💠امام حسين عليهالسلام:
إذَا وَرَدَت عَلَى العَاقِلِ لَمَّةٌ قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ وَ قَرَعَ العَقلَ لِلاِحتِيَالِ
چون پيشامد سختى بر عاقل در رسد، غم را با دورانديشى مىراند، و درگاه عقل را براى چارهجويى مىكوبد!
📚نزهة النّاظر ص۸۴
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام باقر علیهالسّلام:
ما آن اسمای حسنیٰ هستیم که خداوند عملی را از بندگان قبول نخواهد کرد، مگر با معرفت ما؛
به خدا قسم، ما همان کلماتی هستیم که آدم از خدا فرا گرفت و خداوند توبهٔ او را پذیرفت!
به واسطهٔ ما، درختان میوه میدهند و میوهها میرسد و نهرها جاری میگردد و باران از آسمان میبارد و گیاه در زمین میروید.
📚منابع:
تفسیر اهلبیت علیهم السّلام ج۹ ص۱۸۴
بحارالانوار ج۵۲ ص۵
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
30.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
کمال در مکتب شیعه، میزان معرفت و محبّت به امام زمان ارواحنا فداه است/
🎤استاد معاونیان؛
«پیشنهاد دانلود»
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۳۶
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۳۷
ایوب داشت به خرده کارهای خانه میرسید...
#تعمیر پریز برق و شیر آب را خودش انجام می داد و این کارها را دوست داشت.
گفتم:
_"حاجی، من درسم تمام شد دوست دارم بروم سر کار"
_ مثلا چه جور کاری؟
+ #مهم نیست، #هرجور کاری باشد.
سرش را بالا انداخت بالا و محکم گفت:
_"نُچ، خانم ها یا باید #دکتر شوند، یا #معلم و استاد، باقی کارها یک قِران هم نمی ارزد."
ناراحت شدم:
_"چرا حاجی؟"
چرخید طرف من
_"ببین شهلا، خودم توی اداره کار می کنم، میبینم که با خانم ها چطور رفتار می شود.... هیچ کس #ملاحظه ی روحیه لطیف آن ها را نمی کند.... حتی اگر #مسئولیتی به عهده ی زن هست نباید مثل یک مرد از او بازخواست کرد.... او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد.... اصلا میدانی شهلا، باید #ناز_زن را کشید، نه اینکه #او ناز رئیس و کارمند و باقی آدم ها را بکشد.
چقدر ناز آدم های مختلف را سر #بستری کردن های ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود.
هر مسئولی را گیر می آوردم
برایش #توضیح می دادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است.
مراقبت های #خاص خودش را می خواهد.
به #روان_درمانی و #گفتاردرمانی احتیاج دارد، نه اینکه فقط دوز قرص هایش کم و زیاد شود.
این تنها کاری بود که مدد کارها می کردند.
وقتی اعتراض می کردم، می گفتند:
_"به ما همین قدر حقوق می دهند"
اینطوری ایوب به ماه نرسیده بود #دوباره بستری می شد
ادامه دارد...
✿❀
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۳۸
اگر آن روز دکتر اعصاب و روان مرا از اتاقش بیرون نمی کرد، هیچ وقت نه من و نه ایوب برای #بستری شدن هایش زجر نمی کشیدیم.
وضعیت #عصبی ایوب به هم ریخته بود، راضی نمی شد با من ب دکتر بیاید.
خودم وقت گرفتم تا حالت هایش را برای دکتر شرح دهم و ببینم قبول می کند در بیمارستان بستریش کنم یا نه.
نوبت من شد، وارد اتاق دکتر شدم.
دکتر گفت
_پس مریض کجاست؟
گفتم:
_"توضیح می دهم همسر من..."
با صدای بلند وسط حرفم پرید:
"بفرمایید بیرون خانم...اینجا فقط برای #جانبازان است نه همسرهایشان.
گفتم:
_ "من هم برای خودم نیامدم، همسرم جانباز است. آمده ام وضعیتش را برایتان....."
از جایش بلند شد و به در اشاره کرد و داد کشید:
_"برو بیرون خانم با مریضت بیا..."
با اشاره اش از جایم پریدم.
در را باز کردم.
همه بیماران و همراهانشان نگاهم می کردند.
رو به دکتر گفتم:
_"فکر می کنم همسر من به دکتر نیازی ندارد، شما انگار بیشتر نیاز دارید.
در را محکم بستم و بغضم ترکید.
با صدای بلند زدم زیر گریه و از مطب بیرون آمدم.
#مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که #مخصوص جانبازان #نبود.
دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار بودند یا در اثر حادثه مشکلات عصبی پیدا کرده بودند.
ایوب با کسی #آشنا نبود.
می فهمید با آن ها فرق دارد. می دید که وقتی یکی از آن ها دچار حمله می شود چه کار هایی می کند.
کارهایی که هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود.
از صبح کنارش می نشستم تا عصر
بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم.
بچه ها هم خانه #تنها بودند.
می دانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش می گیرد و با التماس می گوید:
_"من را اینجا تنها نگذار"
طاقت دیدن این صحنه را نداشتم.
نمیخواستم کسی را که برایم #بزرگ بود، #عقایدش را دوست داشتم، #مرد زندگیم بود، #پدر بچه هایم بود، را در این حال ببینم
ادامه دارد...
✿❀
#اذکار_ماثوره
#احادیث_فضیلت_صلوات
🔴روایت شده است که به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض شد: ای رسول خدا! این که خداوند فرمود: {إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِ}؛ خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند، یعنی چه؟
حضرت فرمودند:
این از علم غیب است و اگر شما از من نمی پرسیدید، من چیزی به شما نمی گفتم.
خداوند تعالی دو فرشته به خاطر من گمارده است. پس هرگاه نزد مسلمانی از من یاد شود و آن دو فرشته به آن مسلمان میگویند: خداوند از گناهانت درگذرد، و خداوند و فرشتگانش هم آمین میگویند.
و هر گاه در نزد مسلمانی نامی از من برده شود و او صلوات نفرستد، آن دو فرشته به آن مسلمان میگویند: خداوند تو را نیامرزد و خدا و فرشتگانش هم آمین میگویند.
📚بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۶۸
کانال معرفتی حرم