eitaa logo
حریم حیات
174 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
330 ویدیو
92 فایل
🍃مطالب کانال تولیدی هست و برای تهیه آن وقت صرف شده ،لطفا با ارسال مطالب؛ما را در نشر آموزه های دینی یاری فرمایید.🍃 _______________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜ظرافتِ عمل 👌#معطر_بودن، همیشه خوب و پسندیده است و ثواب دارد؛ حتی برای خانم‏‌ها و در داخل آشپزخانه. 🦋در آداب #همسرداری و #خانواده، افزون بر معطّر بودن برای همسر، خودِ استعمال کردن بوی خوش نیز #ثواب دارد و نیکو است. ⛔️استعمال آن در مواردی که باعث خوشایندی و جلب توجه و استشمام #نامحرم گردد، #حرام است؛ ✅از این رو، استفاده از بعضی عطرها که فقط خودِ فرد، بوی خوش آن را احساس می‏‌کند برای خانم‏ ها #اشکال_ندارد. 🔰 در واقع اگر دیگران (نامحرم) این بوی خوش را احساس نکنند، نه تنها مرتکب حرام نشده‌اند، بلکه به ثواب نیز نائل گشته ‌اند. کافی است از عطرها و ادکلن‌های خفیف و ملایم استفاده کنند. #مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
👀 مراد از جمله ی [] چیست؟👀 🧐🧐 در مورد شنیده ایم که می گویند: یک نظر است، یعنی اگر یک نامحرم ما را ببیند، برای ما و نامحرم است؟🙄 🤖 :👇👇👇 برخی می گویند منظور از یک نگاه این است، که جایز است هر نامحرمی را یک بار نگاه کرد،😒 این سخن بدون شک بی پایه و اساس است و دلیل شرعی ندارد ❌ و زمینه ساز گناه کردن عده ای شده است.👌 ✍ لذا بهتر است به این سخنان بی پایه و اساس گوش فرا ندهید❌ و نظر مراجع عظام را مورد توجه قرار دهید.💕 آنچه مربوط به این سخن است، این است که اگر به صورت مرد، نامحرمی را دید، به صرف برخورد و نگاه ، مرتکب گناه نمی شود❌، به شرط این که سریعاً نگاه خود را برگرداند👌 و نگاه خود را ادامه ندهد.❌ 📚منابع: استفتائات آیت الله مکارم، ج۲، ص۲۵۴ 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 🔮📿بچه که بودم می دیدم مادربزرگم همیشه وقت نماز که سجاده ی سفیدش رو پهن میکرد نماز بخونه، کنارچادر و مقنعه سفید و تمیزش، یه جفت جوراب سفید ساق کوتاه هم داره که می پوشه 🔍برام سوال بود که چرا جوراب آخه؟🧐 ⁉️چرا موقع نماز خوندن جوراب میپوشه؟!!🤔 🦋ازشون پرسیدم دست نوازشی بر سرم کشید و گفت: ببین دخترقشنگم🤩 آدم خوبه موقع حرف زدن با از یه لباس مخصوص و استفاده کنه تا هم به نماز احترام بیشتری گذاشته بشه هم به خدای زیبایی ها شبیه تر بشه هم اگه نامحرمی در حین نماز خوندمون وارد شد پاهامون رو نبینه😊 💞از این کارش خوشم اومد و گرفتم از این به بعد منم این کار رو انجام بدم و موقع نماز خوندن جورابهای و خوشگلمو بپوشم و بذارمشون داخل ام،تا همیشه یادم بمونه موقع نمازخوندن بپوشم☺️ ❗️نکته: بر اساس معظم برای پوشاندن تا مچ، هنگام نماز واجب نیست -هرچند پوشاندن آن نیز پسندیده است- ولی در صورتی که در حضور نماز بخوانند، باید این مقدار را نیز بپوشانند. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 👈لطفا با ارسال مطالب، همراه لینک در معرفی کانال به دیگران، ما را یاری دهید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
⚜خانواده اینکه شما می بینید در اسلام و و زن و مرد و اینها مطرح است، اینها مسائل ارتجاعی نیست. اینها جزء دقیق ترین مسائل و بشری است. یکی از مهمترین آن ، این است که بنیان خانواده مستحکم می ماند. چون زن و شوهر به هم احساس می کنند، در موضع قرار نمی گیرند، این خیلی مساله مهمی است. مقام معظم رهبری ۱۳۷۹/۱۰/۱۵ 📚محرمانه با همسر ان ، ص ۴۳ 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
📕 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... 👈 لطفا با ارسال مطالب همراه لینک؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat 🌐 https://eitaa.com/harimehayat
🌸🌸🌸🌸✨ 🌸🌸🌸✨ 🌸🌸✨ 🌸✨ 🌱🌿 بهترین روش برای این خواهد بود که طوری زندگی کنند تا اجنبی آنها را نبینند و آنها هم مردهای را نبینند و با آنان و کاری نداشته باشند.🌿 📚 وسائل الشیعه، ج14، ص172 ——🔹❤️—🌸—❤️🔹—— 👈لطفا با ارسال(فوروارد) مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🌐https://eitaa.com/harimehayat
💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 ✨ همسرانه 💢 زن اجتماعی از دیدگاه اسلام 3⃣ زن اجتماعی باید بخیل باشد 🌿 در اسلام، اجتماعی کسی است که عفیفانه داشته باشد، یعنی در دادن های خود به ، سخاوت نداشته و باشد؛ یعنی در تجلی دادن های وجودی خودش به نامحرم باشد. 🌿 📚 رازهای تسخیر قلب همسر، ص۲۳۳ 👈لطفا با ارسال(فوروارد) مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🌐https://eitaa.com/harimehayat