.
دیروز با چندنفر از بچههای کارگاه رفتیم خیابان هرندی. بعدتر دربارهاش خواهم نوشت. اما دیشب یکیشان برای من نوشت؛ «یک پیرمرد و پیرزن داشتند با ما درد دل می کردند. پیرمرد آمد بیرون. غده روی سینه اش را نشان داد. التماس کرد برویم تو، وضع زندگیاش را ببینیم. ما ترسیدیم، نرفتیم. ایستاد، ناامید نگاهمان کرد تا از کوچه آمدیم بیرون. تصویرش از جلو چشمم دور نمی شود. هر کار می کنم باز هست. غده اش هست. جای زخم روی سینهاش هست.»
داستاننویس کسوکار اجتماع است، پدر مادرش است. اگر درد و زخمی است، وارث بلامنازعش ماییم. قرار درست همین است؛ ایستادن سمت زخم، دیدنش... آنچنان که انگار زخم خود ماست... خونچکان و دردناک برای باقی عمر...
عکس را محمدسعید برداشته است؛
@saeed.bookeed
#تنها_میرفتم_در_بیچراغی_شبها
#هرندی
#شوش
متن از پیج حمیدرضا منایی.
زل می زنم به آینه، در انتظارِ خویش
بعد از چهقدْر گمشدگی در غبارِ خویش!
عمری به جستجوی تو، با چشمهای تو
چرخیدهام به دور خودم در حصارِ خویش!
بیراههای که گُم شده و زیر نورِ ماه
بیحرف و حدس میگذرد از کنارِ خویش
این زندگی، نفَسنفَساش، قسطِ مرگ بود
روییده عشق، مثلِ گُلی بر مَزارِ خویش
با این نسیم، عطرِ فراموشِ یاد کیست؟
در حیرتم ز گریهی بیاختیار خویش!
باید دوباره دست در آغوشِ خود شوم
از این غریبهتر، چه کسی در دیارِ خویش؟
پیوند خوردهام به بهاری که کاغذیست
پس کِی شکفته میشوم از شاخسار خویش؟
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei
❇️ استاد فاطمي نيا:
عزيزان اگر لطيف نباشيد هيچ چيز نصيبتان نميشود؛ خود را معطل نكنيد!
هر روز چند مرتبه در خانه يا محل كار عصباني ميشود و پرخاش ميكند و دل ديگران را ميشكند ، از آنطرف هم ميخواهد زبدة العارفين و عمدة المكاشفين شود!
به حضرت زهراء سلام الله عليها قسم ، تا لطيف نشويد چيزي گيرتان نمي آيد!
علامه طباطبايي تماما لطافت بود به حدي كه در طول عمر خود با كسي دعوا نكرد؛ روزي جواني با دوچرخه به مرحوم علامه برخورد كرد و ايشان به شدت آسيب ديد ، اگر ما بوديم حتما با آن جوان دعوا ميكرديم ! اما علامه بلافاصله به سمت جوان رفت و از او دلجويي كرد و پرسيد طوريت شده است يا خير؟
اگر ميخواهيد به جايي برسيد لطيف شويد. لطيف بودن را تمرين كنيد ، از خانه شروع كنيد و با خشم و غضب ، تن خانواده را نلرزانيد.
@SCMEDIA
دعوتت کردهاند به یک مهمانی. نمیدانی چه بپوشی؟ چه ببری که زشت نباشد، نرفتنش که شرم است و رفتنش خجالت دیگری: لباسها و رفتار و گفتارت را درست نکردهای. هنوز آماده نشدهای ولی شوق داری. مهمانی رنگارنگ است نمیدانی از کدامها بخوری و بنوشی اما مهمانی آخرش تمام میشود و شاید لطفش به همین تمامشدنی بودنش باشد. سکوتهای قطعات موسیقی شاید مهمتر از خود صدادارها باشد و حالا رسیدهای به یک قطعۀ عظمتیافته و کرامتگرفته از ماههای عمر و غمدار جای خالی عزیزهایی که رفتند و حالا نیستند. ماهی که بعدش یک خالی طولانی است. فکر نهایت نداشتن را از سرت بیرون بکن در این کرۀ خاکی. مهمانی هم زمان دارد و تمام میشود و تو میمانی و سکوت و خالی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچکدام از ماها بیش از رفاه در زندگیمان هنوز هدف نداشتهایم. اگر به رفاه برسیم، دنبال امن هستیم. ثروتمند های بزرگ دنبال این هستند که دلهرههای خودشان را چه جور کنترل کنند. ماها نه؛ ما دنبال [این هستیم که] یک خانه بسازیم، بچههایمان وضعشان خوب باشد، زندگیمان...
ما فعلا مشکلمان، مشکل نان و امکانات و رفاه است. تمام کاری که تمام دانشمندها کردهاند و تمام کاری که همهی روانشناسها کردهاند، به این دوتا حوزه برمیگردد و این با واقعیت زندگی انسانی تطابق ندارد. انسانی که نعمتها متحول هستند برایش و وقوف دارد به تحول امکانات و نعمتها، نه رفاه و نه امن... به هیچکدام از این دوتا دستیابی نخواهد داشت. حتی اگر زندگی کامپیوتری پیدا کند، امن را نخواهد چشید، چون میداند از آن جدا میشود. شوخی که نداریم. حرفی نیست؛ این با واقعیت زندگی همراه است. خودتان در زندگی خودتان منطبقش کنید. درست؟
همه این مراحل میشود اسلام!
فوق این مراحل است. اسلام آمده به انسان «أُدْخُلُوا فِى السِّلْمِ» میخواهد آن امنی را بدهد که با تحول نعمتها و وقوف زمان و تاریخ تو، شکسته نمیشود. «أُدْخُلُوا فِى السِّلْمِ كافَّةً» آن سلامت و امنی که از اسلام شکل میگیرد حتی در تحول زمان، در حرکت تاریخ، در تحول نعمتها شکسته نخواهد شد. این اسلام...
➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰
#عین_صاد #ع_ص #علی_صفایی #علی_صفایی_حائری #موشن #استادصفایی #alisafaeihaeri #einsad
#رفاه #امنیت #آزادی
بهار فرصت سبزی برای دیدار است
بهار فرصت دیدارهای بسیاراست
درخت پنجره ای باز میکند در روح
شکوفه رخصت دیدار ناپدیدار است
ببین چه همهمهای در درختها رخ داد
وجود با خودش آرام گرم گفتار است:
«منم که از همهسو میتراوم، از همهسو
من است این که در آیینه های سیار است
منم که از گل شیپوری، از گلوی نسیم...»
یقین کنیم که دستی کریم در کار است
که هر طرف ضربان تکلم طور است
که هر جهت جریان ترنم تار است
لباس گلگلی دشت را تماشا کن
که عارفانهترین شرح اسم ستار است
چه رعد و برق مهیبی، چه شاخۀ تردی
بهار، حاصل جمع لطیف و قهار است
به وجد آمده در جان دانه، دانایی
ببین که بید پریشان چقدر بیدار است
لطیف روی زمین خدا قدم بگذار
بهوش باش که هر سنگریزه هشیار است
بهرغم این همه عصیان، دوباره آمده است
بهار، رحم خداوندگار غفار است
قربان ولیئی
نگاه ما باید از نگاه لوس و ننر نسبت به خدا دور بشه؛ از اینکه خدا ملوس و نایس و گوگوله. ما باید جدی بودن و جذبهدار بودن و قهار بودن خدا رو باور کنیم. باید بدونیم شوخی نداره. بین ما یه نگاه مسموم وجود داره نسبت به خدا، که فکر میکنیم خدا یه موجود نایس و مَموشه و فقط مهربونه؛
همین نگاه باعث میشه خدارو در حد یه غول چراغ جادو بیاریم پایین که وظیفهی نوکری و برطرف کردن حوائج مارو داره فقط.
این عینِ شِرکه.
تو این ماه رمضونی یه فکری بکنیم براش.
#ریش_های_سفیدم
#لیاوطندوست
برداشتی آزاد از ابوحمزه (1)
.
راه طولانی است. هوا متعادل است و نسیم خوبی میوزد، دلم پراز عشق است و امید. نفسنفس نمیزنم اما عمیقاً نفس میکشم... حس میکنم خدا دارد بهم نگاه میکند. آرام با خدا حرف میزنم.. ای خدای من عزیزم... من را با مجازاتهایت ادب نکن و درست که من حیله زدم اما تو به من حیله نزن. راه نجات من کجاست؟ درحالی که یافتن راهی جز با تو امکان ندارد... .
حالا که فکر میکنم نه آن انسان خوب، بینیاز از رحمت و کمکت است و نه من که بدم اما با همۀ بدی باز هم تحت قدرت توام... شناخت من که نسبت به شما کم است اما همینقدر که شناختهام هم تو یادم دادهای... خودت دستم را گرفتهای و آوردهای اینجا... اولش خودت من را خواندی... و حالا صددرصد میگویم، حتی حاضرم قسم بخورم اگر تو نبودی من خودم هم نمیدانستم شما کهاید؟...
.
حالا میخواهم شکرت را بگویم بهخاطر اینکه هروقت خواندمت جوابم دادی و بهم توجه کردی... اگرچه بعضی وقتها این توجه کردنها را نفهمیدم... یا گاهی وقتها تنبلی میکنم وقتی مرا میخواندی و ای کاش فقط تنبلی بود عزیزم... خب بگذار با خودم رو راست باشم... حمد ازآن شما است خدایا، زیرا من وقتی تو را میخوانم تو به من میبخشی اما اگر من را دعوت کنی به بخشیدن میبینی که بخیلم... اف به من...
. #رمضان #رمضان #رمضان_كريم #ابوحمزه_ثمالي #ابوحمزه #دعا #مناجات_با_خدا #عشق
برداشتی آزاد از ابوحمزه 2
.
میرسم به کوهی و چشمهای. شکرت خدا... آب آن ریزان... چهقدر بد کردم... برای دیدنت توشهای ندارم... شکر که هروقت با تو خلوت کردم توانستم با تو حرف بزنم، بیاینکه نیاز باشد قبلش به کسی بگویم معبودم و تو جوابم را دادی. سپاس که یادم دادی فقط بیایم در خانۀ تو، آخر اگر هم رفتهام جاهای دیگر جوابم را ندادهاند.
بلند میشوم، راه میافتم... ممنون عزیز که یادم دادی به غیراز تو به کسی امید نبندم که دست رد بر سینهام بزند... یادت میآید... ممنونم که عهدهدار کارهای من شدی و مرا بین مردم محترم کردی... ممنونم که حوالهام ندادی به مردم که خوارم کنند.
حالا که خوب میبینم تو همهاش داری به من محبت میکنی با اینکه نیاز به من نداری. سپاست میگویم که سریع مجازاتم نکردی، صبر کردی.
این حرفها را که دارم میزنم یعنی اینکه اگر بخواهم بین همۀ چیزها انتخاب کنم، تویی بهترینشان، بهترینشانی برای ناز کشیدن... آخر همۀ چیزهایی که میخواهم تو داری.
.
مینشینم. دست میزنم توی آب، به چشمه.... معبودم چشمههای امیدم جوشان است... امید دارم... آخر تو کار را راحت کردهای... تو خواستهای تا راحت از شما چیزی بخواهم. اگر خوب بنگرم میبینم خواهندگان درگاهت را، مطمئنم معبودم که تو برای امیدوارانی مثل من اهل جواب دادنی، رویت را برنمیگردانی... آمادهای که کسی صدایت بزند، میدانم زیبایم که بهترین جایگزین مواجه نشدن با بخیلان و دنیاطلبان پناه بردن به بخشش و راضی شدن به قضایت است، ببین! طلبکنندهات چهقدر راهش کوتاهست...
.
#ابوحمزه #رمضان #رمضانیات #عشق #معاشقه #مجازات #محبت #بخل #چهل_روز_چهل_پست
برداشتی آزاد از ابوحمزه 3
.
حالا که به سمتت دارم میآیم، سریع میرسم... دور نیستی... راه من طولانی است اما مسیر روندۀ راهت خیلی کوتاه است، نگاه بکن تو در حجاب نیستی بلکه کارها و کردارها حجابی برای دیدن تو شد... حالا این منم که بهسمتت راه افتادهام... حالا این منم که با صدا زدنت خواستمت... با اینکه میدانم لایق نیستم حرفهام را بشنوی! و لایق نیستم مرا ببخشی اما ببین راه افتادهام.
.
آخر به کرمت مطمئنم... مطمئنم که به وعدههایت عمل میکنی... آخر میدانم در توحید، پناهی برایم هست، چون یقین دارم که غیراز تو مرا پروردگاری نیست... یقیناً هیچ الهای جز تو ندارم تو یکتایی و بیشریکی... خودت گفتی و همۀ گفتههایت هم حق است، همۀ وعدههایت هم درست است، تو خودت گفتی از خدا بخواهید که خدا مهربان است، مگر میشود جواب ندهی؟
.
آخر تو اینطوری نیستی ای آقای من که به کسی بگویی از من چیزی بخواه بعدش ندهی... همهاش تویی که به ساکنان سرزمینهایت میبخشی، همهاش تویی که روی خوش بهشان نشان میدهی... ببین ریزهخوارانت را... خلقتت را...
افتادهام در جنگلی سرسبز، تنها، صدای پرندگان... ببین خلقتت را...
#ابوحمزه #رمضانیات #خلقت #مناجات #جنگل #مهربان #حجاب #وعده #وعده_راست #لیاقت #چهل_روز_چهل_پست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ استمرار زندگی است.
برداشتی آزاد از ابوحمزه 4
.
گم شدهام خدایا... در این جنگل گمم اما ناامید نیستم... با تو راحتم میروم تا برسم... مولای من توی هستی، با نعمتها و خوبیهات مرا بزرگ کردی. بزرگ هم که شدم سربلندم کردی، تویی که توی این دنیا با خوبیها و نعمتهات بزرگم کردی و برای آن دنیا وعدۀ عفو و کرمت را بهم دادی... آخر هرچه ازت میدانم هدایتکنندۀ من به درگاهت شده و محبتم به تو واسطۀ آمدن به درگاهت شده...
.
آخر خدا من به راهنمایِ خودم اطمینان دارم، چونکه راهنمایِ راهنمای من تویی، من به وساطت محبتم به تو اطمینان دارم، چونکه تو خودت محبتم را راه انداختی... حالا آمدهام در خانهات اما زبانی ندارم که باهات حرف بزنم... ببین گناه لالم کرده، ببین قلبم را! خطاها تیره و تارش کرده...
.
از نفس افتادهام اما باز تو را میخوانم... میخوانمت اما هم میترسم، هم بهت رغبت دارم، هم بهت امید دارم، هم میلرزم... معبودم بهتر بگویم وقتی که خطاهام را میبینم صدای ضجهام درمیآید، وقتی کرم و بخششت را میبینم، طمعکار میشوم..
.
پس اگر ببخشی بهترین بخشندههایی
و اگر عذابم کنی اصلاً بهم ظلم نکردی...
.
#چهل_روز_چهل_پست #رمضان #رحمت #عذاب #ابوحمزه #امام_سجاد #سیدالساجدین #امام_چهارم #غروروتعصب #بخشش_ورحمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
به این فکر میکردم که چیست در صدای جادویی این پیرمرد که سوار خر اینچنین میخواند و جان آدم را چنگ میزند اما برای بسیاری از خوانندگان، روی استیج و در سالنهای گرانقیمت اتفاق نمیافتد!؟ آن چیست که در اثر داستایوفسکی و باخ و حاج قربان و بنان وجود دارد و بسیاری از دیگران ندارندش؟
شاید جدا از شأن اثر هنری چیزی باشد در جان صاحب اثر... دقیقتر؛ مسیری که هنرمند پیموده و رنجی که در زندگی کشیده است. اینجا هنر به معنای امری لوکس و تزیینی نیست بلکه "ضرورت وجود" اوست. مهم نیست یک هنرمند از رنج میگوید یا شادی، اما مسیری که آمده و رنجی که کشیده همچون خونی در رگ اثر هر چند ناپیدا، وجود و جریان دارد.
وقتی به صدای پیرمرد گوش میدادم به مسیری که در زندگی آمده فکر میکردم، به احوالی که گذرانده است، به بیابانی که تنها درش میرفت و میآمد... به جان لبریز و ضرورتی که برای بیان رنج در خود حس کرده است... هنری برآمده از دل زندگی و رنج انسان؛ خل و خالص... به قول براهنی؛ زجر روانم بود که مرا شطح خوان کرد...
#هنر
#هنرمند
از پیج جناب حمیدرضا منایی
@hamidreza_manaee
برداشتی آزاد از ابوحمزه 5
ساحلِ دریا آرام است و زندگی مواج.... آبیِ دریا توی چشم میزند...
پس اگر ببخشیام بهترین بخشندههایی و اگر عذابم کنی اصلاً بهم ظلم نکردی.. خیلی بدکارم ولی بازهم جرئت خواهش کردن از تو را دارم بهخاطر مهربانیات و کرمت و میدانم عزیزم در سختیها مهربانی و لطفت به دادم میرسد، خوب میدانم
خیلی امید دارم که من را به آرزوم برسانی... پس آرزوم را برآورده کن، دعایم را بشنو... میشنوی؟ میرسانیم به آرزویم؟ موج موج...
ای خدا تو بهترین کسی هستی که میشود ازش درخواست کرد و برترین کسی هستی که میشود بهش امید داشت..
خوب ببینم، آرزویم بزرگ است اما کارهایم سیاه و بد است... ببین ازت چه میخواهم؟ میخواهم به من بهاندازۀ آرزوم بدهی و مرا بهخاطر گناه مجازات نکنی، آخر مهربانیت خیلی عظیمتر از این است که گناهکاران را مجازات کنی و هم حلمت دریاتر از این است که خطاکارها را عذاب کنی
مرا ببین که به فضلت پناه آوردم... ترسان و گریزان از تو به خود توام...
خدا ازت میخواهم به وعدههایت عمل کنی، همان وعدههایی که کردی که از کسی که بهت حسنظن دارد، بگذری... و اصلاً من کیام و چه اهمیتی دارم...
.
ببین دریا را... قطرهای در میان دریا...
#ابوحمزه
#رمضان #ابوحمزه_ثمالی #رمضانیات #دریا #قطره #مناجات #امام_سجاد #سیدالساجدین #چهل_روز_چهل_پست
.
نقاره میزنند...چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند...که حاجتروا شدهست؟
نقاره میزنند...نوای جنون کیست؟
بر سنگفرش صحن حرم خط خون کیست؟
آهنگ دیگریست که نقاره میزند
خون کبوتریست که فواره میزند
هنگامه تقرب حبلالورید شد
آن کس که داشت نذر شهادت شهید شد
آمد حرم، رضای رضا را گرفت و رفت
در دم برات کرب و بلا را گرفت و رفت
ای تشنهلب شهید! زیارت قبول، مرد!
دیدی تو را چگونه شهادت قبول کرد؟
عشاق دوست غسل زیارت به خون کنند
سرمست عطر یار، هوای جنون کنند
چاقوی کفر در کف تکفیر برق زد
جادوی غرب، شعله به شبهای شرق زد
گر ابن ملجمی به مرادی رسد چه باک؟
حاشا که اوفتد علم «یا علی» به خاک
حاشا که دست تفرقه مسحورمان کند
از گرد آفتاب حرم دورمان کند
همسنگریم و همدم و همراه و همقسم
آری به خون فاطمیون حرم قسم
برداشتی آزاد از ابوحمزه 6
.
نمِ آب و نوازش آب. .
و اصلاً من کیام و چه اهمیتی دارم! ... به فضل خودت بهم ببخش... با همین بخشیدنها بهم بر من منت بگذار... با پردهپوشیت مرا بزرگ کن، با کرمت از مجازاتم درگذر...
.
صدای دریا و هوهوی مرغابیها...
... خودم هم میدانم... میدانم اگر غیر از تو یک نفر دیگر هم از گناهی که میخواستم بکنم آگاه میشد، اصلاً انجامش نمیدادم... یا حتی اگر ذرهای از زود عذاب شدن میترسیدم بازهم آن گناه را نمیکردم... نه عزیزم بهخاطر اینکه تو سبکترین شاهدهایی، نه! نه به این خاطر که بیمقدارترین داناها به کار من هستی، نه مولای من... همهاش به این خاطر است که تو بهترین پردهپوشهایی، به این دلیل که کاردرستترین حاکمانی، به این دلیل که کریمترین کریمانی...
حالا میبخشیام؟
پردهپوش عیبها، بخشندۀ گناهها، آگاه آگاه از غیبها..
آخر تویی که گناه را به مهربانیات میپوشانی، بهخاطر صبرت عذاب گناه را میاندازی عقب...
پس سپاس از آن توست که حلم داری با اینکه خوب از همه چیزم خبر داری
پس سپاس از آن توست که میبخشی با اینکه قدرت داری سزایم را بدهی...
خب! ببین خب همین حلم تو جرئت گناه کردن بهم میدهد، خب همین پردهپوشیهات من را به بیحیایی دعوت میکند، تقصیر من چیست؟
همین که میدانم خیلی کریمی و خیلی مهربانی باعث میشود برای کار حرام عجله کنم...
یا حلیم، یا کریم
یا حی، یا قیوم
ای بخشندۀ گناهها
ای قبولکنندۀ توبه...
ای بزرگ نعمت، ای از قدیمها احسانکننده...
.
راه رفتن در کنار ساحل... رد پا... زیبای افق!
.
خورشید پایینرونده... و جاپاهای من روی شنها...
.
آب جای پاها را میبرد.
#رمضان #رمضانیات #ابوحمزه #سیدالساجدین #امام_سجاد #یاحلیم #یاکریم #نعمت #عظیم #عفو #مجازات
.
برداشتی آزاد از ابوحمزه 7
خورشید پایینرفته... تاریک شده،...
ای صاحب نعمتهای عظیم...
ای احسانکننده از قدیم...
.
کو پردهپوشیهای زیبایت؟ کو گذشتنهای بزرگت؟ کجاست گشایش نزدیکت؟ کجاست یاریرسانی سریعت؟ کو رحمت گستردهات؟ کجاست عطایای شیرینت؟ جایزههای ارزشمندت کو؟ دریادریا مهربانیات کجاست؟ کوه کوه نعمتهایت کجاست؟ کو خوبی کردنهایت مثل قدیم تا حالا؟ کجاست کرمت ای کریم؟
بهخاطر کرمت و به محمد و آلش نجاتم بده، ببین در ظلماتم! ببین در آتشم! بهخاطر رحمتت مرا خلاصی بخش...
.
احسانکننده، زیباییبخش، نعمتبخش، بخشنده...
راستش برای نجات یافتن امیدی به کارهامان نداریم، امیدمان به کرمت است، به مهرت است، بهخاطر اینکه تو اهل مراعاتی، اهل بخششی...
.
آخر خودت با نعمتهات شروع میکنی به خوبی کردن به بندهها، خودت از روی کرم گناهانشان را میبخشی، من چه کنم؟ گیج شدهام نمیدانم کدامشان را شکر کنم؟
.
تعریفهایی که دیگران دربارهام میکنند، همانها که تو بهشان یاد دادی؟ یا نه، فضاحتهایی که پوشاندی؟ یا امتحانهایی بزرگی که سادهاش کردی و به سلامت رد شد؟ یا مهلکههایی که ازش نجاتم دادی؟
.
ای محبوب کسی که بهت ابراز محبت کرد، ای عزیز کسی که از بقیه دل کند و فقط آمد پیش خودت...
.
تو نیکوکاری ما بدکارانیم.
.
ستارگان نورانی، ماه از دور دست... نسیم ملایم... ابرهای روان...
.
#چهل_روز_چهل_پست #رمضان #بخشش #ستارگان #ابر #محبت #عزیز #Ramadan #نسیم #ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #دعا #نیکوکار
May 11
برداشتی از ابوحمزه 8
تو محسنی ما بدکارانیم...
.
ماه و نوری کمرنگ... برخاستن و راه افتادن...
.
پس درگذر ای پروردگارم... درگذر از بدیها و زشتیهای ما به خوبی خودت... به من بگو کدام یک از جهالتهای ما از لطف و کرمت بزرگتر است... بگو کدام زمان طولانیتر از بردباری توست... اصلاً کارهای ما چه ارزشی دارند در مقابل نعمتهایت، اصلاً چهطوری کارهامان را با وجود کرم و لطفت زیاد بشماریم... مگر میشود رحمت گستردهات برای گنهکارها کم باشد. .
ای بسیار آمرزنده...
.
ای که دو دستت به رحمت باز شده به روی بندههات...
.
پس ببین! ای سید من... ای آقای من اگر از درگاهت برانیام هیچ جا نمیروم.... ببین دست از تسبیح و تقدیست برنمیدارم... آخر من تو را به کرم و جود شناختم و تو هر کاری بخواهی میکنی... هر کس را بخواهی، هراندازه، هرطور بخواهی عذاب میکنی... و به هر کس بخواهی هر اندازه، هرطور رحم میکنی...
.
از تو دربارۀ کارهات پرسیده نمیشود... و در ملک و سلطنتت همتا نداری، شریک نداری، هیچ کس نمیتواند در برابر امر و فرمانت سرپیچی کند، به تدبیرت معترض شود، خلق و آفرینش از آن توست... تبارک الله رب العالمین...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
برداشتی آزاد از ابوحمزه 9
یا رب این حال کسی است که بهت رو کرده. این حال کسی است که به کرمت پناه آورده. و به مهربانیها و خوبیهات دل داده.
میدانم که تو بخشندهای هستی که عفوت را دریغ نمیکنی، میدانم تو بخشندهای هستی که خوبی کردنت هیچ وقت کم نمیشود، رحمتت کم نمیشود، آخر ما بهخاطر سابقۀ پردهپوشیهات بهت اطمینان داریم.. بهخاطر خوبیهای فراوانت در گذشته، بهخاطر رحمت گستردهات... حالا آیا میشود که مخالف تصورمان دربارۀ خودت رفتار کنی؟ یا در رسیدن به آرزوها ناامیدمان کنی؟ کسی... نه... نه.... ای کریم تو این طور نیستی... اصلاً تصورمان به تو این نیست، انتظارش را نداریم....
ببین ما را!...
ببین چهقدر آرزوهای طول و دراز به تو داریم، ببین چهقدر بهت امید بستیم... درست که گناه کردیم، اما امیدواریم... امید داریم ما را بپوشانی...
صدات زدیم و امید جواب داریم، پس امیدمان را ناامید نکن... ما را مأیوس نکن... خودمان میدانیم چه کارهایی کردیم ولی تو به حال ما آگاهی و برای همین میدانیم تو ما را از رحمتت محروم نمیکنی... هرچهقدر هم که بد باشیم... هرچهقدر هم که بیلیاقت باشیم، پس تویی اهل بخشندگی... تویی که با بدکارها با خوبیهای زیادت برخورد میکنی... پس همانطور که کرمت است بر ما منت بگذار و ببخشمان
ببین محتاجیم!
ای بخشنده!
با نور تو هدایت را یافتیم و با رحمت تو از بقیه بینیاز شدیم...
طلوع خورشید...
با نعمتهات صبحها و عصرها را گذراندیم و حالا ذنوبنا بین یدیک!
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم