eitaa logo
" حرفِ کتاب... "
109 دنبال‌کننده
57 عکس
25 ویدیو
2 فایل
‌ حرفِ کتاب، بر وزن حرفِ حساب... اگه دوست داشتید و شماهم حرف‌ِکتابی داشتید میتونید با ما درمیان بزارید تا ما هم با دیگران در میان بگذاریم: @matindehghani ‌ پاتوق کتاب آسمان https://eitaa.com/skybook
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ بینوایان از شرح قصه‌ی یک اُسقف وارسته شروع میشه... و کلِ فصل یک توصیفِ احوالات عالی‌جناب بی‌ین‌ونو، اسقف وارسته شهر دینیْی هست... برای اسقف داستان یک جنایت را تعریف می‌کنند و اسقف جوابی می‌دهد... بخونید، جالبه: ‌ ‌
‌ روزی در محفلی شنید از جنایتی سخن میگویند که تازه کشف شده بود و رسیدگی به آن خیلی زود شروع می شد. مردی بینوا بــه خاطر عشق یک زن و کودکی که از او داشت، در نهایت تنگدستی سکه تقلبی ضرب کرده بود. در آن زمان مجازات جعل پول اعدام بود. هنگامی که زن میخواست اولین سکهٔ تقلبی را خرج کند، دستگیر شده بود. بازداشتش کردند و همۀ شواهد علیه او بود. او می توانست بار محکومیت را بر دوش معشوقش بیندازد و با اعترافِ خود نابودش کند،
اما منکر شد
. اصرار کردند باز هم همچنان منکر شد. در این مورد دادستان کل فکری به نظرش رسید، مدعی شد که مرد به او خیانت کرده است و با نامه‌هایی که استادانه جعل شده بودند توانست زن بیچاره را متقاعد کند که رقیب داشته و آن مرد فریبش می داده است. آن وقت زن که از حسادت خونش به جوش آمده بود، معشوقش را لو داد. با اقرار او همه چیز به اثبات رسید، کار مرد تمام بود. خیلی زود با همدستش در اِکس محاکمه میشد. واقعه را نقل میکردند و از مهارت قاضی به وجد می‌آمدند او با برانگیختن حسادت، حقیقت را از دل خشم بیرون کشیده بود. اسقف ساکت ماند و همه داستان را شنید وقتی به پایان رسید پرسید: _ این مرد و زن را کجا محاکمه میکنند؟ + در دیوان جنایی اسقف باز پرسید: _ آن وقت آقای دادستان را کجا محاکمه میکنند؟ @harfe_ketab
‌ فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا .... مبارک است، هر آنکه در آتش است... نمل_هشت
" حرفِ کتاب... "
‌ فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا .... مبارک است، هر آ
‌ آتش است این بانگِ نای و نیست، باد هر که این آتش ندارد، نیست‌باد «مولانا» ‌
‌ از تذکره الاولیا شیخ عطار نیشابوری یه حکایت بخونیم ببینیم حرفش چیه: ‌‌
" حرفِ کتاب... "
‌ از تذکره الاولیا شیخ عطار نیشابوری یه حکایت بخونیم ببینیم حرفش چیه: ‌‌
و گفت: آتشِ عذاب، آنکس راست، که خدای را نداند؛ اما خدای شناسان بر آتش، عذاب باشند... ذکر بایزید بسطامی ‌
هدایت شده از "پاتوق کتاب آسمان"
‌ دل بیت الاحزان است و از بیت الاحزان امید مدار که جز ناله حزن بشنوی. یار، هجران گرفته است تا شوق وصل هماره باشد؛ اما هجران، شوق و حزن را با هم بر می انگیزاند. جهان بی حُزن گو مباد که جهانِ بی حزن جهانِ بی عشق است، اما این حزن نه آن حزن است که خواجه فرمود: «کی شعر تَر انگیزد خاطر که حزین باشد؟ این، آن شرر است که دل سوختگان را بر جان و دل افتاده است تا لیاقت لقا یابند. آن‌جا دار القرار است و قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً حکایت هجران و بی قراری ماست، نوشته بر لوح فطرت. و هنر حکایت این بی‌قراری است، حکایت این غربت. و از همین است که زبان هنر زبان هم زبانی است، زبان غربتِ بنی آدم است در فرقت دارالقرار... و همه با این زبان اُنس دارند؛ چه در کلام جلوه کند، چه در لحن و چه در نقش؛ اُنسی دیرینه به قدمتِ جهان. 🔹 برشی از مقاله "شعر و جنون" در کتاب؛ فردایی دیگر 🔸 @skybook
میزند از چشم و لبت جوشِ مِی دوش مگر میکده را خورده‌ای؟! میرزا حبیب خراسانی
‌ در همان شب‌های عظیم صحرا بود که دانستم: ایران را سخت و بی‌حساب دوست‌داشتن، محکومیت من است. همه‌جای ایران و همیشه‌ی ایران را... ‌📚ابن مشغله @harfe_ketab
‌ سواری خسته‌ام از کوه پایین آمدم،دختر ببند این زخم‌های کهنه‌ی مشروطه خواهی را... ‌
‌ صوفی، اِبنُ الوقت باشد ای‌رفیق نیست، فردا گفتن از شرط طریق «ابن الوقت» بودن یعنی آزاد از گذشته و آینده، خود را در «حال» نگه داشتن... اگر انسان گرفتار فرداهایش شد، دیگر در عالَم دینی مستقر نیست... 📚عالَم انسان دینی