کتاب صوتی داda(26).mp3
زمان:
حجم:
5.88M
🌴🥀🌴🥀🌴
🥀🌴🥀🌴
🌴🥀🌴
🥀🌴
🌴
🔊#قسمت_بیست_و_ششم
📕#کتاب_صوتی_دا بر اساس خاطرات: سیده زهرا حسینی تالیف: سیده اعظم حسینی«"#دا" در زبان كردي به معناي #مادر است.
📖اين كتاب مجموعه #خاطرات "سيده زهرا حسيني دختر اين خانواده است که از دوران كودكي اش در #عراق🇮🇶 و همچنين حوادث روزهای آغاز #جنگ و مشاهداتش از اشغال خرمشهر🇮🇷 و پس از آزادی #خرمشهر❣ است»
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺
#داستان
#رمان
#خاطره
#کتاب_صوتی
#موسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 #تنهامیانداعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.
#داستان
#موسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🌐 https://eitaa.com/harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_بیست_و_پنجم با چشمهای گرد شده نگاهش کردم: تو دیشب یه تلفن بهت شد کلا ول کر
📕 #ضُحی
✍ #شین_الف
#قسمت_بیست_و_ششم
_خب الان میخوایم چگونگی شکل گیری جهان و خلقت موجودات رو از منظر زیست شناسی بررسی کنیم
اون چیزی که به عنوان نقطه ی آغاز جهان مطرح میشه بیگ بنگ یا همون انفجار عظیمه که این کیهان در اثر وقوعش به وجود اومده...علم هیچ توجیه منطقی برای چگونگی پدید آمدن جهان از این توده گازی و مبدا و منشا ماده ش و کم و کیف این رویداد نداره این رو همه دانشمندها هم اذعان دارن
اما چیزی که الان میخوایم دربارش صحبت کنیم چگونگی شکل گیری حیات روی زمین بعد انفجاره
زمینی که یک گوی آتشینه با بارش باران پر از آب و به مرور سرد میشه
توی اون شرایط جوی اقیانوسی که غنی از آمونیاک هستن با یک سری فعل و انفعالات شیمیایی مفصل ذرات منشا حیات مثل پروتئین ها و لیپید ها شکل میگیرن و بعد به مرور و از طریق حرکت جوی به خشکی ها منتقل میشن
و با گذشت چندین هزار سال و در طی یک پروسه تکاملی اولین سلول زنده در شرایط محیطی خاص(خاک مرطوب و لجن بسته) شکل میگیره
که یک پروکاریوت بوده و بعد کم کم انواع باکتری ها و خیلی بعد تر سلول های یوکاریوت به وجود میان که از اونها به مرور کلنی ها و پرسلولی های گیاهی و جانوری و به همین ترتیب موجودات کاملتر صاحب اندام و مکانیسم درونی به وجود میان...
در ابتدا ماهی ها و بعد دوزیستان و بعد خزندگان و پرندگان و نهایتا پستانداران...و هر کدوم از این گروه ها کلی تیره و اشتقاق متفاوت دارن
حالا علم به دنبال یک نظریه جامع برای توجیه چگونگی این تغییر و تبدیل هاست...
پرآوازه ترین نظریه ای که در این حوزه مطرح شد و به سرعت هم فراگیر شد ، نظریه تکامل داروینه که حتما باهاش آشنایی دارید...
خب این تکامل چی میگه؟ میگه در اثر انتخاب طبیعی (یعنی شرایطی که طبیعت و محیط برای گونه ها فراهم میکنه) گونه های سازگار با شرایط و محیط انتخاب و حفظ میشن و گونه های ناسازگار که شانس کمتری برای حیات دارن به مرور حذف میشن...
و به مرور نقشه ی ژنتیکی منطقه به نقشه ژنتیکی گونه غالب تغییر پیدا میکنه. خب این حرف تا حدودی درسته با توضیحات تکمیلی که بعدا میدم اما نکته اینجاست که بعدها یه تئوری از دل این نظریه بیرون میکشن و اون پیدایش خود به خودیه...
اینکه وجود جهان بدون نیاز به هیچ خالقی با تمام کم و کیفش توجیه پذیره
👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺
#رمان
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔@harimehayat