eitaa logo
💕 ܟߺܝ‌ܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
23.8هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
494 ویدیو
20 فایل
اگه دنبال رشد کردنی، اینجا برای توعه رفیق🌱🐚 . منتظر حرف‌ها، نظرات و پیشنهاداتتون هستیم: 🫶🏼👇🏻 💌https://daigo.ir/s/5310761401 .
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📌بزرگترین پیشرفتی که تو زندگیم داشتم؛ اینکه میتونم بگم دیگه به هیچ آدمی وابسته نیستم و فاصله‌ام رو تا حد ممکن حفظ می‌کنم، رفتن و نبودن هیچ‌ شخصی نمیتونه ناراحتم کنه، حتی اونایی که فکر میکردم هیچوقت نمیتونم ترکشون کنم. 💕@harimeheshgh
‌ بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده‌اید، افسوس بیشتری می‌خورید تا کارهایی که کرده‌اید. پس روحیه‌ی تسلیم‌پذیری را کنار بگذارید. از پناهگاه امن‌تان بیرون بیایید. جست‌وجو کنید؛ بگردید؛ آرزو کنید و کشف کنید. 💕@harimeheshgh
‌ ✅چطور یه عادت خوب رو موندگار کنیم؟ ۱. آروم شروع کن: لازم نیست از روز اول سنگ بزرگ برداری. مثلا اگه می‌خوای ورزش کنی، با ۵ دقیقه شروع کن.  ۲. به خودت جایزه بده: هر بار که به عادتت پایبند موندی، یه چیزی که دوست داری به خودت هدیه بده.  ۳. ثابتش کن: یه زمان یا جای مشخص براش در نظر بگیر. مثلا هر شب قبل خواب کتاب بخونی.  ۴. ساده‌اش کن: اگه چیزی رو خیلی سخت کنی، ولش می‌کنی. مثلا اگه می‌خوای آب بیشتری بخوری، یه بطری همیشه کنار دستت بذار.  ۵. از شکست نترس: اگه یه روز خراب کردی، دنیا تموم نشده! دوباره از فرداش شروع کن. مهم ادامه دادنه.  ●جمع‌بندی: کم‌کم و با حال خوب، یه عادتی رو بساز که ترک کردنش برات سخت باشه!  💕@harimeheshgh
‌ ما گمان میکنیم که نقاب ‌هایمان، شخصیت درونی مان را پنهان میدارد. اما هر آنچه که در وجودِ خود نمیپذیریم، در نامنتظره ترین لحظات سر بر می‌آورد و خود را نشان میدهد...! 📚نیمه تاریک وجود 👤دبی فورد 💕@harimeheshgh
💕 ܟߺܝ‌ܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
#لیانا #قسمت_چهل‌وهشتم سر بلند کرد! هوا تاریک شده بود و هنوز چند تایی دیگه مونده بود تا کارش تم
ثریا چپ چپ نگاهش کرد: - مسخره‌م میکنی؟ - اصلا!! جدی میگم....همین که هر شب غذای بیرون نمیخورم برام کلی ارزش داره.... من شمارو مثل مادرم دوست دارم! مادر من اجازه نداره تو خونه فقط کار کنه. مطمئن باشید.. مادر خودمم بود امروز من کارگر میگرفتم... ثریا سرش رو پایین انداخت... - تو خیلی آقایی..من شرمنده ام... - از چی خاله؟؟ - از اون رفتارها و حرفها و حدیثها!! - بسه خاله... دشمنتون شرمنده! من هیچی یادم نمیاد...!!! ثریا سری به تاسف تکون داد و گفت: - پس من برم شام و آماده کردم... میام برات میکشم.. - زحمت نکش خاله... خودم میخورم. خسته ام میخوام یه چرت بزنم باید ساعت ۲ پاشم برم فرودگاه! - خیلی خب..هر طور راحتی. هر دو به سمت سوییت‌هاشون رفتن که ثریا دوباره برگشت سمت بردیا و این‌بار به خاطر فاصله ی زیادشون کمی بلندتر گفت: - دختر من کجاست؟؟ کار دادی دستش خودت اومدی خونه؟ - دختر شما کیه؟؟ من کارمندم و گذاشتم سر کار اضافه کاریشم میگیره. - من میترسم آخر شما دو تا یه بلایی سر هم بیارین - دختر شما بلا سر من نیاره من كبریت بی خطرم خاله. باز از هم جدا شدن و این‌بار بردیا بود که چیزی یادش اومد: - راستی خاله! - جانم؟ - وقتی مهمونهام اومدن نمیخوام زیاد تو خونه بیاید...ببخشیدا... مخصوصا لیانا اصلا نمیخوام تو خونه دیده بشه.. اصلا.. اصلا.. اصلا!!! ثریا دیگه روش نشد بپرسه چرا اما میدونست حتما بی دلیل نیست ! بردیا وارد خونه شد. کار کارگرها تموم شده بود. دستمزدشون رو داد و اونهارو راهی کرد و به سراغ آشپزخونه رفت.... از غذای خوش آب و رنگی که ثریا پخته بود خورد و سریع رفت تو تختخواب تا کمی بخوابه و سرحال بره فرودگاه، اما دریغ از خواب! همش فکر کرد... نمیخواست تاجیک متوجه بشه که لیانا دختر به اصطلاح سرایدار خونش، کارمند شرکتش هم هست... نه اینکه خلاف مقررات باشه... دلش نمیخواست لیانا تو چشم تاجیک یا هیچ کس دیگه ای یه ادم پست جلوه کنه... اون لیانا رو دوست داشت و امید داشت یه روزی بتونه باهاش ازدواج کنه... پس باید شخصیت لیانا رو بالا نگه میداشت تا بعدا پشیمون نشه. به ساعتش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. یهو از جا پرید... - کجا موند؟؟؟ اومد؟؟ نکنه اتفاقی براش بیفته؟ با سرعت به سمت باغ رفت.... به سمت سوییت رفت و خاله رو صدا کرد. - بله بردیا جان؟ - لیانا اومده؟ - نه مادر.. دلم داره شور میزنه گوشیشم خاموش شده انگار.. بردیا بدون هیچ حرفی به سمت در دوید... ثریا که از تاریکی و عظمت باغ ترسیده بود و تو خونه مونده بود با حضور بردیا جرات پیدا کرد و از خونه خارج شد و دنبال بردیا به سمت در رفت! 💕@harimeheshgh
🔻وقتی دهان ما در حال صحبت است، از دستان خود استفاده کنیم: به این دلیل که حرکات دست به دیگران نشان می دهد که در ارتباط خود مشتاق هستید. همچنین به تأکید برخی از نکات در گفتگو کمک می کند. این باعث میشود که هنگام صحبت کردن نیز احساس راحتی بیشتری داشته باشید. 💕@harimeheshgh
‌ همان‌طور که دمای بدن انسان در کنار کسانی که سردشان است کم می‌شود، در مجاورت افراد حقیر نیز از حرمت انسان کاسته می‌شود... |ویکتور هوگو| 💕@harimeheshgh
‌ ‏من برای آدمی که هستم خیلی زحمت کشیدم. روز بد زیاد دیدم؛ خودم دست خودمو گرفتم و کشیدم بالا. اجازه نمیدم کسی، چه با قصد و نیت بد و چه ناخواسته، بهش ضربه و آسیب بزنه. 💕@harimeheshgh
‌ با مردی ازدواج کنید که به تمام زن‌ها احترام می‌ذاره، به شما بیشتر نه مردی که فقط به شما و مادرش احترام می‌ذاره. 💕@harimeheshgh
‌ به کره مریخ هم که بروید و دنیای جدیدی برای خود بسازید، زندگیتان تغییری نخواهد کرد! چون افکار شما همراهتان هستند، این فکر شماست که نیازمند تغییر است... 💕@harimeheshgh