*یادداشت های مرتضی کریمی*
دکتر نوح پاشاپا، هم اتاقیِ دانشگاه
یک جنتلمن واقعی، محترَم، مودّب، منظّم و دوست داشتنی. در کشورهای مختلف تدریس کرده است.
تخصّصش عهد عتیق است و به زبان عبری هم مسلّط. همزمان، از روحانیون کلیساست. یکی از کارهایش، بازدید از زندان ها و گفتگو با زندانی ها در مقام یک روحانی است؛ کاری که مسیحیان زیاد انجام می دهند.
بعضی از کلاس هایش را در اتاق مشترکمان برگزار می کند! البته بنده هیچ مشکلی با این قضیه ندارم ولی امیدوارم آیندگان هم مشکلی نداشته باشند! لطفش این است که می توان از نکاتی که تدریس می کند بهره برد.
از ارادتمندان امام خمینی (ره) است و شخصیت امام را بسیار می ستاید؛ نیز مقاومت مردم ایران در برابر ابرقدرت ها را. از همان زمان انقلاب با امام آشنا بوده و افکارشان را دنبال می کرده است.
از طرفداران فلسطین و دشمن سرسخت اسرائیل است. با این حال، با توجه به تسلطش به عهد عتیق و زبان عبری، چندین بار به اسرائیل دعوت شده است امّا می گوید هر بار این دعوت را رد کرده است.
برای آشنایی دانشجویانش، در اتاق، نقشه های قدیمی از فلسطین و خاور نزدیک در عهد باستان آویزان کرده که جالب توجّه است:
*یادداشت های مرتضی کریمی*
منزل دکتر گوشا، از اساتید دانشگاه
دیشب شام مهمان دکتر گوشا بودیم. علاوه بر تدریس در دانشگاه، کشیش است و از شخصیت های مهم در کلیسای انگلیکن در هراره.
عاشق فوتبال است؛ هم فوتبال بازی می کند و هم تماشا. می گوید معمولا هر یکشنبه برای تماشای فوتبال، به استادیوم می رود. می پرسم: «برای مردمی که شما را در کلیسا می بینند غیر عادّی نیست که همزمان شما را در استادیوم ببینند؟» می گوید: «اصلاً غیر عادّی نیست. همه جا می توانیم برویم جز مشروب فروشی». همزمان کانال تلوزیون را به یک شبکه ورزشی تغییر می دهد تا مسابقه فوتبال بین ساحل عاج و مراکش در جام ملت های آفریقا را زنده تماشا کند.
امکاناتی که کلیسای انگلیکن به رایگان در اختیارشان قرار داده در نوع خودش جالب است؛ یک خانۀ چند هزار متری که حتّی هزینۀ برق و اینترنت وای فایش را هم کلیسا پرداخت می کند، یک ماشین که حتّی هزینۀ بنزینش هم با کلیساست. حتّی هزینۀ تحصیل فرزندان هم با کلیساست!
به گفتۀ او، کلیسای انگلیکن، فعالیت های بین الادیانی زیادی دارد و خود وی، در کشورهای متعدّدی در گفتگوهای بین الادیانی با حضور مسلمانان و پیروان سایر ادیان حضور یافته است. انشالله همکاری های بیشتری با کلیسایشان خواهیم داشت.
*یادداشت های مرتضی کریمی*
دیشب شام مهمان دکتر گوشا بودیم. علاوه بر تدریس در دانشگاه، کشیش است و از شخصیت های مهم در کلیسای انگ
همه چیز در خانۀ دکتر گوشا، گرم و صمیمی است به جز هوای سرد خانه!
الان، فصل زمستان است؛ در روز، معمولا هوا خوب است ولی شب ها هوا سرد می شود. در ماه ژوئن، دمای هوا غالبا بین 7 تا 20 درجه بوده. برای ما ایرانی ها، حداقل در طول شب، هوا قابل تحمل نیست و حتما نیاز به هیتر برقی داریم.
امّا این روزها، یکی از مشکل ها قطعی برق است؛ در بسیاری از مناطق، هر روز 15 تا 16 ساعت برق قطع می شود و عملا فقط از 10 شب تا 5-6 صبح برق هست. بعضی ها ژنراتور دارند امّا استفادۀ دائمی از آن ممکن نیست چون هم سروصدای زیادی دارد و هم مصرف سوختش بالاست و تهیۀ سوخت در هراره، چالشی علی حده است.
در زیمبابوه مثل بسیاری دیگر از کشورها، از گاز لوله کشی خبری نیست. بیشتر خانه ها اجاق برقی دارند و قطعی برق، اجاق ها را هم از کارایی می اندازد. البته بعضی از خانواده ها کپسول گاز دارند. به هر حال، این جا از بخاری گازی و گرمای مطبوع و زندگی با لباس راحتی در زمستان خبری نیست!
با این حال، خیلی از زیمبابوه ای ها به دلیل فقر، حتی در صورت داشتن برق، نمی توانند از آن برای گرمایش استفاده کنند و زمستان را بدون هرگونه وسیلۀ گرمایشی می گذرانند و تنها راه حلشان، پوشیدن لباس گرم در منزل است. بعضی هم از روش سنّتی چوب و آتش استفاده می کنند.
منزل دکتر گوشا، دو شومینه داشت که فقط یکی از آن ها روشن بود (با چوب). اما کافی نبود و هوا واقعا سرد بود؛ البته برای ما که به زمستان گرمِ ایران عادت کرده ایم؛ خودشان ظاهراً تحملشان بیشتر است.
الحقّ و الانصاف، امکانات ایران از جهت انرژی، کم نظیر است؛ باشد که قدر بدانیم!
@hararememoirs
*یادداشت های مرتضی کریمی*
چند روز قبل، از طرف سفیر محترم، آقای عرفانیان، رایزن محترم فرهنگی، آقای عسکری و اعضای محترم سفارت، برایمان مراسم تودیع (همان گودبای پارتی به زبان دیپلماتیک!) گرفتند.
این اوّلین تجربۀ طولانی مدّت زندگی در خارج از ایران بود که به لطف خدا، بی نهایت دل انگیز بود.
واقعاً تواضع و لطف آقای عرفانیان و همسرشان مثال زدنی بود. همکاری با آقای عسکری، بسیار صمیمانه و در عین حال حرفه ای بود. تک تک ایرانی هایی که در این 10 ماه با آن ها ارتباط داشتیم فوق العاده دوست داشتنی و دلسوز بودند. امیدوارم چنین جوّی در همۀ کشورها وجود داشته باشد.
دوری از این جمع فوق العاده، سخت خواهد بود. گریه های خانم ها هم این را تایید می کرد!
مرز میان قناعت و کسالت (تنبلی و بی حالی)، از مو باریک تر است!
چند روزی است که به زادگاهمان برگشته ایم. از شور و شوق و شعف دیدار وطن و ساکنان جانش که بگذریم، آن چه تفاوت ایران و زیمبابوه را داد می زند، گرما هست و شلوغی و دغدغه و شتاب!
از بخش طبیعیِ ماجرا که صرف نظر کنیم، آن چه، دست کم تا اندازه ای، به نوع نگاه و تربیت مربوط می شود همان مرزی است که میان قناعت و کسالت وجود دارد، میان آرامش و شتاب، میان سکون و جریان.
آن چه در ساکنان هراره یافتم نهایتِ آرامش با وجود تمام مشکلاتِ اقتصادی و معیشتی بود؛ در تاکسی و اتوبوس تا جایی که مجال نفس کشیدن باشد مسافر سوار می کنند امّا در نگاه کسی، دلخوری دیده نمی شود؛ می گویند و می خندند! چند ساعت در صفِ بنزین صبر می کنند امّا از داد و بیداد خبری نیست؛ در فروشگاه ها، لزوماً به دنبال خلوت ترین صف نمی گردند و اگر نفر جلویی، معطل کند خبری از اعتراض نیست.
این قناعت است یا کسالت؟ آرامشِ بیش از حدّ است یا رضایتِ نابجا به وضع موجود؟ وفق دادن خود با شرایط موجود است یا تنبلی در عوض نکردن شرایط؟
نمی دانم! امّا جواب هر چه که باشد، نمی توان از این واقعیت چشم پوشید که مردمان آن دیار، برای خود دغدغه نمی تراشند، بی خود و بی جهت، آرامش خود و دیگران را به هم نمی زنند و در سخت ترین شرایط هم می توانند لبخند بزنند.
این جا امّا شتاب در زندگی مشهود است؛ از سرعت رانندگی گرفته تا حرص خوردن در انواع و اقسام صف هایی که داریم، از دعواهای ساده و بی دلیل گرفته تا خریدهای پیشاپیش برای آیندۀ دور!
البته بخشی از این شتاب، برای بهتر کردن وضع موجود است و طبعا ستودنی.
مردم دو کشور را به سادگی نمی توان مقایسه کرد، به ویژه آن که پیشینه، تاریخ، شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادیشان، قابل مقایسه نیست.
به باور من، مردم زیمبابوه درس های زیادی می توانند از ایرانی ها بگیرند امّا شاید مهم ترین درس زندگیِ آن ها برای هموطنان من، عبارت باشد از آرامش درونی در اوج مشکلات، لبخند زدن در عین دغدغه و صبوری در دلِ سختی ها. با این حال، تردیدی نیست که تلاش برای بهتر شدن، همواره ستودنی است.
@hararememoirs