پسرک دفتر و مدادش را میدهد دست من و میگوید: "امشب باید من به شما املا بگم."
-اِ! چه خوب! پس بعدش باید خودت تصحیح کنی.
-تصحیح کردن نمیخواد. شما که غلط نمینویسی. آخه شما کلاسهای مبنا رو هم گذروندی!
شرمنده مبنا جان!
آبرو و حیثیت برایت نگذاشتم! احتمالا در ذهن پسرک، به قبل و بعد از این املا، تقسیم خواهی شد!
پ.ن: خدا شاهده کلا یه بار، همین چند روز پیش، بزرگوار رو با خودمون بردیم طلافروشی! الان معلمش املا رو بخونه، فکر میکنه من تا آرنج النگو دستمه!🤦🏻♀️ (مادر من عاشق طلا و انگشترهای طلایی است)
#نه_به_مشق_برای_مادران