¤👆🏻👆🏻
۰۲/۷/۹
هر کس این روزها گذرش به دستشویی زنانه مسجدالنبی نارمک بیفتد، احتمالا روی دیوار پشت تیشوی، این تاریخ را میبیند. اگر خیلی قلقلکش بیاید، کمی جلوتر میرود و چشم تنگ میکند تا عددها را درستتر بخواند، یا اگر کنجکاوتر باشد، شاید بیشتر دقت کند تا ببیند با چی نوشته شده.
اما من که دچار کلمهام و ناچارم از داستان، جلو رفتم. جلوتر. زل زدم به نوشته. با رژ لب قرمز نوشته شده بود. و مشخصا هولهولی و با عجله. احتمالا موقع نوشتن عددِ سال، رژ لب شکسته و با تهش ادامه عدد ۲ نوشته شده. کسی که این را نوشته، خیلی هیجان داشته. یا عصبی بوده یا شگفتزده. حتما بعد از نوشتنش، دور و بر را پاییده، پلهها را دوتایکی کرده و پریده بالا.
دوربین گوشی را که درآوردم و عکسش را گرفتم، چشمهای دخترک درشت شد: "از دیوار عکس میگیری؟ قشنگه؟ چیزی روش داره؟"
نه قشنگ بود، نه چیزی رویش داشت. فقط من را مجبور کرده بود داستان بسازم. تا برسیم خانه درگیرش بودم. زنهای مختلفی توی ذهنم، رژ لب دست میگرفتند و به نوبت روی دیوار سنگی تاریخ میزدند.
یکیشان زنی بود که توی مسجد بعد از نماز ظهرش کلی گریه کرده و از خدا شکایت کرده و آخرین نمازش را خوانده و وقتی رفته دستشویی آبی به صورتش بزند، با رژ لبی که شوهر معتادش از دستفروش بالای هفتحوض بلند کرده، تاریخ آخرین نماز را نوشته و رژ لب را شکسته.
یا شاید زنی با صدای اذان مسجد دلش لرزیده، دویده توی مسجد و بعد از وضو، تاریخ اولین نماز عمرش را روی دستشویی مسجد نوشته.
شخصیت دیگر، دختر عاشقی است که عشقش بهش گفته توی یکی از مسجدهای معروف منطقه ۸ برایش نشانهای گذاشته و اگر تا ۴۰ روز برود مسجدهای مختلف و نماز جماعت بخواند، تاریخ دیدار را پیدا میکند. پسر قبل از این حرفهایش، یک شب بعد از تمام شدن زمان نماز جماعت و چای خوردن آدمها، یواشکی دویده توی دستشویی زنانه و با رژی که از کیف خواهرش کش رفته، تاریخ را نوشته و در رفته. به این امید که در یکی از روزهای ملس مهرِ ۱۴۰۲ دختر را ببیند.
بعدی زنی است که از هرزگی خسته شده و شب جمعه آمده با دعای کمیل مسجد دل سبک کند و با خدا قول و قرارهای جدید بگذارد. تاریخ عهدی را که با خدا بسته با رژ قرمزِ توی کیفش، روی دیوار نوشته و رژ را توی سطل آشغالِ پر از دستمال و لوازم بهداشتی ِسرویس انداخته و رفته.
بعدی یک دختر ماسولهای است که همین مهر سال قبلش، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت شده. پدرش فوت کرده و مادرش کارگریِ خانه مردم را میکند و گاهی با درست کردن و فروش رشته خشکار، پولی درمیآورد. دختر که نمیخواسته دستش جلوی مادر دراز شود، آمده بوده اینجا، دستشوییِ زنانهی مسجد نزدیک خوابگاهشان را تی میکشیده و بخورنمیری درمیآورده. نهم مهر بهش خبر دادهاند توی آزمون استخدامی آموزشپرورش قبول شده. تاریخ آخرین تیکشیِ دستشویی مسجد را روی دیوار نوشته و رفته.
یا شاید خانم خادم مسجد، روزی که اسم شوهرش برای وام درآمده، از ذوق اینکه حالا میتواند برای دخترش که ۵ سال عقد بوده جهاز بخرد، تاریخ وام را با رژی که از عروسی خودش مانده، روی دیوار نوشته، بعدش کمی هم از رژ روی لبش مالیده، بعد خجالت کشیده، لبش را شسته و رفته برای نمازگزارها چایی دم کند.
نمیدانم کدام شیرپاکخوردهای رژ لب درآورده و روی دیوار دستشویی زنانهی مسجدالنبی نارمک تاریخ زده و رفته. رفته، ولی من هنوز درگیر چند عددِ ماتیکی روی دیوار سنگی دستشویی زنانه مسجدالنبی نارمک ماندهام!
#آدم_ها
#قصهها_از_کجا_میآیند؟
#دیوانگی
#قدح
¤ @harfikhteh