༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت -صد • هشتاد هشتم✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✋پس از بررسی اجمالی روایات فصل 31 ، باب 3⃣ کتاب #منتخب_الأثر ، تحت عنوان:
✔"دلیل طول عمر زیاد حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ."
..و اشاره به 3⃣ روایت ، از منابع غنی ✨ شیعی ،
از مجموع 3⃣6⃣3⃣ روایت منقول در این فصل 👈👈 ، بررسی فصل 32 را آغاز می کنیم…👌……
✍…در این فصل از کتاب #منتخب_الأثر ،
10 روایت تحت عنوان:
✔" حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت جوان است و با گذشت روزگار پیر نمی شود."
جمع آوری شده است و به جهت رعایت اختصار تنها به بیان 2⃣ روایت یکی از منابع جماعت عمریه 👳 و دیگری از منابع غنی ✨ شیعی اکتفا خواهیم کرد...
با ما همراه باشید…🌼…
📕📗🔍🔎📘📙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🖤#وصیت_مادر_شهیدم قسمت • سوم ✔️
همسرم!
این وصیت من است
بشنو که زمان رفتن رسیده؛
و دیگر صدای فاطمهات را
نخواهی شنید...
📚 فَاِنَّكَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِكَ صَوْتَ فاطِمَةَ علیها السلام
••••
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #وصیتنامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️▪️#روزشمار_فاطمیه
4️⃣ 1️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است...
☑️الهی بشکند دستت مغیره که...😭😭
وَ أَمَّا أَنْتَ يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُو … وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى أَدْمَيْتَهَا.
💠حضرت کریم آل الله امام حسن المجتبی علیه السلام به مغیرة بن شعبه زنازاده فرمودند:
اما تو ای مغیره! دشمن خدایی … تو حضرت فاطمه علیها السلام دختر حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله را به گونهای کتک زدی، که او را خونین ساختی…
📚احتجاج، طبرسی، (۵۶۰هـ ق) ص۴۱۴ - بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۶۴۵
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #فاطمیه
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
⚠️ تحریفات کتب اهل سنت‼️
✅ در کتاب مصنف ابن ابی شیبه از کتب اهلسنت ،
روایتی با سند صحیح مبنی بر تهدید عمر بن خطاب زنازاده بر آتش زدن خانه حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها در صورت عدم #بیعت مطرح شده است ،
که این روایت برای علمای اهلسنت گران تمام شده است و برای پوشاندن حقیقت ، مجبور به تحریف آن شده اند .❗️
👥👥 علمایی که این روایت صحیح السند را مورد تحریف قرار داده اند :
1⃣ امام احمد بن حنبل
2⃣ شهاب الدین النویری
3⃣ صلاح الدین الصفدی
4⃣ امام الحافظ خطیب بغدادی
5⃣ ابن عبد البر
6⃣ ابن ابی عاصم
7⃣ امام الحافظ حاکم نیشابوری
___
✅ بله این روایت ثابت میکند که عمر بن خطاب زنازاده خانه حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها را تهدید به آتش زدن کرده است ؛
🤔 و چه نگون بخت و بد عاقبتند کسانی که به جای بیان حقیقت ،
با تحریف ، لکه ننگ را از دامن ظالمین پاک میکنند و به خاطر نشر اکاذیب شریک جنایات بزرگ آنان میشوند!!!
جالب است بدانید برخی از مخالفین با کمال وقاحت ادعا میکنند ، روایت تهدید عمر بن خطاب زنازاده مبنی بر آتش زدن خانه حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها ، مدعی آن ها را مبنی بر اثبات #بیعت حضرت امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و عدم شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها و... را اثبات میکند!!
اگر چنین است چرا این روایت توسط کثیری از علمای شما اهلسنت مورد تحریف قرار گرفته است ؟
مگر فضیلت و اثبات عقیده اهلسنت نیاز به تحریف دارد ؟
🤔اندکی تأمل برای روشن شدن حقیقت کافیست!
🔻 اللّهُمَّ العَنهُم بِعَدَدِ کُلِّ مُنکَرٍأتَوهُ..وَ بَطنٍ فَتَقُوهُ وَ جَنینٍ أسقَطُوهُ وَ و ضِلْعٍ کَسَرُوهُ...
اسکنها همه در پست های بعد
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
| #فاطمیه
حرم
* 💞﷽💞 #قسمت_چهل_وششم #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 گفتم: _وای به حالت وقتی حوری ها اومدن سر
.،* 💞﷽💞
#قسمت_چهل_وهفتم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
رفتم تو آشپزخونه پیشش. گفت:
_زهرا جان،اگه شما به امین بگی نره،نمیره.
گفتم:
_من بهش #قول دادم #مانعش نشم.
-تو میتونی دوری شو تحمل کنی؟
هیچی نگفتم.سرمو انداختم پایین و اشکهام جاری شد.عمه زیبا چند دقیقه سکوت کرد و گفت:
_تو که اینقدر دوستش داری...برای سالم برگشتنش دعا کن.
صدای زنگ در اومد...
عمه دیبا بود.تا وارد خونه شد،اطرافشو نگاه کرد.وقتی منو دید اومد سمتم و سیلی محکمی به من زد.گفت:
_همه ش زیر سر توئه.تو تشویقش میکنی بره سوریه.
گوشم سوت کشید.چند قدم پرت شدم اون طرف تر...
تمام سعی مو کردم که نیفتم.امین سریع اومد طرف عمه دیبا که چیزی بگه،مانعش شدم.همه از ناراحتی ساکت بودن.
امین از شدت عصبانیت سرخ شده بود.رفت تو اتاقش و کت شو برداشت.جلوی در هال ایستاد و به من گفت:
_بریم.
بعد رفت بیرون.من به همه نگاه کردم.خجالت میکشیدن.رفتم سمت در و به همه گفتم:
_خداحافظ.
تو ماشین نشستم...
امین شرمنده بود.حتی نگاهم نمیکرد.بعد مدتی از جلوی بستنی فروشی رد شدیم.سریع و باهیجان گفتم:
_من میخوام.
ترمز کرد و گفت:
_چی؟
بالبخند به بستنی فروشی اشاره کردم و گفتم:
_قیفی باشه لطفا.
یه بستنی قیفی خرید و گرفت سمت من.نگرفتم ازش.گفتم:
_پس مال من کو؟
منظورمو فهمید.گفت:
_من میل ندارم.
مثلا باناراحتی گفتم:
_پس برو پسش بده.منم نمیخورم.
رفت یکی دیگه خرید و اومد.مثل بچه ها ذوق کردم و شروع کردم به خوردن.ولی امین هیچ عکس العملی نشون نمیداد.گفتم:
_بخور دیگه.آب میشه ها.
با اکراه بستنی میخورد. من تندتند خوردم و عاشقانه نگاهش میکردم.از نگاه های من شرمنده شد.خواست حرکت کنه با شوخی سویچ رو ازش گرفتم...
کلافه از ماشین پیاده شد...
یه کم تنهاش گذاشتم.بعد نیم ساعت رفتم پیشش.گفتم:
_میدونم سخته ولی اگه این #سختی ها رو بخاطر #خدا بپذیری ثواب جهادت بیشتر میشه.
باناراحتی گفت:
_تو هم بخاطر ثوابش اون حرف ها و سیلی رو تحمل کردی؟
باخنده گفتم:
_من بخاطر تو تحمل کردم.اخلاص نداشتم.خسر الدنیا و الآخرة شدم.
-پس چقدر ضرر کردی.
-آره.راست میگی..میشه منو ببری خونه تون تا دوباره عمه جان بزنن تو گوشم؟
سؤالی نگاهم کرد.
-میخوام اینبار قصد قربت کنم.
لبخندی زد و گفت:
_دیوانه
-تازه منو شناختی؟...کلاه بزرگی سرت رفته.
اونقدر شوخی کردم که حالش بهتر شد...
تو خیابان ها میچرخیدیم و حرف میزدیم.یک ساعت به اذان صبح بود.
اون موقع مسجدی باز نبود.تو پارک نماز شب خوندیم.برای نماز صبح رفتیم مسجد.بعد نماز عمه زیبا باهام تماس گرفت.
-امین جواب تلفن ما رو نمیده،کجاست؟
-مسجد هستیم.حالش بهتره.نگران نباشید.
-از عمه دیبا ناراحت نباش.اون...
-ناراحت نیستم.حالشون رو میفهمم.
قرار شد با امین بریم اونجا.همه هنوز خونه خاله مهناز بودن.امین راضی نمیشد منم ببره.خونه مون پیاده م کرد و تنها رفت.
ساعت یازده صبح میخواست بره...
ساعت هفت دیگه دلم آروم نمیگرفت. میخواستم برم پیشش...
با باباومامان هماهنگ کردم ساعت ده برای خداحافظی بیان. وقتی افراد خونه خاله مهناز منو دیدن،تعجب کردن.فکر کردن دیگه نمیرم.یعنی امین اینجوری گفته بود.ولی از حالم معلوم بود تو دلم چه خبره...
گفتن امین تو اتاقشه.رفتم پیشش.داشت نماز میخوند. پشتش به من بود.فقط....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
* 💞﷽💞
#رمان 📚:
#قسمت_چهل_وهشتم
#هرچی_تو_بخوای
پشتش به من بود...
فقط نگاهش میکردم،چه نماز عاشقانه ای میخوند.اشکهام به اختیار خودم نبودن.قلبم درد میکرد.
حال امین مثل کسی بود که با معشوقش قرار داره.
نمازش تموم شد و متوجه من شد. اشکهامو سریع پاک کردم.برگشت سمت من.
چشمهاش خیس بود.لبخند زد و گفت:
_گرچه بهت گفتم نیا ولی همه ش منتظرت بودم.
بالبخند گفتم:
_من اینجوریم دیگه.خیلی زن حرف گوش کنی نیستم.
لبخند زد و هیچی نگفت.فقط به هم نگاه میکردیم؛با اشک
جدی گفتم:
_امین من جدی گفتم اگه به حوریه ها نگاه کنی مهریه مو میذارم اجرا ها.
بلند خندید.نزدیکتر اومد و دستهامو گرفت و گفت:
_مگه حوریه ها از تو خوشگل ترن؟
بالبخند گفتم:
_نمیدونم.منکه چشم دیدنشون هم ندارم.تو هم نباید بدونی،چون اگه ببینی خودم حسابتو میرسم.
دوباره بلند خندید و گفت:
_با چند تا فن کاراته ای حسابمو میرسی؟مثل بلایی که سر اون دوتا مرد،نزدیک دانشگاه آوردی؟
خندیدیم.گفتم:
_نه،داد میزنم،مثل اون داد هایی که اون روز میزدم.
-اوه اوه...نه..من از داد های تو بیشتر میترسم.
دوباره خندیدیم.با اشک چشم
میخندیدیم.نگاهی به ساعت کردم،ساعت هشت و نیم بود.
قلبم داشت می ایستاد.رد نگاهمو گرفت. به ساعت نگاهی کرد و بعد به من.
بغلم کرد و گفت:
_خداحافظی با خانواده م خیلی طول میکشه. دیگه بهتره بریم بیرون.
دلم میخواست زمان متوقف بشه.به ثانیه شمار ساعت نگاه میکردم...
چقدر تند میرفت.انگار برای جدایی ما عجله داشت.بدون اینکه منو از خودش جدا کنه گفت:
_بریم؟
فهمیدم تا من نخوام نمیره.بخاطر همین سکوت کردم تا بیشتر داشته باشمش.
دوباره گفت:
_زهرا جان،به منم رحم کن...بریم؟
با مکث ازش جدا شدم.بدون اینکه نگاهش کنم رفتم کنار.گفتم:
_تو برو.منم میام.
سریع وسایلشو برداشت که از اتاق بره بیرون. جلوی در برگشت سمت من.
ولی من پشتم بهش بود.نمیتونستم برگردم و نگاهش کنم...
امین هم حالش بهتر از من نبود.رفت بیرون و در و درو بست.
تا درو بست...
ادامه دارد...
نویسنده✍🏻 بانو مهدییار_منتظر_قائم
🌎🥀🍂
🥀
❇️ تقویم نجومی
🗓 دوشنبه
🔺 ۱۳ آذر / قوس ۱۴۰۲
🔺 ۲۰ جمادی الاول ۱۴۴۵
🔺 ۴ دسامبر ۲۰۲۳
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج سنبله» است.
✔️ مناسب برای امور زیر است:
بنایی
درو و برداشت محصول
شروع به کسب و کار
دیدارهای سیاسی
خرید حیوان
جابجایی
خرید باغ و زمین زراعی
ارسال کالا
نوشتن قباله و قولنامه
خرید مسکن
امور زراعی
امور آموزشی
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
مکروه است.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.
منظور مریضی است که امروز مریضیش شروع شود.
👶 زایمان
نوزاد صبور، فاضل و دانشمند گردد. انشاءالله
💇♂ اصلاح سر و صورت
ایمنی از بلاست
🔴 حجامت، خون دادن
باعث سلامتی میشود.
🔵 ناخن گرفتن
روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۲۰ سوره مبارکه « طه » است.
﴿﷽ فالقاها فاذا هی حیه تسعی﴾
دلیلی قوی در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد. ان شاءالله
مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر
از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز دوشنبه
یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۲۹ مرتبه «یا لطیف» که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به
#حضرت_امام_حسن علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🥀
🌎🥀🍂
#حدیث_روز
📣 قال رسول الله صلّي الله عليه و آله :
🔸اِنَّ مِنْ خَيْرِ نِسَائِكُمْ الْوَلُودَ الْوَدُودَ السَّتِيرَةَ الْعَفِيفَةَ الْعَزِيزَةَ فِى اَهْلِهَا الذَّلِيلَةَ مَعَ بَعْلِهَا الْمُتَبَرِّجَةَ مَعَ زَوْجِهَا اَلْحَصَانَ مَعَ غَيْرِهِ اَلَّتِى تَسْمَعُ قَوْلَهُ وَ تُطِيعُ اَمْرَهُ ..
پیامبراکرم(ص):
🔸بهترين زنان شما، زنى است زايا، بسيار مهربان، باحجاب، پاكدامن که در ميان خويشاوندان خود عزيز و در برابر شوهرش متواضع باشد؛ خود را براى همسرش بيارايد و از ديگران حفظ كند؛ از شوهرش حرف شنوى داشته باشد و امر او را اطاعت نمايد ....
🔸 من لايحضره الفقيه،
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت -صد • هشتاد هشتم✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✔" حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت جوان است و با گذشت روزگار پیر نمی شود."
✍..اولین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 10 روایت ، از منابع جماعت عمریه 👳 بیان میگردد :
...👥...از حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام روایت شده که فرمودند :
❇️ لَو قامَ المَهدِيُّ لَأنكَرَهُ النّاسُ ، لِأنَّهُ يَرجِعُ إلَيهِ شابّاً مُوَفَّقاً ، وَ إنَّ مِن أعظَمِ البَليَّةِ أن يَخرُجَ إلَيهِم صاحِبُهُم شابّاً وَ هُم يَحسَبونَهُ شَيخاً كَبيراً.
✴️ هر گاه مهدی علیه السلام قیام کند ، مردم او را انکار می کنند ؛ زیرا به صورت جوانی خوش اندام به سوی آنان باز می گردد ؛ و یکی از بزرگترین آزمایشها این است که امامشان ، جوان به نزد شان باز می گردد و آنها خیال می کنند او پیری سالخورده است.
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ ینابیع الموده مختصرا ص۴۹۲
🙏👌نمازهای روز دوشنبه
حضرت عسکری علیه السلام فرمود: هرکس روز دوشنبه ده رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک بار سوره حمد و ده بار سوره توحید، خداوند در روز قیامت برای او از آن نماز نوری قرار می دهد که از آن نور، موقف (قیامت) روشن می شود به گونه ای که همه کسانی که خداوند خلق کرده است، در آن روز به واسطه آن نماز به او غبطه می خورند. (جمال الأسبوع، ص41)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، وقتی روز بلند شد، چهار رکعت نماز بخواند، در رکعت اول سوره حمد و آیةالکرسی، در رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید، در رکعت سوم سوره حمد و سوره فلق و در رکعت چهارم سوره حمد و سوره ناس، و بعد از نماز ده بار استغفار کند، خداوند همه گناهانش را می آمرزد و به او قصری در بهشت فردوس عطا می کند که ویژگی آنچنانی دارد که در روایت بیان شده است. (جمال الاسبوع، ص68)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
◼️▪️#روزشمار_فاطمیه
3️⃣ 1️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است...
☑️ای محسن نادیده ام...😭😭
جناب شیخ صدوق رحمت الله علیه ذیل روایتی از حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله چنین می نگارد:
هو (المحسن) السقط الذي ألقته فاطمة عليها السلام لما ضغطت بين البابين.
محسن علیه السلام همان جنيني است که حضرت فاطمه علیها السلام آنگاه که بين دو درب مورد فشار قرار گرفت، او را سقط کرد...
📚معانی الاخبار، ص206
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #فاطمیه
⚫️رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله:
هر كس با زنى كه محرم او نيست شوخى كند، به ازاى هر كلمهاى كه در دنيا به آن زن گفته است، هزار سال [در آتش] نگه داشته شود!!!
📚ميزانالحكمه ج۱۲ ص۴۲۵
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️مولا علی علیهالسّلام:
كَفَى بِالصُّحبَةِ اِختِبَاراً
براى آزمودن همين بس كه همراه شوى.
📚غررالحكم ح۷۰۳۴
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
همسر و فرزند، امانت امام زمان علیه السّلام هستند!
🎤استاد شیخ مجتبی اسکندری؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
دستور دین در اظهار محبّت به همسر/
🎤استاد شیخ مجتبی اسکندری؛
حرم
* 💞﷽💞 #رمان 📚: #قسمت_چهل_وهشتم #هرچی_تو_بخوای پشتش به من بود... فقط نگاهش میکردم،چه نماز عاشقانه
* 💞﷽💞
#رمان 📚:
#قسمت_چهل_ونهم
#هرچی_تو_بخوای
تا درو بست روی زانو هام افتادم...
دلم میخواست بلند گریه کنم.ولی جلوی دهانم رو محکم گرفتم که صدایی ازش در نیاد.
به ساعت نگاه کردم...
نه و پنج دقیقه بود.کی اینقدر زود گذشت.سریع بلند شدم.اشکهامو پاک کردم. روسری و چادرمو مرتب کردم.تو آینه نگاهی به خودم کردم.چشمهام قرمز بود ولی لبخند زورکی زدم و رفتم تو هال.
امین داشت با مردهای خانواده ش خداحافظی میکرد.تا چشمش به من افتاد لبخند زد...
فهمیدم منتظرم بوده.خداحافظی با عمه ها و خاله ش و حانیه خیلی طول کشید.
ساعت ده شد.صدای زنگ در اومد.همه فکر کردن اومدن دنبال امین،ناراحت تر شدن.امین به من نگاه کرد.گفتم:
_پدرومادرم هستن.
امین خوشحال شد.سریع رفت درو باز کرد. علی و محمد و اسماء و مریم هم بودن...
امین،علی و محمد رو هم در آغوش گرفت و نزدیک گوششون چیزهایی گفت...
بعد رفت سراغ مامان.مثل پسری که با مادرش خداحافظی میکنه از مامان خداحافظی کرد و دست مامان رو بوسید. افراد خانواده ی امین از این رفتارش تعجب کردن.بعد مامان رفت پیش بابا.
با بابا هم مثل پسری که با پدرش خداحافظی میکنه،خداحافظی کرد و دستشو بوسید و نزدیک گوش بابا چیزی گفت.
برگشت سمت من که صدای ماشین اومد...
بازهم شوخی خدا.. تا به من رسید. ماشین هم اومد.وقتی به من نزدیک شد،خانواده ی من رفتن پیش خانواده ی امین که با هم سلام و احوالپرسی کنن. بخاطر همین تا حدی بقیه حواسشون به من و امین نبود.
امین به چشمهای من نگاه کرد و آروم گفت:
_زهرا، وقتی میخواستم با تو ازدواج کنم حتی فکرشم نمیکردم زندگی با تو اینقدر #خوب و #شیرین باشه.تمام لحظه هایی که با تو بودم برام شیرین و دلپذیر بود.ازت ممنونم برای همه چی.
تمام مدتی که حرف میزد من عاشقانه نگاهش میکردم.دستشو گرفتم و گفتم:
_امین...من دوست دارم.
لبخند زد و گفت:
_ما بیشتر.
صدای بوق ماشین اومد.همه نگاه ها برگشت سمت ما.امین گفت:
_زهرا جان مراقب خودت باش.
-هستم.خیالت راحت.منم خیالم راحت باشه؟
سؤالی نگاهم کرد.بالبخند گفتم:
_خیالم راحت باشه که تو هم مراقب خودت هستی؟که خودتو نمی اندازی جلو گلوله؟
بلند خندید.گفت:
_خیالت راحت...خداحافظ
دلم نمیخواست خداحافظی کنم.هیچی نگفتم.امین منتظر خداحافظی من بود. ماشین دوباره بوق زد.امین گفت:
_خداحافظ
گفتم:
_...خداحافظ
لبخند زد.بعد به بقیه نگاه کرد. رضا،برادرش،از زیر قرآن ردش کرد.امین رفت سمت در و برگشت گفت:
_کسی تو کوچه نیاد.به من نگاه کرد و گفت:هیچکس.
وقتی به من نگاه کرد و گفت هیچکس بقیه هم حساب کار دستشون اومد و سر جاشون ایستادن.رفتم سمتش و گفتم:
_برو..خدا پشت و پناهت.
به من نگاه کرد و رفت.درو پشت سرش بستم و سرمو روی در گذاشتم.
وقتی ماشین رفت دیگه نتونستم روی پاهام بایستم و افتادم.دیگه هیچی نفهمیدم.
وقتی چشمهامو باز کردم...
نویسنده ✍🏻بانو مهدییار_منتظر_قائم
* 💞﷽💞
#قسمت_پنجاهم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️رمان محتوایی ناب⭐️
وقتی چشمهامو باز کردم..
یاد امین افتادم و رفتنش.دوباره چشمه ی اشکهام جوشید.به اطراف نگاه کردم.اتاق سفید و خالی.فهمیدم بیمارستان هستم.
مامان اومد بالا سرم.هیچی نداشتم بگم.مامان هم چیزی نگفت.علی اومد تو اتاق.گفت:
_بیدار شدی.
فقط نگاهش کردم.گوشی رو گرفت سمت من و گفت:
_امینه.وقتی از حال رفتی فامیلاش بهش زنگ زدن زهرا حالش بد شده،برگرد.الان پشت خطه.نگرانته.
دستم تکان نمیخورد.به سختی گوشی رو ازش گرفتم.مامان و علی رفتن بیرون.
-سلام امین جانم
نفس راحتی کشید و گفت:
_سلام جان امین...خوبی؟
صداش خیلی نگران بود.بالبخند گفتم:
_خوبم،نگران نباش.ترفند زنانه بود.
باید پیش فامیل شوهر طوری رفتار میکردم که بدونن خیلی دوست دارم.
خندید.بعد گفت:
_نمیدونی چه حالی شدم.هزار بار مردم و زنده شدم.
از اون طرف صداش کردن.به اونا گفت:
_الان میام...
به من گفت:_زهرا جان
-جانم
-صدام میکنن.باید برم.مراقب خودت باش
-خیالت راحت.برو.خداحافظ
-خداحافظ
تاگوشی رو قطع کردم عمه زیبا زنگ زد.گفت
_خوشحالم حالت خوبه.الان دیگه خیالم راحته امین بخاطر تو هم شده برمیگرده.
روزهای بدون امین خیلی سخت تر از اون چیزی بود که فکر میکردم...
هر روز میگفتم امشبو دیگه نمیبینم،امروز دیگه میمیرم.ولی بازهم زنده بودم.کلاس های دانشگاه رو میرفتم،باشگاه میرفتم،بسیج میرفتم،مهمونی میرفتم،مهمون میومد خونه مون پذیرایی میکردم،شوخی میکردم،میخندیدم ولی فقط #ظاهری بود.
برای اینکه پدرومادر و برادرام کمتر اذیت بشن. ولی خودم خوب میدونستم دارم فیلم بازی میکنم.جای خالی امین قابل تحمل نبود.
یه روز عمه زیبا بهم زنگ زد.
خیلی مهربون باهام صحبت میکرد.از سیلی ای که عمه دیبا بهم زده بود خیلی عذرخواهی کرد.ازم خواست بهش سر بزنم.منم قبول کردم.هفته ای یکبار میرفتم دیدنش و هربار با محبت باهام رفتار میکرد.مطمئن نبودم رفتن پیش خاله ی امین کار درستی باشه.از امین پرسیدم،گفت برو پیشش،خوشحال میشه.
به خاله ش هم سر میزدم...
حانیه دیگه مثل سابق باهام رفتار نمیکرد.کلا حانیه از اولین باری که امین رفته بود سوریه، خیلی تغییر کرده بود.
چهل و پنج روز گذشت...
چهل پنج روزی که برای من به اندازه ی چهل و پنج سال بود.احساس پیری میکردم.
باالاخره روز موعود رسید....
امروز امین میرسه.همه خونه خاله مهناز دعوت بودن.من و خانواده م هم ناهار دعوت بودیم.امین قرار بود بعدازظهر برسه.همه خوشحال بودن و من خوشحال تر از همه.صدای زنگ در اومد.همه رفتن تو حیاط. پاهای من قدرت حرکت نداشت.جلوی در هال ایستاده بودم. به دیوار تکیه داده بودم که نیفتم. در حیاط باز شد و امین اومد تو....
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔺 ۱۴ آذر / قوس ۱۴۰۲
🔺 ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۵
🔺 ۵ دسامبر ۲۰۲۳
🌎🔭👀
🌗 امروز قمر در «برج سنبله» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
خرید باغ و زمین زراعی
ارسال کالا
نوشتن قباله و قول نامه
خرید مسکن
امور زراعی
امور آموزشی
👶 زایمان
مناسب نیست.
🚙 مسافرت
امکان حادثه دارد.
🌎🔭👀
💑 انعقاد نطفه
فرزند مهربان و نرم زبان باشد. انشاءالله
💇 اصلاح سر و صورت
باعث دولت خواهد شد.
🩸حجامت، خون دادن، فصد و زالو انداختن
باعث روشنی دل میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست. باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 بریدن پارچه
روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سه شنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیهٔ ۲۱ سوره مبارکه " انبیاء علیهم السلام" است.
﴿﷽ ام اتخذوا الهه من الارض﴾
اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت بر طرف میشود.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تاعشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
☀️ امروز متعلق است به
#امام_سجاد علیهالسلام
#امام_باقر علیهالسلام
#امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت -صد • هشتاد نهم✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✔" حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت جوان است و با گذشت روزگار پیر نمی شود."
✍..دومین و آخرین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 10 روایت ، از منابع غنی ✨شیعی بیان میگردد :
...👥...اباصلت هروی گوید : به حضرت سلطان اباالحسن امام الرئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام گفتم : نشانه های قائم شما هنگامی که قیام می کند چیست ؟ حضرت فرمودند :
❇️ عَلامَتُهُ أن يَكونَ شَيخَ السِنِّ ، شابَّ المَنظَرِ ، حَتَّى إنَّ الناظِرَ لَيَحسَبُهُ ابنَ أربَعينَ سَنَةً أو دونَها ، وَ إنَّ مِن عَلاماتِهِ أن لا يَهرَمَ بِمُرورِ الأيّامِ وَ اللَيالي حَتَّى يَاتِيهُ أجَلُهُ.
✴️ نشانهء او این است که از نظر سن پیرمرد است و به صورت ، جوان ، به گونه ای که هر که او ببیند خیال می کند که چهل سال یا کمتر دارد ، و از نشانه های دیگر او این است که تا آخر عمر با گذشت روز و شب پیر نمی شود.
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ کمال الدین ۶۵۲/۲ ب۵۷ ح۱۲
✔️ البحار ۲۸۵/۵۲ ح۱۶
✔️ الخرائج و الجرائح ۱۱۷۰/۳ ذیل ح۶۵
✔️ اثبات الهداة ۷۳۳/۳ ب۳۴ ف۸ ح۱۹
◼️▪️#روزشمار_فاطمیه
2️⃣ 1️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است...
☑️سایه ای از مادر ما روز آخر مانده بود...
از حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام نقل شده است:
رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ علیها السلام أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ نَالَهَا مِنَ الْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ الْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا حَتَّى كَانَ كَالْخَيَال
حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در گوش فاطمه سلام الله علیها زمزمه کرد که از خاندان شان، فاطمه نخستین کسی است که به حضرت، ملحق میشود. زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و فاطمه سلام الله علیها به خاطر آن اسیب ها که از جماعت به او رسید در بستر بیماری افتاد، تنش نحیف و لاغر گشت به گونهای که از آن، شبحی بیش نماند...😭
📚دعائم الإسلام ؛ ج1 ؛ ص232
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #فاطمیه