eitaa logo
حرفیخته
317 دنبال‌کننده
134 عکس
16 ویدیو
2 فایل
یک آزاده اینجا حرف می‌زند که آرزویش آزاده شدن است. باهام حرف بزنید: @azadr0 آزاده رباط‌جزی
مشاهده در ایتا
دانلود
شربت سرماخوردگی کوریزان را می‌ریزم توی پیمانه مدرج کوچکِ روی بطری. رویش سیتریزین و به حسنا قول می‌دهم که بعدش آب بدهم و آن یکی داروی خوشمزه را. بطری رسیده به ته. مثل همیشه ته دلم می‌گویم کاش این بطری که تمام شد، نیازی به بعدی نشود و این چند سی‌سی آخر دارو، سرماخوردگی‌اش را تمام کند. در را می‌بندم و می‌اندازمش توی سطل. از خودم شرم می‌کنم. فرش آشپزخانه می‌شود سوزن توی پایم. مچاله می‌شوم در خودم. لیوان آب را می‌دهم دست حسنا. آن یکی داروی خوشمزه را می‌آورم بیرون‌. از دستم می‌افتد روی زمین. نمی‌شکند. خم می‌کنم توی در مدرج و می‌گذارم روی میز تا بردارد. ته دلم می‌گویم کاش هنوز این بطری تمام نشده، از آسمان، نجات برسد برای بچه‌هایی که دارویشان خون است و کسی قول نمی‌دهد بعد از دارو، بهشان آب بدهد. واگویه‌های زنی ناتوان که کاری از دستش برنمی‌آید‌ به جز نگاه نکردن و گوش ندادن‌ خبرها. نگاه نمی‌کند، نه به‌خاطر این که اگر نگاه کند، دق می‌کند، نه. برعکس. نگاه نمی‌کند چون اگر نگاه هم بکند، دق نمی‌کند. داد نمی‌زند. گیس پریشان نمی‌کند. چنگ به صورت نمی‌زند. قلوه‌سنگ برنمی‌دارد. فقط نگاه می‌کند و اشک و بغض می‌خورد و باز دارو برای دخترش توی در مدرج می‌ریزد. فریادهای خسته سر بر اوج می زد وادی به وادی خون پاکان موج می زد بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم! نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما