در نوجوانی و جوانی، به زندگی و بودن در این جهان که فکر می کردم، از دریچه حیرت و سرگشتگی و امید بود. حیرتزده میشدم از اینکه هستم و جهان وجود دارد، سرگشته بودم و نمیدانستم حالا با این زندگی چه باید کرد و امید داشتم به فهمیدن و یافتن این پاسخ.
با این همه، مواجههام با زندگی، مواجههای با واسطه بود. لااقل اکنون چنین احساسی دارم . آن امید، فاصله من بود با زندگی؛ نوعی به تاخیر انداختن و موکول کردنِ مواجهه با جهان به زمانی دیگر.
این روزها اما آن امید، دیگر نیست. همهاش مواجهه و اکنون است. فهمیدهام که نمیفهمم یا لااقل فهم جهان، آن چیزی نیست که انتظارش را داشتم. نشستهام در جایگاه تماشاچی. نگاه میکنم و درنگ میکنم و دوباره نگاه میکنم و باز درنگ میکنم. با خودم میگویم زندگی همین است؛ رازی نگشودنی و تجربهای مدام.
این روزها حس میکنم صرفاً باید هر تجربهای را هضم کنم و بگذارم تغییرم بدهد. من این روزها به این تغییرِ در نتیجهی هضمکردنِ تجربههای بیواسطه زندگی (هرچه که هست، از خوشی تا ناخوشی و سوگ و ...) بیش از هر چیز ایمان دارم.
#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
🔴 هزینههای اسراف در کاربرد دو واژه اسلامی و دینی
🔶یکی از کارهای عجیبی که در دو قرن گذشته در جهان اسلام و در نیم قرن گذشته در تجربه #انقلاب_اسلامی_ایران بدون توجه به تبعات آن انجام دادیم، افزودن #دینی و #اسلامی بر سر هر چیزی بود که در اطراف خود یافتیم. از جمله این امور: تمام مفاهیم، ساختارها، نهادها، سازمانها، نظامها، نظریهها، انقلابها، کشورها، افراد، مناطق، اماکن، خیابانها، کوچهها، غذاها، پوشاک، بانک، مدرسه، دانشگاه، علوم ، روشها و تقریبا همه چیز. به عنوان نمونه :
#حکومت_اسلامی یا دینی، #دولت_اسلامی و دینی، #نظام_دینی یا اسلامی، #شهر_اسلامی و دینی، #معماری_اسلامی، #رسانه_اسلامی و دینی، #پارک_اسلامی و دینی، #علم_دینی یا اسلامی، #فرهنگ_دینی یا اسلامی، #اقتصاد_دینی یا اسلامی، #بانک_اسلامی، #جنگ_دینی، #دانشگاه_دینی، #مدیریت_دینی و اسلامی، #سازمان_دینی واسلامی، #طب_اسلامی و دینی، #ادبیات_اسلامی، #پوشش_اسلامی، #توسعه_اسلامی، #هنر_دینی واسلامی، #تمدن_دینی واسلامی، #انجمن_اسلامی، #حزب_اسلامی، #حزب_الله، #مجلس_اسلامی، #روابط_بین_الملل_اسلامی، #حقوق_بشر_اسلامی، و هزاران هزار عنوان دیگر..
🔶بدون اغراق هیچ نیازی به نامیدن تمام این امور با وصف و قید اسلامی نبود. چنانکه در طول تاریخ اسلام و در هیچ تجربه حکومتی با هویت اسلامی هیچ امر اجتماعی و مدنی و سازمانی با قید و لقب دینی واسلامی نبوده است و اساسا این وصف دینی و اسلامی کاربردی نداشته است.
🔶به #نهج_البلاغه بنگرید در حالی که حکومت امام بی تردید از ما اسلامیتر و دینیتر بوده اما یک بار با چنین القاب و اوصافی رو به رو نیستیم. وقتی حاکم اسلامی و جامعه مسلمان و قانون مطابق اسلام بوده طبیعی است که همه چیز در #مسیر_اسلامی_شدن باشد، اما هیچ گاه همه چیز را #دینی و #اسلامی نام نمینهادند.
🔶فراموش نکنیم با هر بار گفتن دینی و اسلامی در باره چیز یا کسی که واقعا اسلامی و دینی نیست و اگر هم باشد نسیمی از اسلام در آن است زخمی بر این دو واژه زدهایم. مگر این دو واژه چقدر جان دارند که به شکل مبتذل و بی حساب و کتاب بر سر هر امری بیایند و از این همه زخمی که بر میدارند جان به در ببرند؟!
چنانکه گفتم این مصیبت گریبانگیر فقط ما نبود بلکه ما خود تحت تاثیر نوعی اسلامگرایی در این تله افتادیم. واژه #الإسلامي و #الإسلامية و #الديني و #الدينية در اسلامگرایی معاصر بر سر هر چیزی آمد. #أسلمة_العلوم ، #أسلمة_السياسة، #أسلمة_الحكم، #أسلمة_العالم، #أسلمة_الأنظمة، #أسلمة_الأنسنة! ، #أسلمة_الشريعة، #أسلمة_القانون والتقنين و هزار نوع #الأسلمه هاي دیگر که در قرن گذشته جهان را پر کرد بخشی از این حکایت است.
در نتیجه، این موج سهمگین دینی سازی و اسلامی سازی همه چیز در لفظ و وصف و واژه باعث شد که عملا اسلام و دین با واقعیت عینی این امور مساوی دانسته شود. وقتی که نتایج کار با دین و اسلام فاصله بسیار داشت، عملا اصل دین واسلام در جهان و حتی جهان اسلام آسیب جبران ناپذیری خورد.
🔶حال اگر همین کارنامه فعلی را داشتیم اما با این القاب و اوصاف نامیده نمیشد امروزه وزر و وبال عالم و آدم به نام اسلام تمام نمیشد. ما باید رفتار و روش بانکداری را حتی الامکان با اسلام مطابقت میدادیم، اما نامش را بانکداری اسلامی نمیگذاشتیم. اقتصاد را باید به همین ترتیبی که عمل کردیم در مسیر اسلام قرار میدادیم، اما چه نیازی به اینهمه ادعاست که این، اقتصاد اسلامی است؟
🔶و اینک ماییم و واقعیتی ناپسند و نادرست که نام ذره ذره آن را اسلامی و دینی نهادهایم! این دانشگاه غرق در فساد و تباهی نظری و عملی واقعا دانشگاه اسلامی است؟ این علوم انسانی رایج در کشور اسلامی است؟ چرا اصرار داریم واژه اسلامی و دینی را بر سر هر چیزی اضافه کنیم؟ تو مسلمانی و شعر هم که میگویی مطابق اسلام و ارزشهای اسلام بگو، اما نام آن را #شعر_اسلامی نگذار. تو مسلمان و اهل ایمانی، فیلم سینمایی بساز با موازین اسلام، اما لطفا نام آن را #فیلم_اسلامی یا #سینمای_اسلامی نگذار. در بانک، ربا نده و نگیر و مطابق فقه اسلام عمل کن، اما نام آن را #بانکداری_اسلامی نگذار. این همه اسلامی و دینی اگر در عمل به تحقق ملموس و رضایت بخش اهداف و غایات دین نینجامد به تخریب دین واسلام خواهد انجامید.
🔶اسم بزرگترین خیابانهای تمام شهرهای کشور را میگذاریم امام حسین و امام علی و القاب اسلامی. آیا این امر به حسینی بودن رفتار مردم کمک میکند؟ نامش را بگذار خیابان ایکس، اما رفتار مردم و حکومت را حسینی و اسلامی و دینی کنیم كه اگر به هر دلیل آن اندازه حد اقلی از دین واسلام تحقق نیافت، به اساس وریشه دین واسلام لطمه نخورد. جلوی این فرایند فاجعهبار را بگیرید.
🆔@mohamad_ali_mirzaaei
حسرت پرواز
آن روز مثل همیشه مرغابیها صبحانۀ مفصلی خوردند و خود را رساندند به اوج آسمان. اما لاکپشت مثل همیشه نبود، در حسرت پرواز با مرغابیان و صبور در لاک خودش نبود.
همیشه لاکش را تحمل میکرد. میدانست که لاک است که نمیگذاشت برود یا بدود یا با مرغابیها بپرد. مرغابیها بهش میگفتند: تو خیلی سنگینی... نمیتوانیم تو را بلند کنیم و ببریم... مثل اجدادمان که لاکپشتی را سوار چوب کردند و بردندش به اوج آسمانها ولی نه ما تو را نمیبریم...
سنگپشت میگفت: این گناه من نیست، به من چسبیده... از قدیم هم همینطور بوده...
اما مرغابیها به حرفش گوش نمیکردند، بلند میشدند، پرواز میکردند و خالِ آسمان را هدف میگرفتند.
سنگپشت پیر از این پایین مرغابیها را نگاه میکرد و حسرت میخورد.
اما آن روز سنگپشت خودش را تکان داد و آبهای برکه را به هم زد و راه افتاد. درست بود که پیری او را اذیت میکرد اما چارهای هم نداشت، شوق پرواز او را به راه افتادن واداشته بود. چند قدم که گذشت خیسی برکۀ مانده به دستوپاهاش خشک شد. به درختها نگاه کرد، به علفزارها و به باد که میوزید سلام داد. باد تعجب کرد:
- چی شده که سنگپشت برکۀ خودش را تنها گذاشته...
سنگپشت گرچه که حال و حوصلهای نداشت اما سرش را به زحمت بالا آورد و گفت:
- میخواهم بپرم...
باد هوهویی کرد و چرخی زد و بلندبلند خندید.
- چرا با مرغابیها نمیروی؟
- آنها دیگر مرا نمیخواهند، مسخرهام میکنند...
باد گفت:
- شاید فقط یک راه داری.... خودت را از کوه پرت کنی پایین... آن وقت هم ما از دست تو راحت شدهایم و هم توانستهای پرواز کنی...
چشمهای لاکپشت پراز اشک شد. گفت:
- کجاست؟
- آنطرف درست بعداز درختان سدر، کوهی بلند هست...
باد خندید و رفت.
لاکپشت هرچه دید زد نتوانست درختان سدر را بیابد. اما هیچ راه دیگری برای پرواز نمیدانست. حتی اگر به اشتباه تصمیم گرفته بود به دنبال درختان سدر بگردد.
خسته و تشنه و گرسنه سر که بالا کرد درخت سدری را دید و بعد درخت بعدی را... درست رسیده بود. کمی آن طرفتر را نگاه کرد. صخرهای و سنگی دیگر بود... خود را به لب سنگ رساند. هرچه قدر نگاه کرد نتوانست حدس بزند ارتفاع صخره چه قدر است. به این فکر کرد که خودش را بیندازد پایین. او که دیگر آخر عمرش است. رفت لبِ پرتگاه و داشت به این چیزها فکر میکرد که ناگاه صدایِ خشنِ پرندهای را شنید.... «میخواهی بپری جانور مفلوک! ...کارت تمام است»
به او مهلت نداد. به چنگالها گرفتش. بلندش کرد و بردش به خال آسمان، حتی از مرغابیها هم بالاتر.
#داستانک
#داستان_کوتاه
#لاک_پشت
#صبر
#قیصرامین_پور
#زندگی
#دنیا
#آخرت
▫️▫️میل توامانِ پنهان ماندن و شناخته شدن
اینکه دیگری چقدر ما را میشناسد، تا حد زیادی به این بستگی دارد که چقدر به او اجازه و امکان میدهیم که ما را بشناسد. وقتی خودمان را از او پنهان میکنیم و جلوی هر آشکارشدنی را میگیریم، او چگونه میتواند ما را بشناسد؟
آنکه شاید بیآشکار کردنِ آگاهانه بتواند ما را بشناسد، مادر است آن هم تنها در سالهای آغازین زندگی. بعد از آن، اگر انتظار شناختهشدن داریم، باید جرئت آشکار کردن را هم (با همه دشواریهایش) داشته باشیم.
آنکه پنهان میشود، نقش بازی میکند یا از خود حرف نمی زند، چگونه میتواند انتظار همدلی و رابطه عمیق را از دیگری داشته باشد؟ اما چه چیزی در گفتن، آشکار شدن و ابراز کردن هست که اینقدر ما را میترساند و در فاصله نگه میدارد؟
#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
چه کنیم؟
یاسر عرب
در مورد نعمات انسان وظیفهی شکر گذاری دارد. زندگی بزرگترین موهبت و نعمتی است که خداوند به ما عطا کرده. برای بندگی کردن و داشتن زندگی شیرین و کمک به خلق خدا ابتدا باید سلامت بود. مثلث سلامتی را حکیمان گفتهاند که سه ضلع دارد. تغذیه مناسب، خواب کافی، ورزش مستمر.
۱/ تغذیه مناسب؛ میانه روی در خوردن غذا. پرهیز از خوردن آنچه ارزشمند نیست. مراقبت از اضافه وزن. حواس داشتن برای نوشیدن آب فراوان. خوردن میوه و سبزیجات. کمترین حد استفاده از نوشابه و نمک و فست فود. استفاده مداوم از دم نوشها و عسل. (بخصوص عسل گون) + مسواک حداقل دوبار در ۲۴ ساعت.
۲/ خواب کافی؛ بین شش تا هشت ساعت. حتی المقدور بیدار نماندن بیش از ساعت ده شب. بالا بردن کیفیت خواب با خستگی در روز و راحتی کامل رخت خواب. (جواب خستگی ذهن خسته کردن جسم است، نه دوباره خسته کردن ذهن با دیدن فیلم!)
۳/ ورزش مستمر؛ حداقل سه جلسه در هفته. همراه با سوزاندن کالری. ترجیحا هوازی. هر بار حدود نیم ساعت از زمان به نفس نفس افتادن خوب است. (دو، شنا، شکم، بارفیکس توی هر پارکی در دسترس همه هست) در مورد ورزش بهتر است با روی خندان و دل خوش و از سر صبر همراه با شادکامی و حضور با نشاط دوستان باشد تا اینکه خدای ناکرده وضعیت را به جایی برسانیم که چندین برابر وقت و هزینه و خستگی را به زور بیماری بدن از ما طلب کند. (شکستن یک سنگ کلیه ساده، با دم دستی ترین روش های غیر تهاجمی این روزها پنج میلیون هزینه دارد. و سکته قلبی هم که انشاالله از همه به دور باشد، سکهی رایج در مرحومان جوان و میانسال بهشت زهرا است.)
این سه ضلع با هم تعامل داشته و هر کدام روی بالابردن کیفیت دیگری موثر است. خدای ناکرده تنبلی نموده و به این سه ضلع کم توجهی کنیم عواقباش دامنگیرمان خواهد شد.
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و توی ای شیرین
تکرار کدامین اسطورهی تاریخی؟
تابوتت آیا الواح ده فرمان خداوند است
که نمیبایست بر زمین بیفتد؟
یا صلیبی بر دوش مسیح است
که به سوی مشهد عیسی میشتابد
و بدست رومیان تازیانه میخورد؟
تو تکرار کدامین اسطورهی تاریخی
ای شیرین؟
#فلسطین
#شيرين_ابو_عاقلة
کوچههای بیتغییر!
همه چیز همین جا اتفاق میافتد. در همین کوچهها، در همین محلهها، در همین ساعتها... گاهی با خود میگفتم اگر قرار است امتحانی بشویم یا مصیبتی به ما برسد یا شادی و شعفی را درک کنم، باید محیطم عوض شود، باید پا بگذارم در دنیایی دیگر... نه اینطور نیست... دنیا محملی است برای فراز و فرود روح. دنیا دنیای دیگری نمیشود... ما همینجا رشد میکنیم، همین جا بزرگ میشویم، جای بزرگترین شادیها را میچشیم، بالاترین لذتها را درک میکنیم و بعد غمانگیزترین وقایع... جای دوری نمیرود، همین نزدیکی است... حتی در همین کوچه و خیابان ما به دنیا میآییم و بعد از دنیا میرویم و بعداز ما کوچهها همان کوچهها هستند و محلهها همان محلهها...
4_5796259069773744267.mp3
35.07M
بشنوید و ببینید چهقدر کمکاریم در زمینه ادبیات داستانی.
بهتان ایده میدهد دربارهی مطالعه ادبیات داستانی، شاید در ایام نمایشگاه به کارتان بیاید.
توصیهشان را پسندیدم که گفتند کتاب رمان و داستان نخرید.
توصیه نکتهبرداریشان هم برایم جالب بود.
حرکت در مه
بشنوید و ببینید چهقدر کمکاریم در زمینه ادبیات داستانی. بهتان ایده میدهد دربارهی مطالعه ادبیات
دوستان این فایل دربارهی موضوعات و ادبیات داستانی است، حتماً در کنارش به تعمیق و تقویت محتوایی هم بپردازید و ازنظر اندیشهای خود را صاحبنظر کنید.
https://www.instagram.com/p/CdjMZQrKDNq/?igshid=MDJmNzVkMjY=
parkeshahrlib شانزدهمین جلسه ی پایگاه نقد کتابخانه مرکزی پارک شهر با همکاری کتابخانه امام صادق (ع) قم برگزار می شود؛
نقد کتاب «ویولون زن روی پل» با حضور نویسنده ی کتاب، آقای خسرو باباخانی و آقای رضا امیرخانی به عنوان منتقد؛
زمان: دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه ساعت ۱۷
مکان: سالن جلسات کتابخانه پارک شهر؛
بصورت حضوری و پخش زنده از صفحه ی لایو کتابخانه و اسکای روم:
https://instagram.com/parkeshahrlib?igshid=YmMyMTA2M2Y
https://www.skyroom.online/ch/tehranplir/parkeshah
حرکت در مه
https://www.instagram.com/p/CdjMZQrKDNq/?igshid=MDJmNzVkMjY= parkeshahrlib شانزدهمین جلسه ی پایگا
به شرطی که رضا امیرخانی مدت قابل توجهی صحبت کند، میتوان ازش چیزهایی آموخت حتی اگر مثل من آن کتاب را نخوانده باشید.