🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷
*#فرزندان شیطان چه کسانی هستند؟*
#قسمت اول
🔥در باب یاوران و همراهان شیطان رجیم در سفینة البحار آمده است که شیطان یارانی دارد که برای وسوسه انسانها به او یاری میرسانند. این شیاطین در هر موقعیت زمانی و مکانی، در خدمت ابلیس هستند تا او را به اهدافش برسانند. اسامی آنان از این قرار است:
🔥۱_ ولهان؛ انسان را در طهارت و نماز وسوسه میکند و به شک میاندازد که این نماز باطل است
🔥۲_هفاف؛ ماموریت دارد که در بیابانها و صحراها انسان را اذیت کند و برای ترسانیدن او را به وهم و خیال اندازد یا به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان درآید
🔥۳_ زلنبور؛ موکل بازاری هاست. لغویات و دروغ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت میدهد.
🔥۴_ ثبر؛ در وقتی که مصیبتی به انسان وارد میشود، صورت خراشیدن، سیلی به خود زدن، یقه و لباس پاره کردن را برای انسان پسندیده جلوه میدهد.
🔥۵_ابیض؛ انبیا را وسوسه میکند - یا ماءمور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه میدهد و به وسیله آن خونها ریخته میشود.
🔥۶_اعور؛ کارش تحریک شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حرکت میآورد! و انسان را وادار به زنا میکند
(اعور، همان شیطانی است که بر صیصای عابد را وسوسه کرد تا با دختری زنا کند.)
🔥۷_داسم؛ همواره مراقب خانه هاست. وقتی انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد، با او داخل خانه میشود و آن قدر وسوسه میکند تا شر و فتنه ایجاد نماید
🔥۸_مطرش؛ کار او پراکندن اخبار دروغ یا دروغهایی است که خود جعل کرده؛ در حالی که حقیقت ندارند.
🔥۹_قنذر؛ او نظارت بر زندگی افراد میکند. هر کس چهل روز در خانه خود طنبور داشته باشد؛ غیرت را از او بر میدارد، به طوری که انسان در برابر ناموس خود بی تفاوت میشود.
🔥۱۰_دهار؛ ماءموریت او آزار مؤمنان در خواب است. به طوری که انسان خوابهای وحشتناک میبیند، یا در خواب به شکل زنان نامحرم در میآید و انسان را وسوسه میکند تا او را محتلم کند.
ادامه دارد ......
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺 @harrozba_qoraan
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
#فرزندان شیطان
#قسمت دوم
🔥۱۱_قبض؛ وظیفه او تخم گذاری ست. روزی سی عدد تخم میگذارد. ده عدد در مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد زمین، از هر تخمی عدهای از شیاطین و عفریتها و غولها و جن بیرون میآیند که تمام آنها دشمن انسان اند.)
🔥۱۲_تمریح؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: برای ابلیس - در گمراه ساختن افراد - کمک کنندهای به نام (تمریح) وی در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن، وقت مردم را پر میکند.
🔥۱۳_قزح؛ ابن کوا از امیرالمؤمنین علیه السلام از قوس و قزح پرسید، حضرت فرمود: قوس قزح مگو؟! زیرا نام شیطان (قزح) است بلکه بگو قوس اله و قوس الرحمن
🔥۱۴_زوال؛ مرحوم کلینی از عطیة بن المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و از مردانی که دارای مرض (ابنه) بوده و هستند یاد کردم. حضرت فرمود: (زوال) پسر ابلیس با آنها مشارکت میکند ایشان مبتلا به آن مرض میشوند.
🔥۱۵_لاقیس؛ او یکی از دختران شیطان و کارش وادار کردن زنان به هم جنس بازی است او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد.
🔥۱۶_متکون؛ شکل خود را تغییر میدهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک در میآورد و مردم را گول میزند و این وسیله آنان را وادار به گناه میکند..
🔥 ۱۷_مذهب؛ خود را به صورتهای مختلف در میآورد، مگر به صورت پیغمبر و یا وصی او. مردم را با هر وسیله که بتواند گمراه میکند.
🔥۱۸_خنزب؛ بین نمازگزار نمازش حایل میشود؛ یعنی توجه قلب را از وی برطرف میکند. در خبر است که: عثمان بن ابی العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل میشود - یعنی حضور قلب را از من میگیرد - حضرت جواب داد: نامش شیطان (خنزب) است. پس هر زمان از او ترسیدی به خدا پناه ببر.
🔥۱۹_مقلاص؛ موکل قمار است. قمار بازها همه به دستور او رفتار میکنند. به وسیله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنی در میان آنان به وجود میآورد.
🔥۲۰_طرطبه؛ از دختران آن ملعون است. کار او وادار کردن زنان به زنا است و هم جنس بازی را هم به آنان تلقین میکند.
🎋مهم ترین و اساسی ترین شیوه ای كه برای فریب و گمراهی مردم از آن بهره میبرد، وسوسهگری است. انسان به طور كلی در برابر وسوسه ها عاجز و ناتوان است و واكنش خوبی نسبت به آن انجام نمیدهد تا از آن برهد. ابلیس هم برای دستیابی به اهداف خود از هر روش و شیوهای استفاده میكند و چیزی را فرو نمیگذارد، از این رو سوگند خورده است كه در راه دشمنی با آدم و فرزندانش از همه روش ها استفاده خواهد كرد.
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺 @harrozba_qoraan
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
📻#نوستالژی هایی که هیچ جا پیدا نمیکنی
#کارتون های دهه ۶۰،۷۰📽
#آهنگهای دهه ۶۰،۷۰🎤
#خاطرات فراموش شده🪕
شروع #قسمت اول 😍
📌📌👇همه اینجاس👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C65395a2ffd
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C65395a2ffd
فسیل ترین ها رو اینجا داریم😅
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
📻#نوستالژی هایی که هیچ جا پیدا نمیکنی
#کارتون های دهه ۶۰،۷۰📽
#آهنگهای دهه ۶۰،۷۰🎤
#خاطرات فراموش شده🪕
شروع #قسمت اول 😍
📌📌👇همه اینجاس👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C65395a2ffd
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C65395a2ffd
فسیل ترین ها رو اینجا داریم😅
🍃🍃داستان قرآنی 🍃🍃
#قسمت۸
#زندگینامه حضرت یوسف ع
🌺🌻گفتند پدرجان ، بصحرا رفتیم ، به گشت و گذار پرداختیم . تفریح کردیم . چه روز خوشی بود .
🌺🌻اما افسوس و هزار افسوس ، ما مسابقه دویدن ترتیب دادیم و چون یوسف کوچک بود و نمیتوانست در مسابقه شرکت کند ،
🌺🌻برای حفظ اثاث و اموالمان او را نزد آنها گذاشتیم . درست در همان زمان که ما از او دور شدیم ، گرگی درنده که در کمین بود ، باو حمله کرد و او را خورد .
🌺اینهم پیراهن خون آلود او ، سند صدق گفتار ما است . گرچه میدانیم که تو حرف ما را باور نخواهی کرد و ما را در حفظ و نگهداری یوسف متهم خواهی ساخت .
🌺🌻یعقوب آه سردی کشید و پیراهن یوسف را گرفت ، آنرا بوسید و بوئید و در حالیکه اشگ در چشمش حلقه زده بود گفت : چه گرگ عجیبی بوده ؟
🌺🌻یوسف مرا پاره کرده ولی به پیراهن او آسسیبی نرسانیده است . برادران متوجه اشتباه بزرگ خود شدند که پیراهن را سالم با خود آورده اند ،و فقط آن را به خون گوسفند آغشته کردند اما دیگر دیر شده بود و راهی برای جبران اشتباه باقی نمانده بود .
🌻🌺یعقوب از همین نشانی ، به توطئه شوم فرزندانش پی برده بود و گفت : یوسف مرا گرگ نخورده بلکه عقده های درونی شما و نفس اماره شیطان طبیعت شما دست بدست هم دادند و کاری بس زشت و ناروا را در چشم شما پسندیده و زیبا جلوه دادند و با برادر کوچک خود کردید آنچه را کردید .
🌺🌻سپس آهی کشید و بی هوش روی زمین افتاد . برادران سخت به وحشت افتادند و آه و ناله سر دادند که وای برما ، هم برادر خود رااز دست دادیم و هم پدر پیر خود را کشتیم
ادامه داستان در قسمت بعد ...
━َ━َ❥•🌷🌸🌷•❥•━┅┄💌
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#آوین
#قسمت ۴۳ و ۴۴
مادر تمام مدت شیرینی به خوردم میداد و سفارش کرد که حسابی به خودم برسم .
بالاخره مراسم کسل کننده ی پاتختی تموم شد و مهمونا یکی یکی زحمت رو کم کردن.
من که خیلی از نشستن خسته شده بودم با اجازه ای گفتم و رفتم بالا توی اتاق راشد تا کمی استراحت کنم.
داخل اتاق که شدم با دیدن راشد که روی تخت خواب به پهلو لم داده و دستشو زیر سرش گذاشته جا خوردم ...
-وای تو اینجایی؟ترسیدم!
راشد نگاهی به سرتاپام کرد و مردمک چشماش روم ثابت شد،لباسی که برای مجلس امروز پوشیده بودم یه پیراهن کوتاه چین دار زرشکی رنگ با آستینای پفکی بود.
سعی میکنم دامن لباس و پایین بدم ولی افاقه نمیکنه.این حرکتم از چشمای تیز بین راشد دور نموند و سریع پوزخند تحویلم میده.
-فقط شوهرت غریبه است؟
چطور جلوی اون خاله خانباجی های چشم شور راست راست میگشتی و مجلس گرم میکردی به من که رسیدی یادت افتاد رختت کوتاهه؟!
با تعجب رفتم جلوی تخت ایستادم.
-مگه نامحرم اونجا بود؟
همه زن بودن و هم جنس خودم.
بعدشم کی گفته من مجلس گرم کردم؟
من از روی صندلیم تکون نخوردم.
چشمای راشد برق زد و به حالت نشسته در اومد!
-احسنت برتو!رقص زن فقط باید جلوی شوهرش باشه...
یهو سریع راشد گفت بریم پایین که هنوز مهمونا هستن و منتظر ما... -من بیرون منتظرم لباستو عوض کن بریم پایین.
ناراحت از رفتار و دلخوری واضح راشد لباسم رو به تنهایی عوض کردم و بچاش یه پیراهن بلند نخی با زمینه ی سفید و گل های زرد و صورتی تنم کردم.
یه روسری ریشه دار انداختم روی سرم.
تو آینه به خودم نگاه کردم.
موهای بلند و بازم از زیر روسری بیرون مونده بود. بافکر این که راشد خوشش میاد موهامو نپوشوندم .
لبخند رضایتی به خودم زدم و از اتاق اومدم بیرون. پله ها رو پایین رفتم و داشتم دنبال راشد میگشتم که صداشو از حیاط شنیدم.
قدم هام رو به سمت حیاط کج کردم.
راشد کنار یه مرد کت شلواری توی ایوون ایستاده بود و داشت باهاش خوش و بش میکرد.
رفتم جلو و سلام دادم. مرد با نگاهی خریدارانه از سرتا پامو وجب کرد و چشمش روی صورتم ثابت موند.
-سلام بانو!
راشد دستش رو انداخت دور شونه ام و منو به خودش نزدیک کرد.
-اومدی آوین جان؟!
چرا نرفتی پیش خانما.
حس کردم از اینکه اومدم توی حیاط و به این آقا سلام دادم خوشش نیومده!
سرم رو انداختم پایین.
-صدای تو رو شنیدن گفتم بیام پیشت الان میرم.
-پسر عمو بانو رو معرفی نمیکنی؟!
راشد با اخم کمرنگی سرش و برمیگردونه طرف اون مرد.
-این خانم همسر و تازه عروسم هستن .
رو کرد به من و گفت:
-آوین ایشون پسرعموم اردشیره.
مرد که حالا میدونم اردشیره با خنده گفت:
-پسرعمو و رفیق و همبازی دوران کودکی و نوجوونی!
خانوم تبریک میگم شما خیلی خوش شانس بودین که راشد میون این همه دختر دست گذاشت رو شما!راشد نگاه عاقل اندر سفیهی خرج اردشیر کرد و گفت:
-اونی که شانسش گفته راشد بوده. آوین منت گذاشت سر من و قبولم کرد.
نگاه کوتاه ولی پرمهری بهم انداخت و اشاره کرد برم داخل.سرتکون دادم و با اجازه ای گفتم و رفتم توی خونه ولی سنگینی نگاه اردشیرو تا آخر روی خودم حس میکردم.
بیشتر مهمونا رفته بودن. فقط مونده بود یکی دوتا از فامیلای نزدیک راشد و مادر من که بتول خانم واسه شام نگهشون داشته بود.
زندایی و زن عموی راشد کنار هم نشسته بودن و داشتن باهام حرف میزدن و من جایی ایستاده بودم که اونا منو نمیدین ولی من صداشون رو میشنیدم.
زنعموی راشد گفت :-خدا به فخری رو کرده که همچین دامادی نصیبششده. من جاش بودم به دخترم میسپردم زود دست به کار بشه و دو سه تا بچه ها قد و نیم قد بیاره که درست و حسابی راشد و پابند خودش کنه. اینجور مردا تمبونشون زود دوتا میشه.
جیران خانم قری به سر وگردنش داد و گفت:
-والا فک کنم فخری و دخترش به خوابشونم نمیدیدن که راشد اسم رو دخترشون بزاره و از ده کوره بیارتش تو این عمارت و این همه زار و زندگی و طلا و لباس و خدم حشم به پاش بریزه.من که میگم راشد و چیز خورش کردن!
زنعمو راشد گفت: چی بگم والا جیران جون. دختره بر و رو داره جوون و کم سن و سالم که هست راشد حتما خاطرخواهش شده و دلش گیر کرده وگرنه دختر دور و برش کم نبود.
یکیش همین لعیا دختر خودت. هر روز جلو چشمش بود تو این خونه.جیران خانوم که معلوم بود بهش برخورده گفت:
-واه واه واه چی میگی شوکت جون؟ لعیا هزار تا خواستگار داره هیچ وقتم چشمش دنبال راشد نبود اینا از بچگی باهم بزرگ شدن. راشد اگرم میخواستم لعیا قبول نمیکرد.
شوکت خانم از جاش بلند شد ومن سریع رفتم سمت مطبخ تا چشمش به منی که گوش وایساده بودم نیفته.
از حرفای جیران ناراحت نشده بودم چون میدونستم از روی حسودی گفته و دلش میخواسته راشد داماد خودش بشه...
🖌#کانال_دکتر_انوشه
👇🇯🇴🇮🇳
🆔@drr_anoshe