و شما نوشته ی روی دیوار با خون انسان هست... به وضوح جاخوردم و گفتم.. _انسان؟مطمئنی جاویدی؟ بله قربان،حتی من نمونه برداری کردم تا برای مرکز دی ان ای بفرستم و نتیجه رو به یقین اعلام کنم...بااینکه باتوجه به نوع انعقادخون به راحتی میشه گفت خون انسان هست... باکلافگی گفتم _میتونی مشخص کنی خون مربوط به کدوم قسمت از اعضای بدنه؟ مسلمااین حجم ازخون مربوط به یکی از اعضای اصلی بدن هست.ولی حتما فردا جزئیات رو توی گزارش درج میکنم. _خوبه...به کارتون برسین... وارداتاق خودم شدم...مهسو بیداربود...و گوشه ی تخت کزکرده بود... با مهربونی کنارش نشستم و گفتم.. _سلام خانوم خرسه...بهتری؟ نگاهی بهم انداخت وگفت.. یاسرمنوازینجاببر...تحمل ندارم.. دستی به صورتم کشیدم و گفتم _آخه این وقت شب کجابریم؟هوم؟بریم بگیم خونمون چرانموندیم؟ خواهش میکنم یاسر...خواهش _باشه یه کاریش میکنم... گوشیم رو ازجیبم درآوردم و شماره ی امیررو گرفتم سلام..جانم داداش... _امیربیدارید بیایم طرفتون؟ آره.داداش چیزی شده؟ _نه،میام میگم برات...ببخشیدا داداش این چه حرفیه...منتظریم...یاعلی _یاعلی * امیردر رو بازکرد و واردخونه شدیم... ساک دستی مهسو رو که دستش بود دید و گفت آبجی اومدین قهر؟جریان چیه یاسر؟ واردپذیرایی شدیم و مهسو و طناز کنارهم نشستن... نگاهی به امیرانداختم و گفتم... _اومدن سراغم..فهمیدن زیرآبی میرم... چیییی؟کدومشون؟ _عقرب... نه؟؟؟اون که تازه رسیده ایران... باکلافگی گفتم.. _روی دیواراتاق مهسو باخون نوشته بود به بازی خوش اومدی... طناز جیغ خفه ای زد و مهسو رو بغل کرد... مهسو آروم شروع کرد به اشک ریختن... _امیر،زودتر جمع و جور کنین پس فردا از کشور خارج میشیم...فقط...میشه مهسو این دوروزاینجاباشه؟ این چه حرفیه داداش من...من و تو این حرفا رو داریم؟قدم آبجیمون روی چشم ماست مهسو گفت پس تو کجا میمونی؟خب من میرم خونه بابااینا _نه به جز اینجا بقیه ی جاها امن نیستن...نگران منم نباشید...من جام امنه... از جام بلندشدم و همزمان مهسو هم بلندشد ... به طرف در خروجی رفتیم...بچه ها توی اتاقشون رفتن... _مهسو،متاسفم که مجبوری اینجوری سر کنی...مطمئنم جات امنه..وگرنه .. میفهمم یاسر...فقط..خودت چی _من جام امنه...تو فقط مراقب خودت باش... نگاهش پراز بغض بود لبخندی زدم و ناخودآگاه دستاشو گرفتم و گفتم _مراقب خودت باش...نه بخاطربادیگارد بودنم...نه بخاطرشغلم...بخاطر...خودم.. سریع دستاش رو رها کردم و به سمت دررفتم که گفت یاسر...مراقب خودت باش... بلند گفتم _خداحافظ بچه ها.... و از درخارج شدم... ... ادامه دارد... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ای دختر پیامبر ! باز هم جوابی نمی‌آید . نزدیک می‌آید ، چادر را از روی صورت حضرت فاطمه سلام الله علیها کنار می‌زند . وای بر من ! حضرت فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفته است . او صورت حضرت فاطمه سلام الله علیها را می‌بوسد و می‌گوید: «سلام مرا به پیامبر برسان» سَلمی شروع به گریه کردن می‌کند . در این هنگام ، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از راه می‌رسند . آنها سراغ مادر را می‌گیرند . سَلمی جوابی نمی‌دهد ، آنها به سوی مادر می‌روند . آنها هر چه مادر را صدا می‌زنند جوابی نمی‌شنوند . امام حسن علیه السلام کنار مادر می‌آید و می‌گوید: «مادر ، با من سخن بگو قبل از این‌که جان بدهم» او روی مادر را می‌بوسد ، امّا مادر جوابی نمی‌دهد . امام حسین علیه السلام جلو می‌آید و مادر را می‌بوسد و می‌گوید: «مادر ! من پسرت حسین هستم با من سخن بگو» سَلمی ، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را دلداری می‌دهد و از آنها می‌خواهد تا به مسجد بروند و به پدر خبر بدهند . آنها در حالی که گریه می‌کنند به سوی مسجد می‌دوند . همه صدای گریه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را می‌شنوند ، خدایا چه خبر شده است ؟ آنها نزد پدر می‌آیند و خبر شهادت مادر را به پدر می‌دهند . وقتی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام این خبر را می‌شنود، بی‌قرار می‌شود و از هوش می‌رود . آری ، داغ حضرت فاطمه سلام الله علیها بر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بسیار سخت است . عدّه‌ای بر صورت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام آب می‌ریزند. حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به هوش می‌آید و می‌گوید: «ای دختر پیامبر ، بعد از تو چه کسی مایه آرامش من خواهد بود ؟» حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام همراه با فرزندان خود به سوی خانه حرکت می‌کند . مردم خبردار می‌شوند ، غوغایی در شهر به پا می‌شود . زنان مدینه همه با هم ناله و زاری می‌کنند ، گویی که از صدای شیون آنها، شهر به لرزه در آمده است . آن زن کیست که به این سو می‌آید ؟ آیا او را می‌شناسی ؟ او عایشه لعنة الله علیه ، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله است ، او می‌خواهد وارد خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شود ، امّا سَلمی ، مانع او می‌شود : ــ تو نمی‌توانی وارد این خانه شوی . ــ برای چه ؟ ــ فاطمه وصیّت کرده است که بعد از مرگ ، ما به هیچ‌کس اجازه ندهیم کنار پیکر او بیاید . آری ، عایشه لعنة الله علیه همان کسی است که حدیث دروغ از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرد که به حضرت فاطمه سلام الله علیها ، هیچ ارثی نمی‌رسد ، اکنون او نباید به کنار پیکر حضرت فاطمه سلام الله علیها بیاید نگاه کن ! مردم به سوی خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌آیند، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از خانه بیرون می‌آید ، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هم همراه او هستند ، آنها گریه می‌کنند . مردم با دیدن گریه امام حسن و امام حسین علیه السلام به گریه می‌افتند . قیامتی برپا می‌شود ! همه منتظر هستند تا حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، پیکر حضرت فاطمه سلام الله علیها را به مسجد ببرد تا آنها بر او نماز بخوانند و در تشییع جنازه او شرکت کنند . بعضی‌ها می‌گویند: «الآن هوا تاریک می‌شود ، باید هر چه زودتر مراسم تشییع جنازه را شروع کرد» در این میان ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام سخنی به ابوذر می‌گوید و از او می‌خواهد تا برای همه بگوید ابوذر رو به مردم می‌کند و با صدای بلند می‌گوید: «ای مردم ، تشییع جنازه فاطمه به تأخیر افتاده است ، خواهش می‌کنم به خانه‌های خود بروید» مردم با شنیدن سخن ابوذر متفرّق می‌شوند . آنها خیال می‌کنند چون غروب نزدیک است ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌خواهد فردا مراسم با شکوهی برای حضرت فاطمه سلام الله علیها بگیرد و برای همین ، تشییع پیکر حضرت فاطمه سلام الله علیها را به تأخیر انداخته است . هوا تاریک شده است و مردم مدینه در خواب هستند ، امّا امشب در خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، همه بیدار هستند ، حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و سَلمی و فضه و یتیمان حضرت فاطمه سلام الله علیها حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام دارد بدن حضرت فاطمه سلام الله علیها را غسل می‌دهد ، بقیّه کمک می‌کنند .حضرت فاطمه سلام الله علیها وصیّت کرده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام او را با پیراهن غسل دهد 😭 ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻