فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونهی بارز یه تربیت درست👏🏽🤌🏽
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
تحصیلات که هیچی؛
جایگاه شغلی هم شعور نمیاره!
همه چی برمیگرده به دو چیز:
ذات...
و سفره ای که توش بزرگ شدیم!
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
اگه سوار قطار اشتباهی شدی،
سعی کن ایستگاه بعدی پیاده شی،
چون هرچی بیشتر بمونی،
بلیط برگشت گرونتر میشه.
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
۱ بهمن
وقتی کسی از غذا ایراد الکی میگیره مامانم میگه:
این بازی سرِ سیر بودنه!
حکایت بهونه های آدما هم همینه،
همش بازی سرِ سیریه، نمیخوانمون!
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
دلم تجربه اون حسی رو میخواد که جمال ثریا میگه:
"دستم را بگیر و آنگونه دوستم داشته باش که انگار نفس توام. که اگر در سینهات نباشم خواهی مُرد."🫀
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
یه جا خوندم که نوشته بود:
اون موقع که به دنیا میایم، چیزی که هستیم هدیه ی خداوند به ماست؛
چیزی که در روند زندگی بهش تبدیل میشیم، هدیه ی ماست به خدا.
این جمله رو همیشه مد نظر داشته باشین...
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
۱ بهمن
دعا میکنم با آدمهای خوب مواجه شوی و با آدمهای خوب تعامل کنی و با آدمهای خوب هممسیر شوی.
هرکجا رفتی و هرکجا گذارت افتاد و هرکجا که کارت گیر افتاد عزیزم، دعا میکنم گیرِ آدمِ نانجیب نیفتی!
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
میگن شیشه حافظه داره، یعنی هر ضربهای بهش بزنی تو خودش جمع میکنه.
برای همینه که بعضی وقتا بی دلیل با یه تقه کوچیک میشکنه.
حکایت دل ما آدماست..❤️🩹
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
هيچوقت جلوتر از سنتون زندگی نكنين، يهو به خودتون مياين میبينين همسِنهاتون از كارايی لذت میبرن که شما از انجام دادنش، حالتون بهم ميخوره.
💕@harimeheshgh
۱ بهمن
💕 ܟߺܝܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
#لیانا #قسمت_پنجاهوپنجم توی حیاط به خونه ثریا نگاهی انداخت... چیزی دیده نمیشد.... خیلی زود سعی
#لیانا
#قسمت_پنجاهوششم
گلرخ تمام مدت طوری حرکت میکرد که کنار بردیا باشه... و چنان با فخر راه میرفت که زیبایی و خوش لباسیش رو دو چندان میکرد!
توی اتاق، بردیا فقط تو این فکر بود چطوری به خاله خبر بده چنین دروغی گفته و اگر احیانا با تاجیک روبرو شد و حرفی از سفر پیش اومد دروغش برملا نشه. و تنها راهی که به دهنش رسید این بود که به لیانا اس ام اس بده!
- سلام... یه زنگ بزن خاله... بگو من به تاجیک گفته بودم خاله مسافرته.. احیانا باهم روبرو شدن سوتی نده!
لیانا بعد از خوندن پیغام خندهی موذیانهای کرد و جواب داد:
- به من چه!
و بردیا که مشغول بحث و صحبت با تاجیک بود، دندونهاش رو روی هم فشرد و دوباره جواب داد:
- هنوز فیش حقوقیت بسته نشده ها!
- تو که هی داری کسر میکنی کلا این ماه حقوق نده خیال خودتو راحت کن!
بردیا پشت گوشش رو خاروند... و جواب داد:
- لیانا خیلی کار دارم!! خواهش میکنم!
لیانا اینبار با حرص نوشت:
- کارت چیه؟؟؟ خانوم وقتتونو پر کردن؟
لیانا سوتی داد و بردیا دو دستی سوتی رو گرفت... لیانا خیلی نامحسوس حرصش رو و علاقهی کمی که به بردیا پیدا کرده بود رو بروز داد و بردیا اینقدر تیز بود تا این نکته بگیره.... مخصوصا در مورد لیانا!
لبخند کجی زد و بدون دادن جواب، لیانا رو تو خماری گذاشت! باید برای در جریان گذاشتن خاله راه دیگه ای پیدا میکرد.
- گوشت با منه؟؟؟
صدای تاجیک بود که بردیا رو از فکر درآورد و قبل از بردیا، گلرخ جواب داد:
فکر کنم مزاحمشون شدیم... شنیدم تو ایران یکی از راههای ابراز عشق و علاقه اس ام اس هستش که الان بردیا مشغولشه!
بردیا که هول شده بود با دستپاچگی گفت:
- نه... اصلا.... یه موضوع کاری بود!
- همیشه موضوعات کاری لبخند رو لب شما میاره؟؟؟
و اینبار بردیا هوشیارانه جواب داد:
- همیشه نه، اما گاهی که طرفم آدم شوخی باشه اینطوری میشه!
تاجیک: بس کنید.... بردیا جان میخوام در مورد یه مسئله ی مهم باهات صحبت کنم... که کاملا به موضوع پروژه ربط داره!
- بفرمایید سراپا گوشم!
- من خیلی روش فکر کردم...میخوام یه سرمایه گذار خارجی رو شریک کنم. البته با موافقت شما.
- برای چی باید اینکار رو بکنیم؟
- برای اعتبار بیشتر.... مطمئنا که ما به پولشون احتیاج نداریم. اما وقتی اسم شرکت (....) در میون باشه... اعتبار خوبی به شرکت میده.
- ولی وقتی خودمون سرمایه اش رو داریم دلیل نداره اینکار رو بکنیم. اتفاقا فکر میکنم اگر پای سرمایه گذار دیگه ای حالا چه ایرانی... چه خارجی وسط بیاد همه فکر میکنن کم آوردیم!
- نه اصلا اینطوری نیست این میشه اعتبار که یه شرکت خارجی حاضر شده سرمایه اش رو در اختیار شرکت ما بذاره...!!
و اون روز تاجیک اینقدر گفت و دلیل و منطق آورد تا بردیا مجاب شد در این مورد فکر کنه.......
💕@harimeheshgh
۱ بهمن