هدایت شده از ایران آینده🇮🇷
حجت الاسلام امینی نژاد(2).mp3
6.02M
2⃣صوت نشست #خط_فاصله (بررسی واقع نمایی تجربیات نزدیک به مرگ)
استاد:حجت الاسلام والمسلمین علی امینی نژاد
#زندگی_پس_از_زندگی
🔶🔸کانال #ایران_آینده👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
هدایت شده از ایران آینده🇮🇷
دکتر حمیدیه(5).mp3
4.88M
3⃣صوت نشست #خط_فاصله (بررسی واقع نمایی تجربیات نزدیک به مرگ)
استاد: بهزاد حمیدیه
#زندگی_پس_از_زندگی
🔶🔸کانال #ایران_آینده👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
هدایت شده از ایران آینده🇮🇷
حجت الاسلام همازاده(5).mp3
5.53M
4⃣صوت نشست #خط_فاصله (بررسی واقع نمایی تجربیات نزدیک به مرگ)
استاد: دکتر مهدی همازاده
#زندگی_پس_از_زندگی
🔶🔸کانال #ایران_آینده👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
هدایت شده از ایران آینده🇮🇷
دکتر عباس موزون(4).mp3
2.95M
5⃣صوت نشست #خط_فاصله (بررسی واقع نمایی تجربیات نزدیک به مرگ)
استاد: دکتر عباس موزون
#زندگی_پس_از_زندگی
🔶🔸کانال #ایران_آینده👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
درنگی درباره "زندگی پس از زندگی"
حجتالاسلام مهدی مسائلی
در بیان دینی بیان شده است که زنده شدن انسان پس از مرگ امکانپذیر نیست، مگر اینکه معجزهای صورت بگیرد همچون معجزات حضرت عیسی(ع). معجزهها نیز موارد استثنایی و معدود هستند نه عمومی و پُرشمار.
حالا ادعاها و داستانهایی که در برنامه تلویزیونی "زندگی پس از زندگی" مطرح میشود، چه هستند؟
به نظر میرسد این داستانها و ادعاها از جنس رؤیا یا مکاشفات و شُهوداتی هستند که برای انسانها در زمان حیات آنها اتفاق میافتد.
اما چه آنها را خواب بدانیم و چه کشف و شهود، هردوی اینها با خطا و ناراستی و توهمهایی همراه هستند و اعتبار شرعی ندارند.
بر این اساس، اگر از کلیت این داستانها برای تقویت باورهای دینی مردم استفاده میکنیم باید مواظب باشیم که بعضی از جزئیات غیرقابل قبول آنها باورهای مردم را منحرف نکند.
کسانی که ادعا میکنند امام حسین(ع) یا امام علی(ع) و... را در عالم مثال و برزخ دیدهاند، نه تنها قوهی شک و تردید را از مردم سلب میکنند، بلکه متأسفانه جای بحث و استدلال شرعی را که برخلاف این داستانهای خرافی باشد، میببندند. زیرا از نگاه مردم عادی اگر عالمی بر خلاف این داستانها سخن بگوید گویی با ائمه(ع) مخالفت کرده است.
به طور مثال، توسل به اولیای الهی و شفاعت آنها امری حق و صحیح است ولی در داستانهای نقل شده در این برنامه گاهی ادعاهایی درباره توسل و شفاعت بیان شد که صورتی عامیانه از شفاعت را به تصویر میکشد که علمای شیعه نیز به نقد و رد آن پرداختهاند.
این داستانپردازیها از شفاعت و توسل هرچند اعتقادات عوامانه را مستحکم میکند ولی جلوی دفاع از اعتقادات عالمانه و مُستند شرعی را میگیرد.
به تقریب میتوان گفت که فهم القایی اکثر ما از خداوند یک چشم ناظر بزرگ و خاموش است. چیزی شبیه «بیگ برادر» ۱۹۸۴ جورج اورول!
ناظری که چون بیرون از ماست، علی رغم همه تاکیدات بر «اصالت نیت» اما کمترین میزان همدلی و همدردی را با ما دارد. او بیش از هر چیز خدای قوانینی است که خلق کرده و اولویت حضور او تادیب اصلاحی ماست.
چنین خدایی، توجهی به ضعفها و خویشتن داریها، و تأملات انسانی و تعمقهای عقلانی ما ندارد. او چون ناظری بیرونی است به رفتارهای جسمی ما چشم دوخته و رقیب و عتیدش چون جواسیس دائم در حال ضبط گفتههای زبانی ما هستند.
برای چنین خدایی ناکامل، رفتن به مکانی بیرونی و خم و راست شدن و سجده، قیام، یا خسته شدن اصالت دارد. چیزی که روی نگاتیو عالم قابل ثبت و در پرونده اعمال قابل درج باشد.
آدمی حق دارد این خدا را مکانیکال و فاقد شعور باطنی بداند. راه شناخت چنین خدایی نیز قطعا از خودشناسی نمیگذرد!
برای خدایی چنین دهشتناک مهم نیست که در دل از خلقت او ناراضی بوده یا به عدالت او شک داریم. بلکه مهم اطاعت است.این خدا برده میخواهد نه بنده!
پ.ن: اما شیعه عاقلانه میگوید؛ «حسن فاعلی مقدم بر حسن فعلی است!»
یاسر عرب.
برداشتی آزاد از ابوحمزه 19
بگو چهطور خوبیهات را شکر کنم؟ با این زبان الکن؟
یا بگو مثلاً من میتوانم تو را راضی کنم؟ با بهترین عملهام؟
اصلاً بگو زبان من کجا و شکر تو کجا؟
بگو اصلاً عمل من چی هست در برابر نعمتها و مهربانیهات؟
بیپرده بگویم جود و کرمت آرزوم را دور و دراز کرد و شکر کردنت راه قبول کردن عملهام را هموار کرد.
سید من، هم ازت میترسم، هم بهت رغبت دارم، هم دلم بهت خوش است، هم اینکه دلم مدام هوات را میکند، و همهٔ جانم را گذاشتهام برایت ای بی مثل و مانندم!
اجازه دادم آرزوهام بیاید پیش تو و اصل امیدم به توست، اصل ترسهام از توست، دلم باهاتان انس پیدا کرده، ببین به سویت دست انداختهام و با اطاعت کردن از شما میخواهم ترسهام را بریزم...
ای مولای من
ای ناز من
دل من به یاد تو زندگی میکند
و با حرف زدن با شما درد ترسها را میبرد
ای آقای من
ای آرزوی من
ای انتهای همهٔ خواستههام
بین من و گناهت جدایی بینداز، گناهی که نمیگذارد خدمتت را بکنم... من به امید قدیمها آمدم، به امیدهایی که داشتم، به طمعهایی که بهت داشتم ازت درخواست میکنم...
مگر نه اینکه بر خودت واجب کردی مهربانی و رحمت را؟ مگر نکردی؟
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
برداشتی آزاد از ابوحمزه 20
پس فرمانروایی توراست و خلایق همه نانخور تواند و در دستانت و همه چیز برایت خضوع میکند و مبارکی تو ای رب العالمین.
عزیزم بهم رحم کن وقتی که هیچ حرفی نداشته باشم و زبانم از پرسشهات به لکنت میافتد،
ای امید همیشهام ناامیدم نکن وقت بیچارگیام،
برم نگردان بهخاطر نادانیام
بهخاطر عجول بودنم محرومم نکن،
ببخش بهم بهخاطر نداریام،
رحمم کن بهخاطر ضعیف بودنم،
آقایم
اعتمادم فقط به توست و امیدم و توکلم و امیدواریام، تو ولیام هستی و وابستهٔ رحمتت هستم.
ببین نشستهام پشت در خانهات و به امید بخشندگیات دنبال خواستههام هستم و به امید کرمت شروع به دعا کردهام،
میدانم فقرم نزد تو جبران میشود و بینیازیات جبران نیازهام را میکند...
ببین زیر سایهٔ آمرزشت فقط توانستم سربلند کنم و چشمم دنبال خوبی کردنت است.
میشود من را نسوزانی با آتش؟
ببین آرزوم را از تو میخواهم،
ببین تو عزیز و نور چشمهای منی.
میشود مرا نیندازی در جهنم؟
عزیزم، دلبرم!
امیدم را ناامید نکن، خوشگمانیام بهت را از بین نبر... تکیهگاهم، محرومم نکن از پاداشهات آخر شما از حالوروزم خبر داری...
میشود اگر مرگم نزدیک شده و کارهام من را به شما نزدیک نکرده، همین اعتراف کردن را بگذاری برای تقرب به شما؟...
اله من برای بخشیدن چه کسی غیراز تو سزاوارتر است؟ و برای عذاب کردن چه کسی غیراز شما عادلتر است؟ رحم کن بهم در این دنیا غربتم را و سختیهای احتضار را و تنهایی آن دنیایم را و رحم کن در قبر وحشتم را و وقت حساب کتاب حال ذلتم را... همانهایی را که از آدمها مخفی کردهای همان وقت ببخش... به پردهپوشیات ادامه بده...
بهم رحم کن عزیز...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
نویسندگان و هنرمندان راحتتر با احساسات خود روبهرو میشوند و بیپرواتر آنها را بیان میکنند.
آنها کمتر از دیگران، حتی فلاسفه، به انکار پناه میبرند و کمتر به دام نقش اجتماعی خود گرفتار میشوند.
نهتنها تالستوی، بلکه نویسندگان بسیاری مرگاندیشانه زندگی کردند و با منتهای آگاهی به استقبال مرگ رفتند.
گوستاو فلوبر بههنگام احتضار، با غبطۀ فراوان به قهرمان آفریدۀ خود میگفت: «بواریِ پتیاره! تو زنده میمانی و من میمیرم!»
@aboutdeath
افلاطون میگوید: «هرآنچه زاده شود، بیشک نابود میشود.»
هر انسانی که زاده میشود، از همان آغازین ثانیههای زندگی، راهکوبِ مرگ است. و مرگ صرفاً صحنهای است که حکم در آن رقم میخورد، وگرنه مُردن که همواره با او بود.
در فصل پنجم تاریخ هرودوت آمده که سولون به دیدن پادشاه لیدیا رفت. پادشاه از او پرسید خوشبختترین انسان روی زمین کیست. سولون نامی چند برد، اما نامی از پادشاه به زبان نیاورد. پادشاه به خشم آمده و پرسید آنگاه پس من چه؟! سولون پاسخ داد خدایانْ حسودند و دردسرساز؛ تا پادشاه نمیرد، نمیتوان و نباید دربارۀ خوشبختی او قضاوتی داشت.
طرفه آنکه، پادشاه علیرغم خشمش، بعدها دچار چنان مصیبتی شد که احتمالاً خواندهاید. خاکش به نگونبختی رُخش کشید. غرض آنکه تا پایان در پیش چشم نباشد، صحبت از چگونگیِ مسیرْ پربیراه است.
باری، تنها در پرتو پایانهاست که آغاز به چشم میآید. بهقول گادامر، مسئلۀ آغاز، هرکجا که وضع میشود، درحقیقت مسئلۀ پایان است؛ زیرا از جانبِ پایان است که آغاز بهمنزلۀ سرآغازِ آن پایان معین میشود.
انسان -و نه خدا/خدایانِ نامیرا- اهل فلسفه میشود؛ چراکه و از آنرو که میمیرد. این انسانِ میرنده است که پیش از پرسیدن از آرِخه، با مرگِ محتوم -و مرگْدرپیشبودگی- روبهرو میشود.
این مواجهه او را به تکاپو میاندازد و زندگیاش را به یک دغدغه، به یک پرسش، به یک ابهام و به یک آسیمگی و نابسندگی تبدیل میکند.
پس در عجب نباشیم از تصویرِ عرفیِ ملالانگیزِ بهشتی که برایمان به هزاران روش و رنگ توصیف کردهاند. هرآنجاکه مرگ وجود نداشته باشد، جنبش و تکاپویی نیست، همه ملال است و اضطرابِ محضِ بودن!
جالبتر آنکه، تمامی پرسشها و ابهامات و آسیمهسریها، با وقوع مرگ، بهناگهان خاموش میشود.
یعنی مرگْ مادر و زایندۀ هر پرسشی، و فرشتۀ مرگ و کشندۀ همانهاست. مرگ پاسخِ محتومِ تمامی مسائل است، عشق باشد یا رنج یا هرچیز دیگر.
@aboutdeath