✳️ غلام مستجابالدعوهٔ امام سجاد
🔻 یکی از صحابی امام زینالعابدین(ع) نقل میکند: سالی در مدینه باران نباریده بود و بهدنبال آن کمبود و قحطی دیده میشد. همه چشمانتظار نزول باران بودند و دستها به دعا به آسمان بلند بود؛ اما هیچ اثری از اجابت دیده نمیشد. غلام سیاهی را دیدم که از مردم کناره گرفت، آرامآرام دور شد تا خود را بر بالای تپهای جدای از مردم رسانید و دست به دعا برداشت. هنوز دعای او تمام نشده بود که ابری در افق آسمان دیده شد. ابر پیش آمد تا تمام آسمان را فرا گرفت. به ناگاه آسمان غرشی کرد و بارش باران آغاز شد. غلام، خدا را شکر کرد و از تپه پایین آمد.
🔸 من که آن کرامت را دیدم، به همراه مردم دنبالش رفتم تا به خانهٔ امام سجاد (ع) رسیدم. غلام داخل خانه شد. من خدمت امام رسیدم و از ایشان خواستم تا او را به من ببخشد. حضرت چون مرا میشناخت و میدانست اهل اذیت و آزار نیستم، پذیرفت.
🔹 چون غلام آگاه شد، از من پرسید: چه چیز تو را به این درخواست وادار کرد؟ پاسخ دادم: بهخاطر آن کرامت که از تو دیدم. غلام چون راز خود را فاش دید، دست به دعا برداشت و گفت: پروردگارا! این رازی بود نهفته بین من و تو. حال که فاش شدن آن را خواستهای، دیگر زندگی را نمیخواهم. مرا به نزد خود ببر! هنوز در حال گریه و دعا بود که بر زمین افتاد و جان به جانآفرین سپرد.
🔺 یک غلام که از او هیچ چیز نمیدانیم، در بیت امام و در سایهٔ تربیت امام شخصیتی یافته بود که دعایش به استجابت میرسید.
👤 #آیت_الله_جاودان
📚 از کتاب #حضرت_سجاد
📖 ۱۴۵ و ۱۴۶
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f