eitaa logo
حریم حرم
181 دنبال‌کننده
923 عکس
248 ویدیو
6 فایل
کانال پایگاه تخصصی «حریم حرم» به پایگاه مردمی و تخصصی #مقاومت_اسلامی خوش آمدید. نشانی سایت: harimeharam.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 هر شب به یاد یک شهید مدافع حرم 🌹 امشبمان را معطر می‌کنیم با عطرِ یاد #شهید_کمال_شیرخانی 💌 صلوات #آشنایان_به_راه_آسمان 🔎 @harimeharam_ir
💢 توصیه شهید کمال همیشه به ما که خواهرش بودیم توصیه حجاب می‌کرد. البته ما خانواده مذهبی هستیم و حجاب در خانواده ما رعایت می‌شود اما برادرم کمال جوان غیرتی بود و خیلی روی این مسائل حساسیت داشت. من گاهی با او سر این مسئله بحث می‌کردم. اما او استدلال می‌آورد که اگر خدا از ما خواسته مراقب مسائل دینی‌مان باشیم، ما هم وظیفه داریم که همدیگر را به رعایت اصول دعوت کنیم. وقتی هم که به شهادت رسید، من از شدت ناراحتی می‌خواستم فریاد بزنم. اما دختر شهید جلو آمد و گفت : «عمه جان پدرم وصیت کرده نباید صدای ما را نامحرم بشنود.» 📚 به نقل از خواهر پایگاه تخصصی حریم حرم 🔎 @harimeharam_ir
💢 خنده از لبانش کنار نمی رفت بسیار خوش‌اخلاق و خوش‌خنده بود. اصلاً خنده از لبانش کنار نمی‌رفت. مردی بسیار اجتماعی بود و چون در طبیعت بزرگ شده بود، همیشه عاشق بودن در طبیعت بود. بارها به او گفتم که برای زندگی از لواسان به تهران برویم اما می‌گفت آیا دلت می‌آید که باغ و گل ودرخت را رها کنیم و در دود و دم تهران زندگی کنیم؟ همیشه سرگرم کاری بود. هیچ‌گاه نشد که شهید را تنها و بدون کاری به حال خود ببینم. حتی زمانی که میهمانی می‌رفتیم و هیچ کاری نداشتیم، خود را با بچه‌ها سرگرم می‌کرد، برایشان کتاب یا شعر یا قرآن می‌خواند و به آنها هدایایی می‌داد تا تشویق شوند و به کتابخوانی و قرائت قرآن علاقه‌مند گردند. بسیار متواضع و فروتن بود؛ به‌نحوی که همسایه‌ها بعد از شهادتش متوجه شدند که کمال چه شغلی داشته است به نقل از همسر 🔎 @harimeharam_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا حسینم یا حسینم، یا امیری نور عینم ذکر ارباب بی کفن با صدای پایگاه تخصصی حریم حرم 🔎 @harimeharam_ir
💢 عشق به امام حسین (ع) کمال صدای خوبی داشت. سوزی در مداحی‌اش بود که از عشق و علاقه‌اش به امام حسین(ع) و اهل بیت (ع) نشأت می‌گرفت. خیلی وقت‌ها تمرین مداحی می‌کرد و از من می‌خواست بگویم صدایش چطور است. چه داشتم به او بگویم؟ وقتی می‌دیدم این جوان اینقدر عاشق امام حسین(ع) است حرفی برای گفتن نداشتم جز آنکه بگویم صدایش هرچه است سوزش را از عشق به مولایش حسین(ع) ‌هدیه دارد. به نقل از مادر پایگاه تخصصی حریم حرم @harimeharam_ir
همت بلند رمز پرواز برای اجرای رزمایش به یکی از شهرها رفته بودیم ، قرار شد پهپاد ما در آن منطقه پرواز کند اما مشکلی که وجود داشت، نبود باند پرواز یا حداقل زمین صافی که بتوان به عنوان باند از آن استفاده کرد، بود . قرار شد خودمان دست به کار شده و زمینی را برای پرواز پرنده آماده کنیم اولین نفری که شروع به کار کرد شهید کمال بود. و آخرین نفری هم که دست از کار کشید ایشان بود. سنگها را برداشت و با تویوتا آنقدر رفت و آمد که زمین صاف شد. او با کمترین وسایل زمینی را به طول چند صد متر صاف و آماده پرواز کرد. کمال واقعا همت بالایی داشت و هیچ گاه خسته نمی شد و به دیگران نیز همت و روحیه می داد. به نقل از همکار پایگاه تخصصی حریم حرم @harimeharam_ir
📷 از زمین تا آسمان با بریده ای از کتاب «چَمروش» ؛ خلبان شهید مدافع حرم کمال شیرخانی نویسنده: شهلا پناهی لادانی انتشارات شهید کاظمی (قم، 1396) http://harimeharam.ir/news/42904 پایگاه تخصصی حریم حرم @harimeharam_ir
از زمین تا آسمان با با تمام شدن دوره آموزش زبان، برگشتیم سر کار پهپاد. همان ایام اعلام کردند رزمایشی در زیباکنار برگزار می‌شود که تمام یگان‌های نیرو با تخصص‌های مختلف در آن شرکت دارند. برای ما بهترین موقعیت بود که بتوانیم در آن رزمایش که فرمانده نیرو هم شخصاً حضور داشتند، پهپاد را معرفی کنیم. برای نماز که به نمازخانه رفتیم، آقا خسرو که فرماندهی ما را به عهده داشتند، آنجا بودند. بعد از نماز از ما پرسید: «چند درصد آمادگی دارید که این رزمایش با پهپاد بیاید؟» سید حسن با تأمل از من پرسید: «سید چند درصد؟» گفتم: «صد در صد». سیدحسن مات مانده بود. ما هنوز خیلی از امکانات را نداشتیم و چند ماهی هم از آموزش خود ما نمی‌گذشت. کمی جلوتر رفتم، گفتم: «سردار ما برای این کار پرنده لازم داریم». - می‌فرستم یک فروند پهپاد از اصفهان تحویل بگیرید. - اگر دو تا باشه کار عالی می‌شه. - باشه برید دو فروند تحویل بگیرید. فردای آن روز با ذوق و شوق رفتم سرکار. دیدم سید حسن خیلی ناراحت با یک بغضی منتظرم نشسته است. - چی شده؟ - آقا خسرو وقتی فهمید امکان آسیب دیدن یا از بین رفتن پرنده هست، مخالفت کرد. آمدیم پیش حاج علی جریان را مطرح کردیم. زنگ زد به آقا خسرو. برای ایشان توضیح داد که این فقط یک احتمال است. بالاخره توانستند آقا خسرو را راضی کنند. رفتیم از اصفهان دو فروند تحویل گرفتیم. رفتیم زیباکنار ... در زیباکنار ما دو روز فرصت داشتیم. روز اول هر کاری کردیم، پرنده روشن نمی‌شد. استارت نمی‌زد. به ما قطعه معیوب تحویل داده بودند. اصلاً فکر نمی‌کردیم با ما چنین کاری کنند. پرنده اصلاً روشن نمی‌شد. فهمیدیم استارتر سوخته است. رفتیم از بازار استارت ماشین فولکس خریدیم. برایش دستگیره طراحی کردیم. هوا خیلی سرد و روغن ماسیده بود. هر کاری می‌کردیم استارت نمی‌خورد. موتور پرنده روشن نمی‌شد. گاز پیک نیک تهیه کردیم و زیر موتور آتش روشن کردیم تا روغنش گرم شود. بالاخره با استرس و بدبختی موتور استارتی زد. روز رزمایش تمام فرمانده‌ها بخصوص فرمانده نیرو حضور داشتند. قرار بود ما هم بعد از سقوط بیاییم پای پهپاد. سردار سلامی داخل بالگرد ما را دیدند. با هم سلام و علیکی کردیم، نوبت پریدن من و کمال شد. بلند شدیم گفتیم: «حاج آقا التماس دعا». در باز شد ما پریدیم پایین. رسیدیم زمین بلافاصله آمدیم کنار پهپاد، هر کاری کردیم موتور روشن نمی‌شد. همه استرس داشتیم. به صورت حاج علی نگاه کردم. در آن سرما صورتش برافروخته شده بود و به شدت عرق می‌ریخت. اینجا برای اولین بار باید پهپاد معرفی می‌شد و این اتفاق برای ما مهم بود اما هر کاری می‌کردیم موتور استارت نمی‌خورد و ملخ پرنده قفل کرده بود. یک مرتبه حاج علی با پیچ‌گوشتی یک ضربه به یکی از پره‌های ملخ زد، موتور روشن شد. خیلی خوشحال شدیم. سریع پرنده را بلند کردیم. فرماندهان هم‌زمان از کنار ما رد می‌شدند. سردار سلامی نگاهی به ما کرد و گفت: «شما که الان آسمان بودید، روی زمین چه کار می‌کنید؟» بعد هم با لبخندی کار ما را تأیید و از کنار ما رد شدند. هم زمان پرنده آماده پرواز شد. من، کمال، سید حسن و مهرداد به نوبت با پرنده مانور دادیم. قبل از فرود آمدن پرنده آقا خسرو گفت: «برادرها این کار صلوات نداشت؟» به برکت صلوات و پرواز موفقی که داشتیم، رسماً تیم پهپاد یگان تشکیل و معرفی شد. 📚 بریده‌ای از کتاب «چمروش»؛ خلبان شهید مدافع حرم کمال شیرخانی (صفحات 146 تا 150) نویسنده: شهلا پناهی لادانی انتشارات شهید کاظمی (قم، 1396) http://harimeharam.ir/news/42904 پایگاه تخصصی حریم حرم @harimeharam_ir
یادبود شهید مدافع حرم سه شنبه ۱۲ تیر ؛ ساعت ۲۱ @harimeharam_ir
📷 مهر پدری خاطره ای به نقل از همسر 🔎 @harimeharam_ir
🔹 مهر پدری سینه ی آقا کمال گهواره ی محمد حسین بود و مداحی سیدالشهداء لالایی شبانه اش. روی مبل دراز میکشید و محمد حسین رو به سینه ش میچسبوند و در گوشش مداحی زمزمه می کرد . و محمد حسین با حس آرومی به خواب فرو می رفت . یک بار که به سمت لواسان می آمدیم هر کار کردیم طی مسیر محمد حسین آرام نگرفت، صدای گریه ی محمد حسین کمال رو بی قرار کرد... سریع ترمز کرد و صندلی ماشین رو خوابوند و دراز کشید و بنا به عادت همیشگی محمد حسین رو به سینه اش چسباند و با آرامش برایش مداحی خوند تا به سینه ی پدر چسبید آرام گرفت و مدتی نگذشت که به خواب عمیق رفت. و کمال او را به آغوشم برگرداند و راه افتادیم ... گذشت... روزی که به دیدار حضرت آقا رفتیم نوبت به نوبت خانواده ی شهدای مدافع حرم با رهبر دیدار داشتند، محمد حسین آرام و قرار نداشت دائم میخواست به سمت رهبر برود. محافظ ها هم دیگر به ستوه اومده بودند نمیشد این بچه رو مهار کرد تمام شوقش چسباندن سرش به سینه ی رهبر بود. تا این که لحظه ی دیدار رسید و محمد حسین قرار از کف رفته‌ی آغوش گرم پدرش را در آغوش گرم پدر امت اسلام حضرت آقا امام خامنه ای یافت. 📚 به نقل از همسر پایگاه تخصصی حریم حرم 🔎 @harimeharam_ir
🔹 همیشه پس از نماز سه آرزوی فرج امام زمان (عج)، سلامتی رهبر معظم انقلاب و سپس شهادت خود را درخواست می‌کرد #شهید_کمال_شیرخانی #راهی_که_شهدا_رفتند 🔎 @harimeharam_ir