باید بدانیم که داشتن فکر و اندیشۀ نو و نگاه نو باعث جذابیت در نوشتن میشود وگرنه اگر مثل الباقی فقط بخواهم حرفهای دیگران را بازگو کنم، جذابیتی ندارد. در همین انتخابات دیدیم که افرادی مدام و یکریز مطلب تولید میکردند. این چند تا چیز را نشان میدهد:
اول اینکه نشان میدهد که طرف میتواند بنویسد ولی نمیخواهد!
دوم اینکه نشان میدهد در موضوعی که دغدغهات است و رگهایت را متورم میکند و احساساتت را به غلیان و هیجان وامیدارد، حتماً میتوانی بنویسی.
سوم اینکه نداشتن نگاه و فکر نو باعث شده بود که خیلیها متنهاشان شبیه به هم شود و اگر طیف بچههای ارزشی را نگاه بکنیم همه در ذم روحانی بود بدونِ پشتوانۀ فکری عمیق.
چهارم اینکه این نوشتنها نیاز به فرموده و تمرین و شرکت در کلاس و از این جور چیزها نداشت. فقط مینوشت تا حق مطلب را ادا کند و جلوی تکرار حکومت لیبرالها و غربزدهها را بگیرد.
این هم مطلبی بود در باب نوشتن مربوط به انتخابات اخیر.
این را جایی قبلتر هم گفتهام.
یک روز قرار شد شهید گمنامی را برای تشییع و وداع بیاورند دانشگاه. آن روزها خیلی از بچهها اولین بارشان بود که شهید گمنام را حس میکردند و باهاش ارتباط برقرار میکردند. فضای عجیبی شد. فضا فضای سنگینی بود که همه گریه میکردند و مجلس سنگین شد. دور شهید پروانهوار چرخ میزدند و نوحه میخواندند و اشک میریختند و نجوا میکردند. ساعتی گذشت و دیگر باید مجلس را تمام میکردند. حاج آقای انصاریان آمد پشت میکروفون و آن را به دست گرفت و گفت:
- خب خب عزاداریهاتان را کردید، خوب گریه کردید و اشک ریختید حالا بروید کمی معرفت کسب کنید... یا یک چیزی توی این مایهها.
حالا خطاب به عزیزان جشنگیرنده و کوبنده بر طبل شادانه و خوشحال باید همین را بگویم. عزیزان حالا خوب شادیهاتان را کردید بهخاطر رفتن روحانی و آمدن رئیسی حالا بروید فکر بکنید چه باید بکنید که مملکت از این وضع دربیاید. مطمئن باشید جناب رئیسی از پس این همه مشکل نمیتواند بربیاید... بروید برای خودتان فکر بکنید و وضعیت امروز را تحلیل کنید.
چند سوژه برای خاطرات اسنپی:
در یک روز دو تا از شاگردهام را دیدم. یکی محمدجواد را که توی مدرسه شاگردمان بود و یکی هم از بچههای جلسۀ قرآن که من او را به جا نیاوردم و او به جایم آورد. محمدجواد برای خودش تنبکزنی شده بود و یک تنبک هشت میلیونی داشت و داشت میرفت سرِ کلاس. کرونا فرصت خوبی براش شده بود تا برود شاپور جدید و کار روی ماشینهای سنگین را هم یاد بگیرد اما اصلاً برای کرایه بفرما نزد و من هم. درست و بهقاعده کرایه را دادیم و گرفتیم و دمِ مترو پیادهاش کردم. اینکه میگویم که کرونا برای بعضی خوب شده دلیلش این است که بچهها طعم کار کردن و پول درآوردن را چشیدهاند و پدرمادرهایی که کاری دارند آنها را فرستادهاند جایی. یک بار هم توی همین اسنپ دو تا داداش را دیدم که توی یک سبزیفروشی کار میکردند و کلی هم حراف بودند. خب کارهایشان را کرده بودند و حالا دلشان یک خواب حسابی میخواست. دلشان میخواست بروند خوب بگیرند بخوابند و خسته بودند و نمیآمدند سوارِ ماشین شوند آخر آن جارو کردن تهِ سبزیها باقی مانده بود و عجب شیطان بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند، متاثر نمیشوم و بلکه خوشحال هم میشوم.
🔺دینی که منطقش براساس فکر، عقل، فلسفه و مصالح است، از این جهت نگرانی ندارد.
🔺آن #آزادی_تفکر که صدر اسلام به همه مسلمین و ملل دیگر درباره #اسلام داده شد، هیچ ملت دیگری نداده و این از افتخارات ماست.
🔺وجود افراد #شکاک، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بیروح باشند که در مقام جواب برنیایند.
#شهید_مطهری، آینده انقلاب اسلامی، صص ۲۲۶-۲۲۵
هدایت شده از کانال حجت الاسلام امیر چراغی
✴امام رضا علیه السلام فرمود:
⬅️برای برآوردن حاجات مومنان و شاد کردن آنها حریص باشید.
⬅️که همانا نزد خداوند متعال بعد از انجام واجبات عملی محبوب تر از شاد کردن مومنان نیست.
📬بحارالانوار
✅ @amircheraghi110
خاطرات یک اسنپی
گاز میدادم و میرفتم و میرفتم که برسم به مقصد. راه خلوت بود و هوا هم نسبتاً ملایم. دنبال این بودم که خودم را سریع برسانم که یکهو خانمه هوس کرد جوجه بخرد. یک وانتی داشت جوجه میفروخت و گفت: «میشه برگردید من میخوام... جوجه بخرم» از این دست کارها زیاد دیدهام. یک هو وسط راه میگویند آقا میشود بایستی من فلان را میخواهم یا بهمان را. این یکی هم گفت من جوجه میخواهم. بعد پیاده شد و دیدم که رفته سراغ جوجهها و یک کارتن هم دستش گرفته. بعد فکر میکردم یکی یا دو تا جوجه بخرد. یکدفعه دیدم با 12 تا جوجه رنگ وارنگ آمد توی ماشین که تا خود مقصد جیکجیک میکردند. هی جیک و جیک. بعد میگفت من میخواهم دخترم را سورپرایز کنم. گفت: «توی دوران کرونا جایی ندارند بروند خوب است با این جوجهها سرگرم باشند، گفت 12 تا خریدم که دیدم اینها میمیرند برای همین زیاد گرفتم که اگر مردند ناراحت نشویم... » بعدش بچهاش هم سورپرایز شد ولی سورپرایزیاش یک طوری بود. ذوقمرگ نشد و درحد 12 تا جوجه نبود. ولی خوب بود.
🔴ای حاکم، وظیفه تو برقراری عدالت و محو فقر از چهره جامعه است نه کشورگشایی
روزی مأمون با خوشحالی به محضر امام رضا(ع) آمد و نامه ای را خواند که در آن نامه از پیروزی لشگرش، و فتح یکی از بلاد کابل، سخن به میان آمده بود.
امام به او گفت: آیا فتح یکی از شهرهای مشرکان، تو را خوشحال کرده است؟
مأمون: آیا چنین فتحی مایه شادی نیست؟
✅امام: در مورد امت محمد(ص) و مسئولیت زمامداری که خداوند آن را در اختیارت نهاده، از خدا بترس!
«فانک قد ضیعت امور المسلمین، و فوضت ذلک الی غیرک، یحکم فیهم بغیر حکم الله عزوجل...»
همانا تو امور مسلمانان را تباه ساخته ای، حکمرانی را به غیر خود واگذار نموده ای که در میان مسلمانان به غیر حکم خدا حکمرانی میکنند (تو با نصب فرمانداری نالایق و ستمگر، حق مسلمانان بلاد را تباه نموده ای، اکنون به خاطر فتح فلان قریه خوش رقصی میکنی؟) تو در این بلاد نشسته ای ولی ...به مسلمانان مهاجر و انصار، ظلم میشود، به طوری که مدتهاست در فقر و نداری هستند و به آنها ستم می شود، و دسترسی به تو ندارند و کسی به داد آنها نمیرسد، از خدا بترس، و به امور مسلمانان توجه داشته باش!
«اما علمت ان والی المسلمین مثل العمود فی وسط الفسطاط، من اراده اخذه»
آیا نمیدانی که زمامدار مسلمانان مانند ستون وسط خیمه است، که هر کسی در درون خیمه است بخواهد میتواند آن ستون را بگیرد.» تو نیز باید به مسلمانان اینگونه نزدیک باشی، و مردم به تو دسترسی داشته باشند، و شکایتهای خود را به تو برسانند...»
✅ «تو #عدالت را در داخل كشور اسلامی برقرار كن و #فقر و #محروميت را برطرف کن و به مشكلات مردم رسيدگي كن. اين مايه خرسندي و خشنودي يك حاكم مسلمان است، نه كشورگشايی و فتوحات تازه و افزودن بر قلمرو جغرافيایی كشور اسلام، بدون اينكه محتواي اسلام و جوهر دين كه عدالت است، اجرا شده باشد».
📖عيون اخبار الرضا، ج ۲،ص۱۶
مسند امام رضا، ج ۲،ص ۱۴۹و۱۵۲
کانال استاد محمدرضاحکیمی
هدایت شده از مهربانی کن...
🎊یک دوره آموزشی هنریِ جذاب و کاربردی🎊
آموزش تکنیکهای رنگامیزی👇
🔸نقاشی با آبرنگ
🔸نقاشی با اکولین
🔸نقاشی با پاستل روغنی
🔸نقاشی با گواش
🔸نقاشی روی سفال
🌟مدت زمان دوره ۱۲ جلسهی دو ساعتهی آنلاین در گروه مربوطه"پیامرسان ایتا"🌟
🌟پنجشنبهها ساعت ۸ تا۱۰ صبح🌟
🌟شرکت برای عموم (مذکر و مونث)در هر مقطع سنی آزاد است.
🌟آموزشها بصورت فیلم و تصویر مرحله به مرحله در کانال خصوصی قابل ذخیره برای هنرجویان🌟
📢📢 پیشنهاد ویژه👇👇
✅هنرجویانی که تا ۱۴۰۰/۴/۷ ثبت نام خود را کامل کنند، لازم نیست کل شهریه را پرداخت کنند.🔴 شهریه نصف میشود🔴😊🌟
یعنی: 👇👇
❌۸۰ تومان❌
فقط و فقط👈✅۴۰ تومان✅
🌟برای دریافت اطلاعات در مورد مربی دوره، به گروه انجمن باغ گردو مراجعه کنید و پیام سنجاق شده را ببینید.👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2180513811Cc601baf843
🌟مراحل ثبتنام:
پرداخت شهریه به شماره حساب
5859831039796742
حسین مجاهد
و ارسال رسید واریزی به آیدی
@Mehrabani_kon
همراه با ذکر نام و نامخانوادگی،سن
و تعهد دستنویس که به هنرجو داده میشود.
غلبه بر خورشید
هرم گرما رفته تا تهِ حلقت و خیابانها داغ و آفتاب داغ و آسمان داغ و داغ ... آسفالتها ظرفیت گرمای بیشاز این را ندارند و الان است که هرچی هرمِ گرما قورت دادهاند بدهند بالا. عرق میریزد از سر و روی مردم... اما...
نگاه که میاندازی توی خورشید انگار میتوانی کمی نگاهش بکنی... خورشید تا لحظاتی پیش با قدرت میتابید اما حالا انگار زورِ خورشید کم شده... عرق میریزند ولی کمتر، آفتاب هست اما شدیدِ ملایمتر و کف خیابان فرصت نفس کشیدن مییابد. حرارتها را میدهد بالا و این بار انگار جاده هم برای خودش خورشیدی شده...
گرما خوب خودنمایی میکند ولی شمارههای آخر است. کمی صبر کنی میتوانی حریفش بشوی... الان است که باد به مددت بیاید. بوزد گرم و تفتیده. اما همین اجازه بدهد با خیابان کمی نفس بکشی... بوز ای باد... بر این خورشید سوزان عطشآفرین غلبه کن...
و جنگ و درگیری تا حینی که آفتاب تسلیم بشود و نارنجی بشود و بخواهد بساطش را جمع کند و...
باد خنکتر شده و خورشید فرورفته در غرب و گرمایی شیرین توی جانت است. گرمایی که حس میکنی انگار از ازل بوده و باد که گل و گردن را مینوازد و این گرما را مطبوعتر میکند. گرما باید باشد و باد هم باید باشد و آن شیرینی که یکهو حس میکنی غرض از خلقت همین یک لحظه بوده. همین لحظۀ شیرین بدون حضور هیچ فرهادی.