༻﷽༺
#درمسیرعشق
#بهقلمازتبارزینب۵۹
#پارتـ_هفدهم
خاله مریم و فاطمه زیر بغلم رو گرفتن که منو ببرن برسونن بیمارستان .
نگاهم به سجاد افتاد ، به پهنای صورت اشک میریخت که علیرضا رفت اشکاش رو پاک کرد ، بغلش کرد و باهاش صحبت میکرد .
عمو مهدی :علیرضا،تو و سجاد خونه باشید من و مامانت و فاطمه میریم بیمارستان پای کوثر خانم رو گچ بگیریم ... مراقب سجاد باش ،تا ما برگردیم ؛ سر راه شام هم میگیرم .
علیرضا با ناراحتی:چشم بابا
سجاد:عمو،آبجیم خوب میشه ؟
عمو مهدی : آره پسرم خوب خوب ، نگران نباش ، زود میایم .
بالاخره به یه بیمارستان رسیدیم ، عمو مهدی کارهای منو انجام داد بعد از اینکه از دست و پام عکس گرفتند .
منو فرستادن تو یه اتاق ، خاله مریم و فاطمه رو از اتاق فرستادن بیرون
بعد هم آقای دکتر به کمک عمو مهدی که پام رو نگه داشت و دکتر پام رو جا انداخت ، جیغی زدم که گلوم سوخت .
بعد هم پام رو کامل تا بالای زانو گچ گرفتند ، دستم رو هم بخیه زدن و بستند ...
بعد هم پرستار گفت سه هفته ی دیگه بیایید بخیه رو بکشیم .
بالاخره اجازه دادن که فاطمه و خاله مریم بیان تو اتاق که باهم بریم خونه .
از خاله مریم و عمو مهدی خیلی خجالت میکشیدم .
از شدت شرم و خجالت روم نمیشد سرم رو بالا بیارم .
عمو مهدی رو کرد بهم و گفت :
_دخترم ببینمت چرا سرتو انداختی پایین ؟؟؟
همونطوری که سرم پایین بود گفتم :
+عمو ، رو ندارم تو صورت شما و خاله مریم نگاه کنم ، سرباریمون کم بود این هم بهش اضافه شد . شرمنده ام ....
هنوز حرفم تموم نشده بود که خاله مریم پرید وسط حرفم و گفت ؛
_نبینم یه بار دیگه ازاین حرفها بزنیا خصوصا جلوی سجاد که اونم یاد میگیره ؛ تو و سجاد برای من و مهدی ،مثل فاطمه و علیرضایید ؛ برامون هیچ فرقی ندارید
انگار ۴تا بچه داریم ، پس دیگه از این حرف ها نزن .
عمو مهدی : مریم درست میگه ، عمو منم مثل بابای خودت بدون تا وقتی پیش مایی ، قدمتون رو چشم و هرکاری داشته باشید با کمال میل انجام میدیم ؛ هیچ منتی هم نیست چون برامون عزیزید ... حالا هم ناراحت نباش ؛ بریم سر راه شام بگیریم بریم خونه که الان این دوتا شیطون ، خونه رو میزارن روی سرشون ...
بعد از خریدن عصا و کفش مخصوص پای شکسته ام ، راهی خونه شدیم .
تو راه همش فاطمه برام حرف میزد که من فکر چیزی رو نکنم اما من هیچکدوم از حرفهای فاطمه رو نمی فهمیدم و فقط الکی با سر تایید میکردم .
از خجالت داشتم آب میشدم ، میخواستم دست سجاد رو بگیرم و از پیششون برم اما مگه جایی رو داشتم ، من و سجاد تو این کشور و این شهر غریب بودیم ....
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee