eitaa logo
💕 ܟߺܝ‌ܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
24.5هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
506 ویدیو
20 فایل
اگه دنبال رشد کردنی، اینجا برای توعه رفیق🌱🐚 . منتظر حرف‌ها، نظرات و پیشنهاداتتون هستیم: 🫶🏼👇🏻 (اسم کانال رو حتما توی پیامتون بگید❤️) 💌https://daigo.ir/s/5310761401 .
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 ܟߺܝ‌ܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
#لیانا #قسمت_پنجاه‌وششم گلرخ تمام مدت طوری حرکت میکرد که کنار بردیا باشه... و چنان با فخر راه م
تا بعد از ظهر حقوق همه رو به همراه کارت تشکر و قدردانی و یه شاخه گل به اتاق‌هاشون فرستادن... لیانا با دیدن فیش حقوقیش گفت: - گل بخوره تو سرت... حقوقمو کم نمیکردی!! و مثل مریم شروع کرد به باز کردن فیش حقوقیش، اما با دیدن مبلغش برق از سرش پرید... با یه حساب سرانگشتی میشد متوجه شد خیلی بیشتر از ۲۰ درصد به حقوقش اضافه شده! نمیدونست باید خوشحال باشه یا عصبانی... همینجوری که از مهمونی فردا شب تو خونه حالش خراب بود این فیش هم گیجش کرده بود حسابی... نمیدونست باید چیکار کنه.... از طرفی دلش نمیخواست مامانش به عنوان خدمتکار مهمونی فردا رو ساپورت کنه و از طرف دیگه دوست داشت بدونه دلیل این اضافه حقوق بالا چیه؟؟؟ - چته؟؟؟ ۲۰ درصد بیشتره دیگه... چرا مثل منگا نگاش میکنی؟؟؟ - ها؟؟ نه به خاطر حقوق نیست فکرم از چیز دیگه مشغوله. - از چی؟؟؟؟ نکنه تو هم تو کف دخترت تاجیکی؟؟ دیدی چقدر خودشو به سعادت میچسبوند... معلومه سعادتم بدش نمیاد.. هم خوشگله هم خوشتیپه هم پولداره... چی میخواد دیگه.. خارجکی هم که هست! - بسه بابا مریم... چی میگی؟؟؟ البته این هم یکی از دغدغه های فکریش شده بود. چقدر این مردا پستن... مرتیکه فقط ادعای عاشقیش میشه.... تا چشمش به یه دختر افتاده دیگه هیچی حالیش نیست!! بی اختیار و از روی حرص گوشی رو برداشت تا به ثریا، پیغام بردیا رو برسونه..اما پشیمون شد.. جلوی مریم نمیخواست در این مورد چیزی بگه. - فردا میای؟؟؟ - کجا؟ - مهمونی دیگه.... من که خیلی دلم میخواد برم.. باید خونه سعادت دیدنی باشه! کلا دوست دارم بدونم چه سبکی زندگی میکنه، باید خیلی خونه با کلاسی داشته باشه و البته بزرگ، که تو خونش مهمونی داده... اونم این همه ادم رو... وای چی بپوشم؟؟ تو لباس داری؟؟ اما این صحبت‌ها فکر دیگه ای به فکرهای لیانا اضافه کرد... مهمونی.... چطوری باید میرفت مهمونی؟؟؟ اگه کسی میدید از اون سوییت میاد بیرون چیکار باید میکرد؟؟؟ اگه اولین نفر هم میرفت خیلی ضایع میشد... کلافه تر از قبل از جاش بلند شد. - چی شد لیانا؟؟؟ ناراحت شدی؟؟؟ چرا اینقدر کلافه ای تو؟؟؟ - امروز تو این شرکت خبری نیست. من میرم خونه.. - داشتیم در مورد مهمونی میگفتیمااا... میای حالا یا نه؟ - فکر نکنم... حوصله ندارم - بیا ببینیم دختر تاجیک برنده میشه یا ما... - بره بمیره... بعد در برابر چشمان متعجب مریم، وارد دفتر مودت شد. درخواست مرخصی کرد و بر حسب تق و لق بودن شرکت خیلی سریع موافقت شد و بدون هیچ حرف دیگه ای به سمت خونه روانه شد...... 💕@harimeheshgh