✳ قاضی آزادمرد
🔻 گاهی پرونده خوب تنظیم شده اما #قاضی خوب نیست. اگر قاضی #آزادمرد نباشد، هرچند همهی قوای نظامی و انتظامی هم در تشکیل پرونده دقت لازم را به خرج داده باشند، تاثیری نخواهد داشت. آن کاری را که بخواهد، انجام میدهد.
🔸 #قلب انسان همچون قاضی است و #عقل و #دلیل و #برهان، ضابطین آن هستند که میروند تا مطالبی بیابند و به اثبات برسانند. شرط اینکه این قاضی بتواند روی پروندهی #دنیا که با ادلهی بسیار ثابت میکند خدایی هست، قضاوت صحیح کند و به نتیجهی مطلوب برسد، این است که #آزاده باشد نه #اسیر دنیا. برای یک قاضی آزاد، یک سند و یک مدرک کافی است؛ اما اگر قاضی به قضاوت صحیح متمایل نباشد، به بهانههای مختلف مدارک و اسناد را رد میکند.
👤 #آیت_الله_حائری_شیرازی
📚 از کتاب #تمثیلات، جلد اول
📖 ص ۲۰
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ بانی محترم!
🔻 آمده بود تا از بنّاها و معمارها تشکر کند. قطعهای را به همت او در مسجد کوفه ساخته بودند. هنوز چیزی از ورودش نگذشته بود که ناگهان چهرهاش بههم ریخت و برآشفته شد. قدری به دوروبر نگاه کرد. انگار دنبال چیزی میگشت. چشمش به یکی از کارگرها افتاد. با شتاب بهسمت او رفت و کلنگش را از دستش بیرون کشید. همه هاجوواج مانده بودیم... خدایا چه اتفاقی افتاده...؟! کلنگ به دست و با شتاب بهسمت تابلویی که بر دیوار نصب شده بود رفت. کلنگ را بالا آورد و محکم به تابلو کوبید. همین که تابلو خرد شد و به زمین ریخت، لبخند هم به لبان آقای #قاضی برگشت. معلوم شد بنّاها اسم او را بهعنوان بانیِ ساخت آن قسمت روی تابلویی نوشته بودند و آنجا نصب کرده بودند.
📚 برگرفته از کتاب #استاد | صد روایت از زندگی #آیت_الله_قاضی_طباطبایی
📖 ص ۴۲
#⃣ #اخلاق #اخلاص
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳️ بانی محترم!
🔻 آمده بود تا از بنّاها و معمارها تشکر کند. قطعهای را به همت او در مسجد کوفه ساخته بودند. هنوز چیزی از ورودش نگذشته بود که ناگهان چهرهاش بههم ریخت و برآشفته شد. قدری به دوروبر نگاه کرد. انگار دنبال چیزی میگشت. چشمش به یکی از کارگرها افتاد. با شتاب بهسمت او رفت و کلنگش را از دستش بیرون کشید. همه هاجوواج مانده بودیم... خدایا چه اتفاقی افتاده...؟! کلنگ به دست و با شتاب بهسمت تابلویی که بر دیوار نصب شده بود رفت. کلنگ را بالا آورد و محکم به تابلو کوبید. همین که تابلو خرد شد و به زمین ریخت، لبخند هم به لبان آقای #قاضی برگشت. معلوم شد بنّاها اسم او را بهعنوان بانیِ ساخت آن قسمت روی تابلویی نوشته بودند و آنجا نصب کرده بودند.
📚 برگرفته از کتاب #استاد | صد روایت از زندگی #آیت_الله_قاضی_طباطبایی
📖 ص ۴۲
#⃣ #اخلاق #اخلاص
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f