eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
726 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم
* 💞﷽💞 #سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_دوازدهم 🌸در داخل این کتاب📖، در کنار هرکدام از کارهای روزانه من، چ
* 💞﷽💞 بسم الله الرحمان الرحیم💎♥🌱 🌸بعد،بدون اینکه حرفی🤫 بزند، آیه سی ام سوره یس برای یادآوری شد: روز قیامت برای مسخره کنندگان😥 روز حسرت بزرگی 😰است .[ یا حسره علی العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزون] خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد . 🌸 من خیلی اهل شوخی و خنده😅 و سرکار گذاشتن😋 رفقا بودم . با خودم گفتم: اگه اینطور باشه که خیلی اوضاع من خرابه 🤦🏻‍♂. رفتم صفحه بعد ، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم . اما کارهای خوب من پاک نشد 😍. 🌸با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم، اما در این شوخی ها، با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم🙂 . غیبت نکرده بودم . هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود . برای همین شوخی ها و خنده های من، به عنوان کار خوب🌟 ثبت شده بود🤩. با خودم گفتم: خدا را شکر🙏🏻 . 🌸 یاد حدیث افتادم که امام حسین علیه السلام💓 می فرمایند: برترین اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل ♥️مومن است ؛ البته از طریقی که گناه در آن نباشد*1 خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد، با تعجب😳 دیدم که ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده!با آقایی که پشت میز نشسته بود با لبخندی😇از سر تعجب گفتم: حج؟!من در این سن کی مکه رفتم که خبر ندارم!؟ 🌸گفت:ثواب حج ثبت شده ، برخی اعمال باعث می شود که ثواب چندین حج در نامه📃 عمل شما ثبت شود . مثل این که از سر مهربانی به پدر و مادرت نگاه کنی😍*2 یا مثلاً زیارت با معرفت امام رضا✨علیه السلام و .... 🌸اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی اعمال خوب من در حال پاک شدن😔 است. دیگر نیاز به سوال نبود . خودم مشاهده کردم که آخر شب با رفقا جمع شده بودیم که مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم😞، یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که می فرمود: برخی اعمال باعث حبط [نابودی] اعمال [خوب انسان] می شود . 🌸به دو نفری که در کنارم بودند گفتم:شما یک کاری بکنید!؟ همینطوری اعمال خوب من نابود می شود 😭. سری به نشانه ناامیدی 😣و این که نمی‌توانند کاری انجام دهند برای تکان دادند. همینطور ورق می زدم و اعمال خوبی را میدیدم که خیلی برای زحمت کشیده بودم ،اما یکی یکی محو می شد☹️ . فشار روحی شدیدی داشتم😓 . کم مانده بود که دق کنم . 🌸نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشم می دیدم . نمی‌دانستم چه کنم . هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود . اعمال خوب من، همه از پرونده ام خارج می شد و به پرونده دیگران منتقل می شد .😦 *1=المناقب،جلد4صفحه75 *2= پیامبر فرمودند: هرفرزند نیکو کاری که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب یک کامل مقبول به او داده می شود، سوال کردند، حتی اگر روزی صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود: آری خداوند بزرگ تر و پاک تر است . بحار الانوار جلد74صفحه73
حرم
* 🍀﷽🍀 🌺🌸🌺🌸🌺 🌸🌺🌸 🌺 ❤️﷽❤️ 💞 #پارت_دوازدهـــم با شنیدن حرفش چند لحظه ای تو شوک بودم معصومه : ا
* 🍀﷽🍀 🌺🌸🌺🌸🌺 🌸🌺🌸 🌺 ❤️﷽❤️ 💞 امیر و رضا اومدن روبه روی تخت ما یه تخت دیگه بود نشستن امیر : راستی فردا زودتر بریم گلزار که از اون طرف بریم بازار رضا : بازار چرا؟ امیر : خوب بریم خرید عید دیگه ؟ معصومه: اووو کو تا عید ،دو ماه مونده امیر : نزدیک عید شلوغ میشه،مثل پارسال باید مثل بادیگارد کنارتون وایستیم تا کسی بهتون بر خورد نکنه رضا خندید: نه اینکه خریداتون دودقیقه ای انجام میشه ،واسه همین گفت - من موافقم امیر : چه عجب،یه بار با من موافق بودی - خوب حرف حساب میزنی دیگه ،البته نصف خریدامونو الان میکنیم چیزایی هم که یادمون رفت و نزدیک عید 😄 امیر : هیچی ،رضا فردا باید باربری کنیم واسشون معصومه: وظیفتونه ،مگه یه خواهر بیشتر دارین امیر : اختیار دارین این حرفا چیه ،همین یکیش هم از سرمون زیادیه با صدای مامان هممون سرمونو سمت در ورودی چرخوندیم مامان: بچه ها بیاین میوه و چایی آوردم معصومه : اخ جون میوه بریم بچه ها همه بلند شدیم و رفتیم داخل خونه منم رفتم کنار بی بی نشستم عمو : بی بی جان بیا بریم خونه ما خوابیدن یه دفعه بلند گفتم - نه نه نه نه نه با نگاه همه فهمیدم که باز گند زدم بی بی : نه مادر ،امشب میخوام کنار آیه بخوابم معصومه: بی بی جون کم کم دارم حسودی میکنم به این آیه هااا.. بی بی لبخند زد و گفت: الهی قربونت برم فردا میام خونه شما کنار تو میخوابم معصومه با شنیدن این حرف نیشش تا بنا گوشش باز شد رضا زود تر بلند شد و عذر خواهی کرد و رفت ،چون مثل هر شب میخواست بره هیئت بعد از یکی دو ساعت زن عمو و عمو و معصومه هم خداحافظی کردن و رفتن به کمک امیر ظرفای میوه رو جمع کردیم بردیم گذاشتیم داخل آشپز خونه یه پیش بند هم گذاشتم گردن امیر امیر: این چیه - شستن ظرف شام با من بود ،شستن ظرف میوه با تو 😁 امیر: نخیرر ،مردی گفتن ،زنی گفتن ،بیا خودت بشور ،چند روز دیگه که رفتی خونه شوهرت،غذا درست کردن که بلد نیستی ،لااقل ظرف و خوب بشور که نگن این دختره بدرد چیزی نمیخوره 💕 ... 🌸 🌺🌸🌺 🌸🌺🌸🌺🌸