🙏🏼 ادعیه شب هفدهم ماه رمضان
1) حضرت کاظم علیه السلام فرمود: شب هفدهم ماه رمضان شبی است که دو جمع مسلمانان و کفار در روز بدر با یکدیگر روبرو شدند و خداوند آیات بزرگ خویش را در اولیا و دشمنانش ظاهر ساخت. دعای این شب عبارت است از:
يَا صَاحِبَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه وآله يَوْمَ حُنَيْنٍ، وَ يَا مُبِيرَ الْجَبَّارِينَ، وَ يَا عَاصِمَ النَّبِيِّينَ، أَسْأَلُكَ بِ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، وَ بِ طه وَ سَائِرِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَهَبَ لِيَ اللَّيْلَةَ تَأْيِيداً تَشُدُّ بِهِ عَضُدِي وَ تَسُدُّ بِهِ خَلَّتِي، يَا كَرِيمُ أَنَا الْمُقِرُّ بِالذُّنُوبِ فَافْعَلْ بِي مَا تَشَاءُ لَنْ يُصِيبَنِي إلَّا مَا كَتَبْتَ لِي، عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ أَنْتَ حَسْبِي وَ أَنْتَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ، اللَّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ الْمَعِيشَةِ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي بُلْغَةً إلَى انْقِضَاءِ أَجَلِي، أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى جَمِيعِ حَوَائِجِي،وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا إلَيْكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَفْتِنَنِي بِإكْثَارٍ فَأَطْغَى، أَوْ بِتَقْتِيرٍ عَلَيَّ فَأَشْقَى، وَ لَا تَشْغَلْنِي مِنْ شُكْرِ نِعْمَتِكَ، وَ أَعْطِنِي غِنًى عَنْ شِرَارِ خَلْقِكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ مَا فِيهَا، اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا لِي سِجْناً، وَ لَا تَجْعَلْ فِرَاقَهَا لِي حَزَناً، أَخْرِجْنِي عَنْ فِتَنِهَا إذَا كَانَتِ الْوَفَاةُ خَيْراً لِي مِنْ حَيَاتِي، مَقْبُولًا عَمَلِي إلَى دَارِ الْحَيَوَانِ وَ مَسَاكِنِ الْأَخْيَارِ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَزْلِهَا وَ زِلْزَالِهَا وَ سَطَوَاتِ سُلْطَانِهَا وَ بَغْيِ بُغَاتِهَا، اللَّهُمَّ مَنْ أَرَادَنِي فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ كَادَنِي فَكِدْهُ، وَ اكْفِنِي هَمَّ مَنْ أَدْخَلَ عَلَيَّ هَمَّهُ، وَ صَدِّقْ قَوْلِي بِفِعْلِي، وَ أَصْلِحْ لِي حَالِي، وَ بَارِكْ لِي فِي أَهْلِي وَ مَالِي وَ وُلْدِي وَ إخْوَانِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِي، وَ اعْصِمْنِي فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِي حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَنْتَ عَنِّي رَاضٍ.»
پس حاجتت را بخواه و سجده کن و در سجده بگو:
«سَجَدَ وَجْهِيَ الْفَانِي الْبَالِي الْمَوْقُوفُ الْمُحَاسَبُ الْخَاطِي لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ الْبَاقِي الدَّائِمِ الْغَفُورِ الرَّحِيمِ، سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ،أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إلَيْهِ.» (بحارالأنوار، ج98، ص45-46 به نقل از اقبال الاعمال)
2) دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب هفدهم ماه رمضان عبارت است از:
«اللَّهُمَّ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ، أَمَرْتَنَا فِيهِ بِعِمَارَةِ الْمَسَاجِدِ وَ الدُّعَاءِ وَ الصِّيَامِ وَ الْقِيَامِ، وَ ضَمِنْتَ لَنَا فِيهِ الْإجَابَةَ، وَ قَدِ اجْتَهَدْنَا وَ أَنْتَ أَعَنْتَنَا فَاغْفِرْ لَنَا فِيهِ وَ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْهُ، وَ اعْفُ عَنَّا فَإنَّكَ رَبُّنَا، وَ ارْحَمْنَا فَأَنْتَ سَيِّدُنَا، وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَنْقَلِبُ إلَى مَغْفِرَتِكَ وَ رِضْوَانِكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، إنَّكَ أَنْتَ الْأَجَلُّ الْأَعْظَمُ.» (بحارالأنوار، ج98 ،ص78 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿 دستور غسل برای شب هفدهم ماه مبارک رمضان
سروران و دوستان گرامی!
بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🕋🙏درخواست حجّ از خداوند متعال در شب 17 ماه رمضان
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حجّ را در شب هفدهم ماه رمضان از خدا بخواهید و هر سال در شب قدر، در شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان، رفتن حجّاج به حجّ نوشته و ثبت میشوند. (بحار الأنوار، ج97، ص9 به نقل از دعائم الاسلام)
حضرت باقر علیه السلام فرمود: شب هفدهم ماه رمضان، شبی است که رفتن حجّاج به حجّ نوشته و ثبت میشود. (بحار الأنوار، ج97، ص10 به نقل از دعائم الاسلام)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔥🔥🔥 به نقل مرحوم محدث قمی در وقایع الایام، در شب هفدهم ماه رمضان، عایشه دختر ابوبکر مرد. (وقایع الایام، ص۳۷) 🌺🌺🌺😁😁😁
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡 خداوند از نام حمیرا بدش می آید
عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِي الْمَهْدِ، فَجَعَلَ يُسَارُّهُ طَوِيلًا. فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ: ادْنُ إِلَى مَوْلَاكَ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَدَنَوْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ، ثُمَّ قَالَ لِي: اذْهَبْ فَغَيِّرِ اسْمَ ابْنَتِكَ الَّتِي سَمَّيْتَهَا أَمْسِ، فَإِنَّهُ اسْمٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ، وَ كَانَتْ وُلِدَتْ لِي بِنْتٌ وَ سَمَّيْتُهَا بِالْحُمَيْرَاءِ. فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام: انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تَرْشُدْ، فَغَيَّرْتُ اسْمَهَا. (بحار الأنوار، ج48، ص19 به نقل از اعلام الوری)
يعقوب سراج گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام رسيدم. او بالاى سر فرزندش ابی الحسن موسى علیه السلام بود كه در گهواره قرار داشت و با او مدتى طولانى سرگوشى صحبت مي كرد. نشستم تا صحبتش تمام شد، پس از جاى خود حركت كرده جلو رفتم. فرمود: برو پيش آقايت و بر او سلام كن. نزديك شده سلام كردم. با زبان فصيح جواب سلامم را داد و سپس فرمود: برو اسم دخترت را كه ديروز گذاشتى تغيير ده، زیرا خدا به این اسم بغض می ورزد. (ماجرا این بود که) دخترى برايم متولد شده بود كه او را حميراء ناميده بودم. حضرت صادق فرمود: برو دستور مولايت را انجام بده تا هدایت و رهنمون شوى. پس اسم دخترم را تغيير دادم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😮😧می دانی چرا نام غلامم را عبدالرحمن گذاشتم؟
رُوِيَ عَنْ مَسْرُوقٍ أَنَّهُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَجَلَسْتُ إِلَيْهَا فَحَدَّثَتْنِي وَ اسْتَدْعَتْ غُلَاماً لَهَا أَسْوَدَ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ. فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ فَقَالَتْ: يَا مَسْرُوقُ! أَ تَدْرِي لِمَ سَمَّيْتُهُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ؟ فَقُلْتُ: لَا. فَقَالَتْ: حُبّاً مِنِّي لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ. (بحار الأنوار، ج32، ص342)
مسروق می گوید: نزد عایشه رفتم و نشستم. پس با من صحبت می کرد و در آن حین، غلام سیاهش را که به او عبدالرحمن می گفتند، صدا کرد. آن غلام حاضر شد. عایشه گفت: ای مسروق! آیا می دانی چرا نامش را عبدالرّحمن گذاشتم؟ گفتم: خیر. گفت: به دلیل محبّتی که به عبدالرّحمن بن ملجم دارم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡👊🏾آن دو زن به پیامبر صلّی الله علیه و آله سم دادند
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِيُّ أَوْ قُتِلَ؟ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ؟» فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ. إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ فَقُلْنَا: إِنَّهُمَا وَ أَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ. (بحار الأنوار، ج22، ص516 به نقل از تفسیر عیاشی)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: آیا می دانید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا کشته شد؟ خداوند نیز می فرماید: «آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود بر می گرديد؟ آن حضرت قبل از این که از دنیا بروند، مسموم شدند. آن دو بانو (یعنی عایشه و حفصه، دو همسر رسول خدا)، سم را به آن حضرت نوشانیدند لذا ما می گوییم: آن دو بانو و پدرانشان، بدترین کسانی هستند که خداوند خلق فرموده است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡✊چرا عایشه در عزای حضرت زهرا علیهاالسلام شرکت نکرد
ابن ابی الحدید معتزلی از علمای اهل سنّت می نویسد:
ثُمَّ مَاتَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسلام)، فَجَاءَ نِسَاءُ رَسُولِ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) کُلُهُنَّ إلَى بَنِیهَاشِمٍ فِی الْعَزاءِ إلاّ عَائِشَة، فَإنَّهَا لَمْ تَأتِ وَ أظْهَرَتْ مَرَضاً وَ نُقِلَ إلَى عَلِيٍّ (عَلَیْهِ السَّلام) عَنْهَا کَلَامٌ یَدُلُّ عَلَى السُّرُورٍ. (شرح نهج البلاغة (لابن ابی الحدید)، ج۹، ص۱۹۸-۱۹۹)
پس از وفات (شهادت) حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، تمام همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) به جز عایشه برای عرض تسلیت، نزد بنی هاشم رفتند. عایشه خودش را به مریضی زد و نزد بنی هاشم نرفت. برای علی (علیه السلام) از عایشه کلامی نقل کردند که بر خوشحالی وی دلالت می کرد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡👊🏾فریاد زد: نگذارید حسن را نزد جدش دفن کنند، من او را دوست ندارم
مرحوم علامه مجلسی در «جلاءالعیون» می نویسد:
مروان بر استر خود سوار شد، به نزد عايشه رفت گفت: حسين برادر خود را آورده است كه با پيغمبر دفن كند. اگر او را دفن كند فخر پدر تو و عمر تا روز قيامت برطرف می شود. عايشه گفت: چه كنم؟ مروان گفت: بيا و مانع شو. گفت: چگونه؟ پس مروان از استر به زير آمد و عایشه را بر استر خود سوار كرد و به نزد قبر حضرت رسول آورد. عایشه فرياد می كرد و بنی اميّه را تحريص می نمود كه مگذاريد حسن را در پهلوى جدّش دفن كنند.
ابن عبّاس می گوید: در اين سخنان بوديم كه ناگاه صداها شنيديم و شخصى را ديديم می آید كه اثر شرّ و فتنه از او ظاهر است. نظر كرديم ديديم عايشه با چهل كس سوار است و می آيد و مردم را بر قتال تحريص می نمايد. وقتی نظرش به من افتاد، مرا طلبيد و گفت: اى پسر عبّاس! شما بر من جرأت به هم رسانيده ايد، هر روز مرا آزار می كنيد، می خواهيد كسى را داخل خانه من كنيد كه من او را دوست نمی دارم و نمی خواهم. من گفتم: وا سوأتاه! يك روز بر شتر سوار می شوى و يك روز بر استر، حال می خواهی نور خدا را فرونشانی و با دوستان خدا جنگ كنی و حايل شوی ميان رسول خدا و دوست او. پس آن ملعونه به نزد قبر آمد، خود را از استر افكند و فرياد زد: به خدا سوگند تا يك مو در سر من هست، نمی گذارم حسن را در اينجا دفن كنيد.(امالی طوسی، ص159)
به روايت ديگر: جنازه آن حضرت را تير باران كردند، تا آنكه هفتاد تير از جنازه آن حضرت بيرون كشيدند، پس بنى هاشم خواستند شمشيرها بكشند و جنگ كنند، حضرت امام حسين عليه السّلام فرمود: به خدا سوگند می دهم شما را كه وصيّت برادر مرا ضايع مكنيد، چنين مكنيد كه خون ريخته شود، پس با ايشان خطاب كرد كه: اگر وصيّتِ برادر من نبود، هرآينه او را دفن می كردم و بينی های شما را بر خاك می ماليدم. پس آن حضرت را بردند و در بقيع نزد جدّه خود فاطمه بنت اسد دفن كردند. (ارشاد مفید، ج2، ص19)
(جلاء العيون، ص470)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👿💀معاویه، عامل ترور عایشه
سه قول برای زمان مرگ عایشه نقل شده است: شب 17 رمضان، 29 رجب و آخر ذی الحجة.
مرحوم سید بن طاووس در «الطرائف» از کتاب «اوائل الاشتباه» تألیف ابوعَروبَه(متوفی 318 قمری) این دو قول را در مرگ عایشه نقل می کند:
1) «معاویه در مدینه روی منبر پیامبر از مردم برای یزید بیعت می گرفت که عایشه از اتاقش صدا زد: ساکت باش! ساکت باش! آیا رسم این است که بزرگان، مردم را برای بیعت گرفتن برای پسرشان دعوت کنند؟ معاویه گفت: نه. عایشه گفت: پس در این کار به چه کسی اقتدا کرده ای و از سنت چه کسی پیروی می کنی؟ معاویه خجالت زده شد و از منبر پایین آمد و چاهی کَند و با مکر و حیله عایشه را در چاه انداخت و بدین صورت عایشه از دنیا رفت.»
2) «عایشه در حالی که سوار بر الاغ بود به خانه معاویه رفت. عایشه حرمت معاویه را رعایت نکرد و با الاغش به روی فرش ها رفت و الاغ بر آنها ادرار کرد. معاویه از این کار عایشه به مروان شکایت کرد و گفت: من نمی توانم این زن را تحمل کنم. با اجازه معاویه، مروان عهده دار حل این مشکل شد. او چاهی کَند و کاری کرد که عایشه در آن افتاد. این اتفاق در روز آخر ذی الحجه واقع شد. (الطرائف، ج2، ص503)
با عنایت به این دو نقل تاریخی، عایشه در قبرستان بقیع دفن نشده است و قبر او مشخص نیست.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5787307189697776117.pdf
1.33M
عایشه بنت أبی قحافة از دیدگاه پیروانش- مرتضی امینی و محمد امینی
✅این کتاب بر اساس کتب اهل سنت جمع آوری شده است و خواندن آن به همه عزیزان و سروران توصیه می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
آیا عایشه در هنگام ازدواج با پیامبر صلّی الله علیه و آله، 9ساله بوده است؟
حضرت خدیجه علیهاالسلام در سال دهم بعثت از دنیا رفتند و تا آن بانوی محترمه، زنده بود، پیامبر صلّی الله علیه و آله زنی برای خود اختیار نکرد.
سال ازدواج پیامبر صلّی الله علیه و آله با عایشه: مطابق نقل بلاذری در «أنساب الأشراف»، پیامبر صلّی الله علیه و آله کمی قبل از هجرت با سوده بنت زَمعة ازدواج کردند و در مدینه با وی هم بستر شدند. وی اولین همسر پیامبر بعد از حضرت خدیجه علیهاالسلام محسوب می شود. به نقل ذهبی در «تاریخ الإسلام»، سوده به مدت چهار سال، تنها همسر رسول خدا بود و بعد از چهار سال، آن حضرت با عایشه ازدواج کردند. بنابر این نقل تاریخی، پیامبر در سال سوم یا چهارم هجری با عایشه ازدواج کردند.
از طرفی مطابق نقل «صحیح بخاری»، عایشه می گوید که پیامبر، سه سال بعد از خدیجه با من ازدواج کرد. اگر سال وفات حضرت خدیجه علیهاالسلام، سال دهم بعثت باشد، بنابر این نقل هم، پیامبر در سال سوم هجری با عایشه ازدواج کرده است.
سن ازدواج عایشه در زمان ازدواج با پیامبر:
شاهد اول: عایشه، خواهری به نام اسماء دارد که ده سال از او بزرگ تر بوده است. به نقل ابونعیم اصفهانی در «معرفة الصحابة» و دیگرمورخین اهل سنت، اسماء، 27 سال قبل از هجرت پیامبر، به دنیا آمده است. بنابراین، عایشه در زمان هجرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله، 17 ساله بوده و در زمان ازدواج با آن حضرت، 20 یا 21 ساله بوده است.
شاهد دوم: طبق نقل بزرگان اهل سنت، عایشه در سه سال اول بعثت ایمان آورد و در آن زمان، خردسال بوده است. اگر سن عایشه در زمان ایمان آوردنش، 7 سال باشد، وی در هنگام ازدواج با رسول خدا، 19 یا 21 ساله بوده است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا عایشه قبل از ازدواج با پیامبر، باکره بوده است؟- حجةالاسلام ابوالقاسمی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
آیا عایشه قبل از ازدواج با پیامبر، باکره بوده است؟- حجةالاسلام ابوالقاسمی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفر
عزیزان و سروران گرامی!
دقت بفرمایید که این مطالب با استناد به کتب اهل سنت است و آنها باید جوابگوی هر شبهه ای باشند که بابت این مطالب ایجاد می شود. ما در کتب شیعه، روایت و نقل تاریخی نداریم که پیامبر صلّی الله علیه و آله، عایشه را از چنگ مرد دیگری در آورده باشد. البته با توجه به سن عایشه در هنگام ازدواج با پیامبر، و با عنایت به رسم ازدواج دختران عرب در سن های پایین، قائل هستیم که وی قاعدتا باید قبلا ازدواجی داشته باشد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا حرم می خوام- نریمان پناهی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام- علیرضا اسفندیاری
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
*همه بخونن*
*روی_سخنــــم_باشمـاست*🌹
🔹 به وجدان خود مراجعه کنید
در بیشتر موارد درگیری های زناشویی ناشی از آن است که زوجین نمی خواهند اشتباه خود را بپذیرند و یا از عذرخواهی و یا کوتاه آمدن طفره می روند. بنابراین قبل از هر چیز اطمینان حاصل کنید که درگیری های زناشویی شما برای حفظ غرور غیرمنطقی تان نیست.
🔸 تأثیر عوامل خارجی را در نظر بگیرید
رفتار بسیاری از افراد ناشی از شرایط خارجی است که در آن قرار دارند. برای مثال عواملی مانند فشار عصبی ، خستگی جسمی و فکری، عصبانیت و تغییرات فیزیولوژیکی و... می توانند باعث تغییر رفتار و در نتیجه بروز رفتار پرخاشگرانه باشد.
🔹 خویشتن دار باشید
در برخی از موارد همسرتان عامل ایجاد احساسات منفی در وجود شما نیست بلکه امکان دارد عصبانیت و تحریک بیش از حد شما ناشی از موقعیت کاری و یا سر و کله زدن با فرزندان باشد لذا خشم خود را بر سر همسرتان خالی نکنید. برای مثال اگر شما عصبانی هستید بهتر است عنوان کنید «من عصبانی هستم؛ زیرا ...» نه «من عصبانی هستم؛ چون تو مرا عصبانی میکنی».
♡••࿐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
*همه بخونن*
🔴 *يكي از دغدغه های هر دختر و پسری انتخاب همسر آینده می باشد. در زیر چند مورد از ویژگیهای یک شریک زندگی خوب آورده شده است که به شما کمک میکند تا فرد مناسبی را انتخاب کنید*
1. اشتباهات گذشته شما را فراموش می کند
2. مقایسه نمی کند
3. به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد
4. به تنهایی شما احترام می گذارد
5. گفتگو با شما در اولویت اوست
6. با مشکلات به سادگی برخورد خواهد کرد و آنرا پیچیده نمیکند
7. رگ خواب شما و یا زبان عشق شما را می شناسد
8. شوخ طبع است
9. منطقی است
10. به خودشناسی رسیده است
11. خوش بین است
12. مسئولیت پذیر است
13. احساسات خود را کنترل می کند
14. زمانش را با شما تقسیم می کند
15. مستقل است
16. از شما حمایت می کند
17. معتقد است
18. قادر به گفتن «ببخشید» است
19. بهترین دوست شماست
20. صادق و قابل اعتماد است
21. همیشه برای بهبود رابطه تلاش می کند
شب شد و باز دوباره
پیدا شده ستاره
ماه دوباره تابیده
روز چی شده ؟ خوابیده
تَق تَق تَق ، تَقانه
بابا آمد به خانه
صدای پا شنیدم
از جای خود پریدم
سلام بابا ، بفرما !
خسته نباشی بابا
بوسۀ داغ و لبخند
عطر شکوفه و قند
دو دست گرم و خسته
پاکت و کیف و بسته
سیب و انار ، گلابی
شب شده سبز و آبی
4_6003770582183708913.mp3
13.25M
#دین_زیباست
#دفاع_از_حدیث
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین مدارس 👉
در پاسخ به این سوال که : از کجا بدانیم احادیثی که به دست ما رسیده است از اهل بیت علیهم السلام رسیده و دروغین و جعلی نیست!
قسمت : 12
🔻این جلسه بسیار مهم است
نظارت بر کتابت حدیث
لطفا برسانید به دست آنکه میشناسید
4_6017267220558645234.mp3
11.84M
✦
#کارگاه_انصاف 4️⃣4⃣
#استاد_شجاعی 🎤
💥 قرآن، نامِ بزرگترین بیانصافی در حقِ خودمان را #فسق گذاشته است!
فسق؛ مهندسی معکوس عشق در قلب انسانهاست!
جایی که؛
ـ هدف انسان
ـ معشوق انسان
ـ و مسیر حرکت او
به سمتی تغییر میکند، که برای آن خلق نشده است!
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_سی_و_یک مریم به سختی نشست،سر حالش بهتر بود. اینجا را میشناخت، خانه
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_سی_و_دو
چیز عجیبی نیست برای مردی که در این سن و سال است و هنوز مجرد است. ترس های مسیح را خوب میشناخت. خیلی به خودش شباهت داشت... مثل یوسف... یوسف هم خط نگاه مسیح را دید و دلش گرفت؛
انگار این برادر هم قصد رفتن کرده بود؛ انگار مسیح هم چراغ خانه و عطر غذا میخواست؛ انگار مسیح هم خانه ای پر از صدا و لبخند میخواست؛ انگار دلش خانواده میخواست؛ مگر خود یوسف دلش نمیخواست چیزی شبیه به آنچه ارمیا دارد، داشته باشد؟!
حاج یوسفی خودش را به سمت ارمیا کشید و زمزمه گونه در گوشش گفت:
_نگفته بودی بچه داره!
ارمیا با تعجب گفت:
_مگه فرقی داره؟
حاج یوسفی بیشتر ابرو در هم کشید و ارمیا زینب را روی آن پایش نشاند تا صدای حاج یوسفی را نشنود:
_فرق نداره؟! تو با این شرایطت رفتی با زنی ازدواج کردی که بچه داره؟
ارمیا: اگه من بچه داشتم چی؟! اونموقع اشکال نداشت؟
حاج یوسفی: اینا رو با هم مقایسه نکن!
ارمیا: چرا نکنم حاجی؟ از شما انتظارنداشتم، آیه و زینب تمام آرزوی من از زندگی ان!
حاج یوسفی: خیلی زود پشیمون میشی!
ارمیا: پشیمونی؟! اگه به پشیمون شدن باشه آیه باید پشیمون بشه که سرش کلاه رفته، مگه من چی دارم؟ به جز یک قلب عاشق چی براش دارم؟ اون منو به اینجا رسونده؛ نگاه به چادرش کن حاجی... یه روزی بود که تصور ازدواج هم نداشتم، یه روز بود که عاشق زنی شدم که قید و بندی توی رفتارش نداشت؛ یه روزی با خدا قهر کردم از اینکه نتونستم با
اون دختر ازدواج کنم، اما خدا به جای قهر بهم هدیه ی باارزشتری داد.
خدا بهم آیه ای رو داد که چادرش قید و بند داره! آیه ای که نمازش تماشا داره، آیه ای که لبخندش محجوبانه ست و صدای قهقهه هاش گوش فلک رو کر نمیکنه؛ آیه و زینب همه آرزوی منن!
حاج یوسفی: دوست داشتن و بی تابی هاتو دیدم که این برام عجیبه، اونهمه عشق برای زنی که بچه داره؟
ارمیا کلافه شد: بچه داره، جذام که نداره حاجی!
حاج یوسفی: یه روزی همین بچه پشیمونت میکنه!
ارمیا: همین بچه باعث شد دل مادرش با دل من راه بیاد، من آیه رو از زینب دارم و اینو میدونم که اگه زینب نباشه دنیا رو نمیخوام؛ من عاشق این مادر ودخترم!
زینب خودش را بیشتر به ارمیا چسباند و توجه ارمیا را خود جلب کرد.
زینب لب ورچیده بود و او را نگاه میکرد. ارمیا سرش را بلند کرد و دید
همه ساکت نشسته و بدون توجه به غذاهایشان به آنها نگاه میکنند.
تنها آیه بود که چشمانش به بشقابش میخ شده بود؛ انگار بدون توجه صدایش بالا رفته بود و همه متوجه شده بودند.
ارمیا لب به دندان گرفت و با دردچشمهایش را بست و دقایقی بعد گفت:
_آیه!
آیه تکان نخورد... زینب هق هق کرد، طفلکش ترسیده بود. صدای هق هق
زینب که بلند شد، آیه نگاهش را تادخترش بالا آورد. دستانش را برای
دخترش باز کرد و زینب از روی پای ارمیا بلند شد و از روی سفره گذر کرد
و خود را در آغوش مادر انداخت، آیه دخترش را نوازش میکرد.
حاج خانم گفت:
_حاج یوسفی منظوری نداشت؛ تو رو خدا ببخشید!
ارمیا بلند شد و سفره را دور زد. رها از کنار آیه بلند شد و ارمیا جایش نشست. مریم با تعجب نگاهشان میکرد. ارمیا آرام گفت:
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_سی_و_دو چیز عجیبی نیست برای مردی که در این سن و سال است و هنوز مجرد
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_سی_و_سه
_تو و زینب آرزوی من بودید و هستید؛ اینجوری بغض نکن، منو شرمندهی سیدمهدی نکن!
دستش را روی موهای زینب کشید و گفت:
_گریه نکن عزیز بابا... گریه نکن دردونه؛ بیا بغل بابا!
زینب بیشتر به آیه چسبید. صدای ارمیا را بغض گرفت:
_آیه ببخش؛ آیه بغض نکن... زینب دخترمه! از روزی که به دنیا اومد همه ی دنیام شده... آیه... بانو! این گریه های زینب منو میکشه؛ من بغض یتیمی روخوب میشناسم! من بی پناهی رو خوب میشناسم؛ آیه... تقصیر من چیه که اینجوری نگاه ازم میگیری و لب میگزی؟ نگاه آیه که بالا آمد... اشک چشمانش که جوشید، دستهای ارمیامشت شد. درد دارد مرد باشی وبی پناهی را در چشمان همسرت ببینی و دلت مرگ نخواهد... آیه غریب مانده بود! آیه هوای سیدمهدی را
کرده بود؛ گاه آیه بودن سخت است و گاه آیه ماندن سختتر.
بغضش را فروخورد... آیه بود دیگر؛ دوست داشت که کوه باشد برای دخترکش! حاج علی محکم بودن را یادش داده بود. سیدمهدی محکم بودن را یادش داده بود. آیه بلد بود که پشت دخترکش باشد. لبخند زد و گفت:
_غذا سرد شد، چرا همه منو نگاه میکنید! حاج آقا یه حرف حقی زده؛ هرکس دیگه هم بفهمه همینو میگه، چرا تعجب کردید؟
و دست برد و قاشقش را برداشت و کمی غذا در دهان زینبش گذاشت و صورتش را بوسید و گفت:
_تو چرا گریه میکنی مامان جان؟ با تو نبودن که!
زینب چشمان آیه وارش را به ارمیادوخت و معصومانه با بغض سوال کرد:
_بابا؟!
ارمیا با بغضش لبخند زد:
_آره عزیزم... آره قربون چشمات بشم، گریه نکن نفس بابا!
زینب به آغوشش رفت و خود را به آغوش پدر انداخت.
حاج یوسفی گفت:
_شرمنده دخترم، نمیخواستم ناراحتت کنم؛ فقط برام عجیب بود و ناگهانی!
آیه با سری پایین گفت:
_شما حرف بدی نزدید، چرا شرمنده باشید؟
سکوت بدی بود. آیه غذایش را با بغض میخورد. نگاه از همه گرفته بود...
ارمیا به زینب غذا میداد و راه گلوی خودش بسته بود. محمد کلافه بود،
صدرا عصبانی بود، مسیح چیزی ته دلش میسوخت، یوسف از درد ارمیا درد داشت، رها با بغض آیه بغض کرده بود، سایه اشک چشمانش را پس میزد، مریم معذب شده بود... مهدی از آغوش پدرش بیرون آمد و به سمت زینب رفت و آبنبات چوبی اش را به سمت زینب گرفت، همان آبنباتی که صبح خریده بودند و زینب سهم خودش را خورده بود و با زور میخواست مال مهدی را بگیرد؛ همان که از صبح چندبار سرش با هم
دعوا کرده بودند. به سمت زینب گرفت و گفت:
_گریه نکن؛ مال تو... من نمیخوام!
زینب دستش را دراز کرد که آن را بگیرد، مهدی آن را عقب کشید و گفت:
_دیگه گریه نمیکنی؟
زینب گفت:
_نه!
و اشکهایش را پاک کرد؛ مهدی آبنبات چوبی را به دست زینب داد و دوید و خود را در آغوش رها انداخت. رها صورت پسرک مهربانش را بوسید... پسری که طاقت گریه های همبازی اش را نداشت؛ شاید مهدی هم درد زینب را حس کرده بود.
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
#معرفت_افزایی_مهدوی 1
💢از سلسله مباحث معارف مهدوی، بحث وظایف منتظران است که ان شاءالله سعی می کنیم عمده این وظایف را به اختصار توضیح دهیم.
🔹کتاب ارزشمند مکیال، که به دستور امام عصر ارواحنا فداه نوشته شده، و در جلد دوم این کتاب 80 وظیفه ای که هر منتظر دارد را کامل توضیح داده است. توصیه اکید دارم به عزیزان که حتما این کتاب را مطالعه بفرمایند.
🔺اولین وظیفه ای که به آن میپردازیم وظیفه «تهذیب نفس» است، که در کتاب مکیال به عنوان وظیفه 59 ذکر شده. تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایفی است که یک منتظر باید انجام دهد، و بدون تهذیب نفس نمی توانیم خودمان را جزو یاران آن حضرت حساب بکنیم.
اگر کسی غرق گناه است و هنوز نتوانسته دست از گناه بردارد؛ باید بداند در پیشگاه امام زمان، خیلی جایگاهی ندارد. نکته مهم این است که وقتی ما گناه می کنیم و هنوز نتوانستیم اخلاق خودمان را اصلاح کنیم، قطعا نمی توانیم رو بقیه افراد جامعه هم تاثیر بگذاریم.و یکی از عوامل غیبت حضرت، همین گناهان ما هست که باعث می شود ما در زمره یاران حضرت قرار نگیریم.
☘️امام صادق(ع) در خصوص یاران امام زمان عج می فرماید: «هر کس می خواهد از اصحاب حضرت قائم باشد، باید منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو ادامه دهد، که اگر این شروط را شما رعایت بکنی یار حضرت هستی؛ چه ظهور را درک بکنی، چه ظهور را درک نکنی، به ثواب یاری حضرت میرسی.»
✨در قرآن کریم، شرط رستگاری، تزکیه نفس بیان شده. خداوند می فرماید:
«قَد اَفلحَ مَن تَزَکّی = هر کس تزکیه نفس کرد رستگار شد.»
✅و این شرط پیروزی و سعادت ما هست.
🔸از آیت الله بهجت پیرامون ارتباط با حضرت ولی عصر عج سوال کردند، فرمودند: «تا رابطه ما با حضرت ولی عصر (عج) قوی نشود، کار ما درست نمی شود و بدون اصلاح نفس نمی توان کاری پیش برد و برای جامعه کاری کرد.
👈 چند راه کار ساده:
۱. از آیت الله بهجت پرسیدند برای تزکیه نفس چکار کنیم؟
فرمود: « #انجام_واجبات_و_ترک_محرمات» و همچنین فرمود: «به دانسته های خودتان عمل کنید.»
۲.جواب دوم آیت الله این بود که روزی یک صفحه از کتاب «معراج سعاده» آقای نراقی را بخوانید. این کتاب در بحث خودسازی موثر است.
۳. مطالعه کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت، که مربوط به خاطره جانباز مدافع حرمی است که در اتاق عمل علائم حیاتیش با این دنیا قطع می شود و با عزرائیل می رود و .... و در نهایت به این دنیا بر می گردد و آنچه که در عالم برزخ و آخرت دیده است را در قالب این کتاب توضیح می دهد. این کتاب چون بر مبنای واقعیت است، در تهذیب نفس و ترک گناه بسیار موثر و مفید است.
چند ذکر برای کسانی که می خواهند در بحث #تزکیه_نفس کار کنند:
بحث اول:
حدیث معروفی از معصوم داریم که خودتان هر روز به حساب و کتاب خودتان برسید.
✅در یک دفتری یادداشتی داشته باشیم و به خاطر گناهانمان، یک نظام تنبیهی برای خودمان قرار دهیم، تا بفهمیم که مسیر را درست می رویم یا نه ؟
بحث دوم:
هر کس هر روز بعد از نماز صبح یازده مرتبه سوره #توحید بخواند، خداوند در آن روز، راه تسلط و نفوذ شیطان را بر او می بندد، چون ما با خواندن ۱۱ مرتبه سوره توحید حصاری دور خودمان درست می کنیم.
بحث سوم:
در روایت هست کسی که هر روز سوره #نجم بخواند؛ خداوند او را موفق به تهذیب نفس می کند.
و معرفی ارزشمندترین دعایی که در مفاتیح برای تزکیه نفس وجود دارد مداومت به خواندن دعای «مکارم الاخلاق» است، از این دعا هم غافل نشویم.
👈ان شاءالله با انجام این کارها، در زمره یاران حضرت باشیم؛ که اگر گناهکار باشیم در سپاهیان حضرت، جایگاهی نداریم و مشمول این شعر می شویم:
❌از کثرت گناه و خطاهای بی شمار
راه وصال من به سرایت بعید شد
✅ ان شاءالله که ما مشمول این شعر نباشیم
🌺 بر چهره دلگشای مهدی صلوات 🌺