eitaa logo
💕 ܟߺܝ‌ܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
18.2هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
605 ویدیو
28 فایل
اگه دنبال رشد کردنی، اینجا برای توعه رفیق🌱🐚 . حرف، نظر و پیشنهاد: 👇🏻 (اسم کانال رو حتما توی پیامتون بگید🙏🏼) 💌https://daigo.ir/s/21041373140 🟠تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1467547841C310d874767 .
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 ܟߺܝ‌ܢߺ࡙ܩ ࡃ̈̇ࡄࡐ߳ 💞
#لیانا #قسمت_چهل‌وهفتم لیانا با اکراه نشست. چند دقیقه بعد باز تلفن منشی زنگ خورد... شراره جواب
سر بلند کرد! هوا تاریک شده بود و هنوز چند تایی دیگه مونده بود تا کارش تموم بشه.. کش و قوسی به بدنش داد.... کلمه راننده‌ای که از دهن بردیا خارج شده بود دائم تو ذهنش تداعی میشد.... برای اولین بار خجالت کشید که روزی بردیا رو راننده خطاب میکرده... پسری که در حال حاضر چنان دب دبه کبکبه‌ای داره که هیچ کس شاید باورشم نشه یه روزی راننده بوده!!! بردیا تو تاریکی شب وارد خونه شد. از دور ثریا رو دید که منتظرش ایستاده... دور از توقع نبود... خودش رو آماده کرده بود!!! ماشین رو پارک کرد و به سمت ثریا که اون هم به سمتش میومد رفت. - سلام خاله - سلام. اینا کین تو خونه؟ - با اجازتون چند تا کارگر گرفتم خونه رو تمیز کنن!! - پس از من راضی نیستی...؟؟ بردیا پوف بلندی کرد و ملتمسانه به خاله نگاه کرد و گفت: - تورو خدا خاله این حرفها چیه؟؟ من که گفته بودم. شما برای من مثل همسایه میمونید. فقط برای اینکه تو این باغ درندشت تنها نباشم شما اومدید، نه برای کار کردن! - منم گفتم من برای همسایگی پول نمیگیرم!!! پس من از فردا دنبال جا میگردم!!! برخلاف اینکه ثریا فکر میکرد بردیا پریشون میشه، انگار یه جورایی رضایت رو هم تو چهره اش دید... با این عکس العمل، انگار امید ثریا خراب شد... واقعا کجا میرفت دنبال خونه؟؟ - انگار بدتم نمیاد ما بریم! بعد از این جمله سرشو پایین انداخت و به سمت سوییتشون رفت. اما بردیا دو قدمی دنبالش رفت و گفت: - نه خاله. اصلا منظورم این نبود..!! - ولى سكوت علامت رضاست - نه اصلا اینطوری نیست. من مهمون دارم... از خارج دارن میان میخواستم خونه زیر و رو تمیز بشه..کار شما یه نفر نبود. اصلا من نمیخوام شما کار کنی، من به چه زبونی بگم؟؟ همین صبحانه شامی که میزاری به اندازه کافی خجالت میکشم به خدا!!! - خجالت نداره... وظیفه امه بعدم میگفتی لیانا هم میومد کمکم!! - بسه خاله.. آخه لیانا میتونه کار کنه؟! - وقتی مجبور باشه باید بتونه - حالا من اینهارو گفتم بیان... چه ایرادی داره؟؟؟ اینقدر اخم نکن دیگه خاله دلم میگیره. لحن صمیمانه و ملتمسانه بردیا، ثریا رو به خنده انداخت: - ولی جدی میگم بهتره من برم، من اینجا برای تو اون چیزی که دنبالش بودی نمیشم!! - این حرف و نزن... شما نور امیدی تو خونه!! 💕@harimeheshgh