eitaa logo
حریم حیات
169 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
335 ویدیو
93 فایل
🍃مطالب کانال تولیدی هست و برای تهیه آن وقت صرف شده ،لطفا با ارسال مطالب؛ما را در نشر آموزه های دینی یاری فرمایید.🍃 _______________________________________
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜تربیت-کودک ✅والدین عزیز توجه داشته باشید،بازی کردن واقعا یک هنر است... 🍃سعی کنید هنگام بازی با کودکان مدام او را راهنمایی نکنید،❌کودکان به دنبال یک هم بازی خوب در سطح فکری خودشان می باشند...😊 ✴️نیاز نیست تا خطری کودک را تهدید نمی کند،برای کنترل او اقدام کنید...🍀 👈لطفا با ارسال (فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌹 🆔 @harimehayat
✨ وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ 🌸و هر کس بر خدا توکل کند خداوند او را کافیست سوره طلاق آیه ۳ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ 🕊ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.(انبیاء/۱۰۷) 💠رحمت بودن وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى همه جهانیان، جنبه مقتضى و فاعلیت فاعل دارد، و مسلماً فعلیت نتیجه، بستگى به قابلیت قابل نیز دارد. 💠تعبیر به: عالَمین: جهانیان آن چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام انسان ها را در تمام اعصار و قرون، شامل مى شود و لذا این آیه را اشاره اى بر خاتمیت پیامبر اسلام مى دانند; چرا که وجودش براى همه انسان هاى آینده تا پایان جهان، رحمت و رهبر و پیشوا و مقتدا است، حتى این رحمت، از یک نظر شامل فرشتگان نیز مى شود. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼واعتصموا بحبل‌الله جمیعا و لا تفرقوا🌼 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 ع @harimehayat
5⃣ 💠هنرمندانه زندگی کن! 💢قناعت، کلید رضایت از زندگی است. شخص قانع برای کسب روزی تلاش می کند ولی به آنچه خدا روزی اش کرده، اکتفا می کند. چنین کسی نه معترض است و نه احساس ناکامی می کند؛ در نتیجه از زندگی خود احساس رضایت خواهد کرد. 💢تفاوت فرد قانع با فرد حریص، تنها یک چیز است: ✅ آرامش👌؛ چیزی که فرد قانع از آن بهره مند و فرد حریص از آن محروم است. 🔹 امام صادق میفرمایند: 🔅«به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش، تا زندگی ات با صفا شود» 📚قصص الانبیا، ص١٩۵ 📌کدام شایسته تر است: منتظرِ حریص یا منتظرِ قانع⁉️ 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 ع ع @harimehayat
حریم حیات
📕#ضُحی ✍ #شین_الف  #قسمت_ششم سر بلند نکردم تا در رو بست وچند قدمی جلو اومد... اینجا سر بلند کردم چون
📕 خیلی آنی دستش رو بلند کرد و کشیده ی محکمی روی گوشم نواخت.. اصلا انتظار چنین برخوردی رو نداشتم! از شدت بهت دستم رو روی جای کشیده ش کشیدم و سرم رو تا حد امکان پایین گرفتم که چشمم به چشمش نیفته... تمام تلاشم رو می کردم که عصبانی نشم ولی درونم غوغایی بود... ابروهام با تمام قدرت گره خورده بود و فکم قفل شده بود. دستهام رو محکم مشت کرده بودم که بدون اجازه م کاری نکنن... اما واقعا چرا؟ بعد از چند ثانیه با بغض گفت:دیگه چی رو درست میکنی تو همه چی رو نابود کردی... و اشکهاش جاری شد! از شدت تعجب  گیج شده بودم... یعنی چی من چی رو نابود کردم؟ رفتارش اصلا قابل درک نبود... خیلی سریع برگشت توی اتاقش و من هم رها شدم روی صندلی... گیج و گم... به نظر نمی اومد مشکل روانی داشته باشه تمام رفتارهاش عادی بود اگر مشکلی بود حتما خانم بلر بهم میگفت... پس منظورش از این کار و اون حرف چی بود؟ حتما علتی داشت که باید کشف میکردم... هرچند موفق شدم واکنشی نشون ندم ولی درونم پر از تلخی و حرص بود و آروم نمی شدم... اینجور مواقع فقط یک راه برای خوب کردن حال خودم بلد بودم... رفتم سراغش... ** تقریبا چهار ماه زندگی جریان داشت...ساعت عبور و مرورمون تداخل نداشت و چندان هم رو نمیدیدیم... اگر هم اتفاقی برخورد می کردیم خیلی سریع دور میشد و من هم دیگه اصراری برای سلام کردن نداشتم... شاید کمی توی ذوقم خورده بود... هرچند از این وضعیت و رابطه تاریک میان دو همسایه اصلا راضی نبودم و دوست نداشتم کسی کینه ای از من به دل داشته باشه ولی کاری هم از دستم برنمی اومد چون اصلا روی خوش نشون نمیداد حتی به اندازه پرسیدن یک کلمه ی چرا؟ اگر چه فشردگی کلاسها و حجم درسها از یک طرف و کار سنگین آزمایشگاه از طرف دیگه اونقدر ذهنم رو درگیر میکرد که جای  دیگه نره ولی هنوز هم گاهی به اون علامت سوال بزرگ گوشه ذهنم درباره برخورد عجیبش فکر میکردم... سوالی که ظاهرا راهی برای پیدا کردن جوابش وجود نداشت...  چهارشنبه ی بعد از تعطیلات زمستانی، توی لابراتوار طبقه ی چهارم بیمارستان محل دوره تزم مشغول کشت یک ویروس خاص روی چند نمونه خون بودم که متوجه شدم مخزن خون موش آزمایشگاه خالی شده... از پشت میز بلند شدم و دستکشم رو توی سطل زباله انداختم... راه افتادم سمت سالن بانک خون بیمارستان که انتهای راهروی همین طبقه بود و نمونه های خون انسانی و جانوری بیمارستان و آزمایشگاه اونجا نگهداری میشد... هر چی به ورودی سالن نزدیک تر میشدم صدای مشاجره لفظی ای که توی راهرو پیچیده بود تقویت میشد و مشخص میشد منبع صدا کجاست.. همون مقصد من... پا تند کردم که زودتر برسم... سر و صدا توی این بخش کمی عجیب بود چون محل تردد عموم نبود و حدس میزدم بین کارکنان آزمایشگاه یا بیمارستان و بچه های خودمون مشکلی پیش اومده اما وارد اتاق که شدم دیدم لوسی مسئول سالن بانک خون با خانم جوانی که پشتش به من بود بحث میکردن و ظاهرا موضوع نبود نمونه خون بود... جلو رفتم و رو به لوسی گفتم: سلام مشکلی پیش اومده؟ کلافه گفت:امم فکر کنم آره... دوست این خانوم به خون احتیاج داره اما متاسفانه نمونه ی مورد نیازش موجود نیست درخواست دادیم که زودتر تهیه کنن اما این خانم دنبال من راه افتادن و منو بازخواست میکنن که چرا نمونه خون تموم شده؟!... تمام مدتی که لوسی حرف میزد اون دختر با بهت خاصی به من خیره شده بود که من علتش رو درک نمی کردم... 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋 قُلْ إِنَّمَا يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ 🕊بگو: «تنها چیزى که به من وحى مى شود این است که معبود شما خداى یگانه است. آیا تسلیم (حق) مى شوید (و بتها را کنار مى گذارید)»؟!(انبیاء/۱۰۸) 🔰در واقع در این آیه، سه نکته بنیادى مطرح شده است: 1⃣ نخست این که پایه اصلى رحمت، توحید است و به راستى هر چه بیشتر بیندیشیم وجود این رابطه نیرومند روشن تر مى شود، توحید در اعتقاد، در عمل، توحید در کلمه، توحید صفوف، و توحید در قانون و در همه چیز. 2⃣نکته دیگر این که: به مقتضاى کلمه إِنَّما که دلیل بر حصر است، تمام دعوت پیامبران اسلام(صلى الله علیه وآله) در اصل توحید خلاصه مى شود، مطالعات دقیق نیز نشان مى دهد: اصول و حتى فروع و احکام نیز، در پایان، به اصل توحید بازمى گردد. 3⃣ آخرین نکته این که: مشکل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرک در اشکال مختلف است; زیرا جمله: فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ: آیا تسلیم در برابر این اصل مى شوید مى رساند که مشکل اصلى، بیرون آمدن از شرک و مظاهر آن و بالا زدن آستین براى شکستن بتها است، نه فقط بت هاى سنگى و چوبى، که بت ها از هر نوع مخصوصاً طاغوت هاى انسانى! 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
⚜تربیت فرزند 🌺تشویق و تنبیه، دو اهرم بسیار مهم برای کنترل و تقویت رفتار کودکان است. 🌸به خاطر داشته باشیم : 🍃تنبیه در جمع اثر مخرب ،و تشویق در جمع اثر مثبت دارد. 🍃زیاده روی در تنبیه ،موجب بی‌اثر شدن آن می‌شود. 🍃در تنبیه باید عمل کودک مورد نکوهش قرار گیرد نه شخصیت او. 👈لطفا با ارسال (فوروارد)مطالب، ما را در معرفی کانال به دیگران یاری دهید.🌷 🆔 @harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_هفتم خیلی آنی دستش رو بلند کرد و کشیده ی محکمی روی گوشم نواخت.. اصلا انتظا
📕 من هم از گوشه ی چشم حواسم بهش بود و خوب آنالیزش کردم... هم قد خودم بود ولی کمی لاغرتر... از چشمای کشیده ی سیاهش غرور فواره میزد و توی جزء جزء صورتش پخش میشد... لباسهای مارک و بسیار گرون قیمتش کمی غرور نگاهش رو توجیه میکرد... شاید فقط قیمت کفشش معادل یک ماه خرجی من بود... اما دلیل این نگاه طولانی و توام با بهتش هنوز برام مجهول بود... با تموم شدن حرف لوسی تمرکز نگاهش رو از من گرفت و خودش رو جمع و جور کرد... بعد خیلی بی تفاوت شروع کرد رو به من حرف زدن: یعنی چی که خون ندارید اگر از شما نپرسم پس از کی بپرسم دوست من اگر به موقع خون نگیره چند روز سر درد شدید رو باید تحمل کنه حالا ما تا کی باید منتظر باشیم تا خون برسه مسئول این سهل انگاری و بی نظمی کیه... چشمهای من و لوسی هر دو چهارتا شده بود... لوسی بخاطر اینکه نمیفهمید اون چی داره میگه و من بخاطر اینکه... داشت فارسی حرف میزد.... دهن باز کردم و گیج گفتم:شما ایرانی هستی؟ بی حوصله سر تکون داد... گیج تر گفتم:خب از کجا فهمیدی من ایرانی ام؟ کلافه گفت:بخاطر اینکه میشناسمت... مگه تو همخونه ژانت نیستی... با شنیدن اسم ژانت ناخودآگاه اخمهام رفت توی هم و منتظر سرتکون دادم... _اون دوستم که الان منتظر خونه همون ژانته... 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
💦💦💦 💦💦 💦 🥀 سعی کن گریه کنی … 😢 اهمیت گریه برای حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در سیره و بیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره 🌷 [حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره] شیر آب حیاط را به‌اندازۀ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو می‌گرفتند. 🌸 گفتم: آقا، دارد می‌آید و من یک ماه برای تبلیغ می‌روم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همان‌جور که وضو می‌گرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: 💠 «آسید محمد! سعی کن هر شبانه‌روزی یک‌مرتبه برای امام حسین علیه‌السلام گریه کنی...» . (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ردپای سپید، ص۵۷ 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋 فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ ۖ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ 🕊اگر (باز) روى گردان شوند، بگو: «من به همه شما یکسان هشدار مى دهم. و (هر چند) نمى دانم این وعده (عذاب) که به شما داده مى شود نزدیک است یا دور!(انبیاء/۱۰۹) 💠این عذاب و مجازاتى که در اینجا به آن تهدید شده اند ممکن است عذاب قیامت و یا مجازات دنیا و یا هر دو باشد، در صورت اول، علم آن مخصوص خدا است و هیچ کس به درستى از تاریخ وقوع رستاخیز آگاه نیست، حتى پیامبران خدا، و در صورت دوم و سوم ممکن است اشاره به جزئیات و زمان آن باشد، که من از جزئیات آن آگاه نیستم; چرا که علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به این گونه حوادث همیشه جنبه فعلى ندارد، بلکه گاه جنبه ارادى دارد یعنى تا اراده نکند نمى داند. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
💦💦💦 💦💦 💦 🌼حضرت امام_حسین عليه السلام: 🌸اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ يَعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِيٌّ بِالْإِحْسَانِ 🌷همچون کسی عمل کن که می داند به خاطر گناهانش مؤاخذه می شود و به خاطر نیکوکاری، پاداش می یابد 📚 بحارالأنوار ،ص۱۲۷ 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_هشتم من هم از گوشه ی چشم حواسم بهش بود و خوب آنالیزش کردم... هم قد خودم ب
📕 حالا علت نگاه گیج چند لحظه قبلش رو درک میکردم... راه افتادم سمت تخت و به لوسی که هنوز گیج نگاهمون میکرد گفتم: چیزی نیست لوسی جون ایشون هم ولایتی ما در اومدن لطف کن بیا از من یه پاکت خون بگیر... لوسی گیج پرسید: _گروه خونی... _فرقی نمیکنه هر چی باشه میخوره –O ام فقط یکم سریعتر آنژیوکت رو وصل کرد و یه پاکت آبمیوه هم از یخچال داد دستم... پاکت که پر شد تماس گرفت که از اورژانس بیان و خون رو ببرن... دوست ژانت هم که تا اون لحظه عرض اتاق رو متر میکرد بی معطلی بیرون رفت... لوسی که حسابی از دستش حرصی بود غر زد:چه بی ادب... حتی ازت تشکر نکرد انگار وظیفه ت بوده... لبخند کم جونی زدم و بلند شدم که اعتراض کرد: کجا میری همین الان کلی خون ازت گرفتم بدنت سسته میخوری زمین... بشین یکم استراحت کن... گفتم:ممنون عزیزم مواظبم عجله دارم باید برم... از سالن اومدم بیرون و با پاهایی که از کمجونی دنبال خودم می کشیدمشون دنبال اون دختر توی اون راهروی مطول راه افتادم... باید میفهمیدم مشکل ژانت چیه شاید کمکی به حل معمای ذهنیم میکرد... ضمنا همسایه ای گفتن و حق همسایگی... شاید لازم میشد عیادتی بکنم... به هر سختی که بود خودم رو بهش رسوندم و از پشت سر صداش کردم: ببخشید خانوم... ایستاد و برگشت طرفم... ولی حرفی نزد و فقط منتظر نگاهم کرد... فوری گفتم:ببخشید من اسم شریفتون رو نمیدونم... چند ثانیه مغرورانه بهم خیره شد و بعد گفت: کتایون فرخی... _خانم فرخی چه اتفاقی برای ژانت افتاده؟ راه افتاد و هم قدم شدیم... با سردی تمام گفت: برای شما چه فرقی میکنه... _اگر فرق نمیکرد که نمیپرسیدم _ژانت شدیدا مینوره از دیشب یکم ضعف داشت اما به موقع نیومد بیمارستان امروز حالش وخیم‌تر شد رسوندمش بیمارستان گفتن چند واحد خون نیاز داره بقیه شم که خودت دیدی رسیدیم پای آسانسور. دکمه رو لمس کرد و برگشت طرفم... با لحنی که از صد تا فحش بدتر بود گفت: _ممنون بابت خون... در کابین باز شد و خیلی زود کتایون فرخی ناپدید شد... دلیل لحن سردش چی بود؟ لابد اون هم از دعوای بین ما خبر داره.. داشتم فکر میکردم خیلی عجیبه که ژانت یه دوست ایرانی داشته باشه و خیلی اتفاقی از این بیمارستان سر دربیاره و اتفاقی تر من یه سری به بانک خون بزنم و ببینمش... چه دنیای کوچیکی داریم... همینطور در خیالات خودم غوطه ور برگشتم آزمایشگاه و پشت میز نشستم که کارم رو ادامه بدم که تازه یادم افتاد چرا از اینجا بیرون رفتم و توی بانک خون چیکار داشتم... از تصور اینکه با این ضعف دوباره باید تا اون سر راهرو برم آه از نهادم بلند شد... 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
📄 ۱۷ مرداد، روز خبرنگار بر کوششگران فهیم عرصه رسانه گرامی باد✨💖✨💖 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋 إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ 🌠او سخنان آشکار را مى داند، و آنچه را کتمان مى کنید (نیز) مى داند (و چیزى بر او پوشیده نیست).(انبیاء/۱۱۰) 💠این تصور را نیز به مغز خود راه مدهید که اگر تأخیرى در مجازات شما شود به خاطر این است که: خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نیست، نه، او همه را مى داند او هم سخنان آشکارتان را مى داند و هم آنچه را کتمان مى کنید (إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ). 💠اصولاً پنهان و آشکار براى شما که علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن کس که علمش بى پایان است، غیب و شهود یکى است و سر و علن در آنجا یکسان مى باشد. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
🌸حکایتی عجیب از دنیا🌸 از حضرت صادق (علیه‌السلام )روایت است که: روزی حضرت داوود (علیه‌السلام )از منزل خود بیرون رفت و زبور می‌خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می‌خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور حاضر می‌شدند و گوش می‌کردند و همچنان می‌رفت تا به دامنه‌ی کوهی🏔 رسید که بالای آن کوه پیغمبری بود، حزقیل نام داشت و در آن‌جا به عبادت 🤲مشغول بود چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه‌ها و سنگ‌ها دید و شنید دانست که داوود است که زبور می‌خواند . ✨🌺✨ 🌺✨🌺✨ ✨🌺✨🌺✨ حضرت داود به او گفت: ای حزقیل اجازه می‌دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت:نه،حضرت داود به گریه😭 افتاد. از جانب حضرت باری به او وحی رسید : داود را اجازه ده. پس حزقیل دست داوود را گرفت و پیش خود کشید. حضرت داوود از او پرسید : 💢هرگز قصد خطیئه و گناه کرده‌ای ؟گفت نه. 💢 گفت :هرگز عجب و غرور کرده‌ای؟ گفت نه. 💢گفت هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به‌هم می‌رسد؟ گفت :به‌هم می‌رسد . 💢گفت: چه می‌کنی که این را از خود سلب می‌کنی؟ و این خواهش را از خود سرد می‌نمایی؟ 💢 گفت :هرگاه مرا این خواهش می‌شود داخل این غار می‌شوم که می‌بینی و به آنچه در آن‌جاست نظر می‌کنم، این میل از من برطرف می‌شود . حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد دید که یک تختی در آن‌جا گذاشته‌است و در روی آن تخت کله آدمی و پاره‌ای استخوان‌های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آن‌جا نقش است که من فلان پادشاه هستم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و آخر عمرمن این است که می‌بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش منو کرم ها 🐛و مار ها 🐍همسایه منند. پس هر که زیارت من می کند،باید فریفته دنیا نشود❌ ،گول او نخورد. 💦❄️💦❄️💦 📚عرفان اسلامی 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید. 🆔 @harimehayat
🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴 🖤🏴🖤🏴🖤🏴 🏴🖤🏴🖤🏴 🖤🏴🖤🏴 🏴🖤🏴 🖤السلام علیک یا اباعبدالله 🖤 🎤 ▪️یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت و حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، یعنی نعمت ، نعمت و برای جامعه شیعیِ ماست.  ۱۳۷۳/۰۳/۱۷ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat 🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴
مداحی آنلاین - کجا بودم من در این یکسال - میثم مطیعی.mp3
3.12M
🔳 🌴کجا بودم من در این یکسال 🌴کجا بودم دور از این احوال 🎤میثم مطیعی 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🏴🏴🏴 🆔 @harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜هر روز با کلام خدا 🕋 قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ ۗ وَرَبُّنَا الرَّحْمَٰنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ 🌠(و پیامبر) گفت: «پروردگارا! بحق داورى فرما (و این طغیانگران را کیفر ده).و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهاى نارواى شما، از او استمداد مى طلبم.»(انبیاء/۱۱۲) 💠در حقیقت با کلمه رَبُّنا آنها را به این واقعیت توجه مى دهد که ما همه مربوب و مخلوقیم و او خالق و پروردگار همه ما است. 💠تعبیر به الرَّحْمن که اشاره به رحمت عامه پروردگار است به آنها گوشزد مى کند که: سر تا پاى وجود شما را رحمت الهى فرا گرفته، چرا لحظه اى درباره آفریننده این همه نعمت و رحمت نمى اندیشید؟ 💠و تعبیر الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ به آنها اخطار مى کند: گمان نکنید ما در برابر انبوه جمعیت شما تنها هستیم، و تصور نکنید این همه تهمت و دروغ و نسبت هاى نارواى شما، چه در مورد ذات پاک خدا، و چه در برابر ما، بدون پاسخ خواهد ماند، نه، هرگز، که تکیه گاه همه ما او است، و او قادر است از بندگان مؤمن خود در برابر هر گونه دروغ و تهمت دفاع کند. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨هیچ وقت نباید امت اسلامی و جامعه‌ی اسلامی ماجرای را به عنوان یک درس، به عنوان یک عبرت، به عنوان یک پرچم هدایت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زنده‌ی به و به حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) است.  ۱۳۹۱/۰۹/۰۱ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_نهم حالا علت نگاه گیج چند لحظه قبلش رو درک میکردم... راه افتادم سمت تخت و
📕 اون شب ژانت خونه نیومد و چون سابقه نداشت یکم نگران شدم...با بخش اورژانس بیمارستان تماس گرفتم و پرس و جو کردم اما گفتن همون بعد از ظهر مرخص شده... خیالم راحت شد و چون باقیش به من ارتباطی نداشت تصمیم گرفتم زود بخوابم که صبح زود بیدار شم و پروژه ترجمه ای که دستم بود رو تموم کنم...  ... خسته از پشت میز بلند شدم و طول کوتاه اتاق رو چند باری طی کردم... پاهام تماما خواب رفته بود... نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم... دو ساعت بود که از جام تکون نخورده بودم! ساعت دو و نیم ظهر بود و خوشحال بودم که تقریبا نیم ساعت دیگه کار این پروژه تمومه و میتونم استراحت کنم و با همین امید دوباره پشت میز نشستم اما هنوز اولین خط رو تایپ نکرده بودم که در خونه باز شد و سر و صدای مشاجره ای غیر طبیعی به گوشم رسید... هم صدای ژانت و هم صدای دوستش کتایون برام قابل تشخیص بود ولی اینکه چی میگفتن نه... برعکس همیشه که بی سر و صدا رفت و آمد میکرد اینبار صداش زیادی بلند بود... میخواستم ببینم چه خبره ولی به خودم میگفتم شاید مشکل بین خودشونه درست نیست که برم بیرون تا اینکه سر و صدا خوابید... با خودم گفتم من که میدونم اون بیمارستان بوده و اون هم حتما میدونه که من میدونم... بد نیست برم و حالش رو بپرسم نهایتا جوابم رو نمیده دیگه اما خدا رو چه دیدی شاید باب رفع کدورت هم باز شد... بلند شدم و از در اتاق بیرون رفتم... از راهروی کوتاه پشت آشپزخونه که گذشتم دیدمشون... ژانت روی مبل دونفره ی تکیه کرده به دیوار غربی نشسته بود و کتایون هم کنارش... سلام کردم... جواب نداد و دستش رو هم مشت کرد که خشمش رو نشون بده... اما کتایون سر تکون داد... واضح بود که اوضاع خوب نیست پس کلام رو کوتاه کردم: _میدونم که یکم حالت خوب نبود و بیمارستان بودی وظیفم بود به عنوان هم خونه بیام و حالت رو بپرسم... مزاحمت نمیشم تنهات میذارم که استراحت کنی... پشت کردم و راه افتادم طرف اتاقم که ژانت زیر لب اما طوری که بشنوم گفت: _حالم وقتی بهتر میشه که تو اینجا نباشی... و باز آهسته تر چیزی گفت که نشنیدم... 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا 🕋 اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ 🕊 معبودى جز خداوند یگانه زنده و پاینده، نیست. (آل عمران/۲) 💠اللّه نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال، جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستى است، به همین دلیل، هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او را ندارد، و از آنجا که در معنى اللّه یگانگى افتاده است.جمله لا اِلهَ اِلاّ هُو تأکیدى بر آن است. 💠پس از آن مى افزاید: خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم، قائم به او هستند (الْحَیُّ الْقَیُّومُ). حَىّ از ماده حیات به معنى زندگى است، و این واژه مانند هر صفت مشبّهه دیگر، دلالت بر دوام و ثبات دارد و بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است; چرا که حیاتش عین ذات او است، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده اند و سپس مى میرند، اما در خداوند چنین نیست. 📚تفسیر نمونه 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 : ايجاد اسلامی، کامل امر به است. و كامل ، نهي از يك است. 🏴 امام حسین علیه‌السلام برای است ♦️هفته امربه معروف ونهی ازمنکر ✨🔶✨🔶🔶✨🔶✨ 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
YEKNET_IR_roze_shabe_2_moharram1399_haj_mohammadreza_taheri.mp3
8.05M
🔳 🌴روضه ی ورود به کربلا 🌴السلام علی القلب الزینب الصبور 🎤 محمدرضا طاهری 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید. 🆔 @harimehayat
✨وقتی می‌کرد، در حال خودش نبود. حتی گاهی از هیأت برمی‌گشت، ولی باز هم در حال و هوای بود. یک بار که از برگشت، دیدم لب‌هایش خشک و سفید شده. گفت: مامان خیلی تشنه‌ام.  گفتم: این همه آب و شربت پخش می‌کنند، چرا نخوردی؟ چرا به خودت ظلم می‌کنی؟  گفت: مامان مگر (ع) با لب تشنه به نرسید؟! 👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺 🆔 @harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_دهم اون شب ژانت خونه نیومد و چون سابقه نداشت یکم نگران شدم...با بخش اورژان
📕 کتایون با ناراحتی بهش تشر زد:قرارمون چی بود ژانت؟ و ژانت انگار با این حرفش گر گرفته باشه از جاش بلند شد و با صدای بلند داد زد: _نمیتونم کتی نمیتونم حالم خوب نیست حالم از خودم بهم میخوره این بدترین ظلمی بود که میتونستید به من بکنید نباید اینکارو میکردید... خون یه قاتل تو رگهای منه این قابل تحمل نیست!  دیگه مجبور شدم بایستم... چرخیدم و در کمال تعجب دیدم که گریه میکنه! نگاهش که بهم افتاد با نفرت تمام توی چشمام زل زد و باز رو به کتایون گفت: _نمیتونم این لعنتی رو اینجا تحمل کنم باید بره... باید بره... حالا دیگه کتایون هم بلند شده بود و سعی میکرد با دستهاش ژانت رو کنترل کنه و من خیلی آروم به نمایششون خیره شده بودم... کاش یکی به من هم میگفت اینجا چه خبره... چرا من رو قاتل خطاب کرد؟! وسط مشاجره شون کتایون برگشت طرفم و به فارسی گفت:تو برا چی اینجا وایستادی... برو تو اتاقت دیگه چی رو تماشا میکنی؟! جدی و شمرده گفتم:مثل اینکه یه سر دعوا منم نباید بدونم برای چی انقدر بهم توهین میشه و دلیل این رفتارا چیه؟ میخوام حرف بزنه! میخوام بدونم چه مشکلی باهام داره شاید تونستم حلش کنم.. اصلا معنی حرفش چی بود چرا منو قاتل خطاب کرد؟ شاید منو با کسی اشتباه گرفته... شمرده تر جواب داد:نمیتونی حلش کنی چون با خود خودت مشکل داره... اشتباهی در کار نیست... بعد بلند تر گفت:پس برو تو اتاقت لطفا... تمام تمرکزم رو گذاشته بودم روی اینکه فقط عصبانی نشم... ژانت که تمام مدت گیج نگاهمون میکرد و چیزی از حرفهامون سر در نمی آورد با داد آخر کتایون دستاش رو با شدت پس زد و اومد طرفم... با دست محکم زد روی سینه م و گفت: _چرا گورتو از اینجا گم نمیکنی از عذاب دادن دیگران خوشت میاد؟ چرا ژست آدمای خوب رو به خودت میگیری و حال منو بیشتر بد میکنی چرا خودتو به اون راه میزنی واضح تر از این بگم نمیتونم تحملت کنم از اینجا برو... تمام این جملات رو با داد روی سرم می ریخت و من تمام مدت خیلی جدی توی چشمهاش خیره شده بودم... نفس عمیقی کشیدم بلکه صدام مثل اون بالا نره... با صدایی که از شدت خشم دورگه بود اما شمرده و آروم گفتم: _باشه... اگر تا این حد مایه آزارم از اینجا میرم... ولی قبلش باید بهم بگی چرا... تو نمیتونی بی دلیل منو از خونه ای که اجاره کردم و حقمه توش آسایش داشته باشم بیرون کنی من حق دارم بدونم به چه گناهی با من اینطور رفتار میکنید... چرا به من گفتی قاتل؟! 👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺 @harimehayat