eitaa logo
دانستنیهای قرآن و احادیث
35هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
8.1هزار ویدیو
55 فایل
استفاده وکپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی امام زمان (عج) . پست های تبلیغاتی از نظر ما نه تایید و نه رد می‌شود🔴 تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1262354873Cf856639733 آیدی ادمین @farzane_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹تبعید هاجر و اسماعیل! «1»🔹 به دنبال درخواست ساره، ابراهیم به فرمان الهی خواهش او را پذیرفت و امید او را برآورد. ابراهیم سوار مرکب خود شد و فرزند و مادر را نیز همراه خود بر آن سوار کرد و به راهنمایی و اراده خدا رهسپار گشت، به لطف خدا صدای آواز حدی به گوش آنها می رسید و آنان امیدوار به حرکت خود ادامه می دادند. راه طولانی بود تا بالاخره در جایگاه امروزی خانه خدا (مکه) ایستادند. هاجر و طفلش در این صحرای خشک پیاده شدند. ابراهیم کودک و مادر او را در این بیابان سوزان و بی آب و علف رها کرد. این مادر و فرزند ضعیف غیر از کوله باری که مختصری خوراک در آن بود و مشکی که مقدار ناچیزی آب در آن بود، چیزی نداشتند جز قلبی سرشار از امید به خدا و روحی آراسته با ایمان که تنها سرمایه آنها بود. آنگاه که ابراهیم علیه السّلام قصد بازگشت نمود و هاجر و فرزندش را در آن بیابان به خدا سپرد و قدم در راه بازگشت نهاد، هاجر به دنبال او آمد تا به او رسید و با یک دست دامن ابراهیم و با دست دیگر مهار حیوان او را گرفت و رو به ابراهیم کرد و گفت: ای ابراهیم به کجا می روی؟ ما را در این وادی وحشتناک و بی آب و علف به امید چه کسی می گذاری؟ هاجر مصمم بود مهر ابراهیم را نسبت به خود برانگیزد و شاید در این موقع اشاره به کودکش کرد و ابراهیم را به حق طفلش سوگند داد که درباره او رحم کند و به وسیله پاره جگر ابراهیم خواست تا عواطف او را تحریک کند. هاجر امیدوار بود که ابراهیم این مادر و فرزند را در گرسنگی و تشنگی مرگ آور رها نسازد. هاجر گاهی از ابراهیم می پرسید: چه کسی این مادر و فرزند را از حمله گرگها و خطر درندگان محافظت می کند؟! چگونه می توانیم حرارت سوزان خورشید و گرمای طاقت فرسای این بیابان برهوت را تحمل کنیم؟! (ادامه دارد) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹تبعید هاجر و اسماعیل! «2»🔹 هاجر، چون ابر بهاری سیل اشک را پیش پای ابراهیم جاری ساخت و سرشک گرم خود را بر زمین روان کرد و امید داشت که ابراهیم علیه السّلام تضرع و زاری او را پاسخ دهد و بر حال او و طفل عزیزش رحم کند ولی ابراهیم به گفته هاجر گوش نکرد و قلب او متأثر از حال هاجر نشد، بلکه با صراحت و به وضوح گفت: عمل من به دستور خدا و امر اوست و چاره ای جز تسلیم در برابر حکم الهی ندارم. آنگاه که هاجر درک کرد حوادث زندگی او به دستور خدا رقم می خورد، از بحث با ابراهیم دست برداشت و تسلیم تقدیر الهی شد و به رحمت خدا امیدوار گشت و گفت: خدای یکتا ما را فراموش نمی کند. ابراهیم علیه السّلام دست از زن و فرزند شست و از آن سرزمین کوچ کرد ولی از یک طرف نگرانی و ترس گامهای او را سست می کرد و از طرفی ایمان و اعتماد به خدای یکتا او را به پیش می راند. جای تردید نیست که اکنون ابراهیم علیه السّلام از دوری پاره جگر خود در سوز و غم و اندوه، حسرت می خورد و از فراق جان خود و وداع اولین فرزند خویش که چشمهای او را در سن پیری روشن ساخته، در تب وتاب است. صدای ناله های جانسوز ابراهیم به آسمان می رسد و بغض گلویش را گرفته است ولی ابراهیم در پیشگاه خداوند و در مقام نبوت، در مقابل حکم خدا صبور و تسلیم تقدیر الهی بود، ابراهیم برای اطاعت امر خدا به وطن خود بازگشت و همسر و فرزند یگانه خود را در آن سرزمین دور، تنها گذاشت و از خدا خواست که آن سرزمین را با عنایت خود سرسبز و خرّم گرداند و با لطف خود آنان را حفظ نماید. در همین موقع بود که ابراهیم عرضه داشت: «پروردگارا من ذریه خود را در میان دره ای لم یزرع تنها به امید تو سکونت دادم، تا نماز را به پای دارند. پس دلهای مردم را چنان کن که حامی ذریه من باشند و از مواهب مادی و معنوی نصیبشان گردان، باشد که شکرگزاری کنند. » منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺 @harrozba_qoraan 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺