eitaa logo
حجت الاسلام دکتر حسن منصوری
315 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
24 ویدیو
10 فایل
این کانال جهت تبلیغ معارف اسلامی ایجاد شده است ارتباط با مدیر. https://eitaa.com/mansoori98
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️⭕️⭕️ ⭕️⭕️ ⭕️ ♦️ پرهیز از ظلم♦️ 📖 فَلَمّا أَنْجاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّها النّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنتُمْ تَعْمَلُونَ.  📃 چون خدا آنها را رهانيد، ناگهان در زمين به ناحق سركشى كنند. اى مردم! سركشى شما تنها به زيان خودتان است، تمتّعى است در اين زندگى دنيوى . سپس بازگشت شما به سوى ما خواهد بود و از كارهايى كه مى كرده ايد آگاهتان مى سازيم. 📔 یونس:۲۳ https://telegram.me/mansoori60or https://eitaa.com/hasamansoori
💠💠تحدیر(تندخوانی) جزء پنجم قرآن کریم با حجم کم http://ahlevela.ir/tahdir/Joze05.mp3
🐴هوس حرف زدن با خر🐴 💫 ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﭘﯿﺮ ﻋﺎﺷﻖِ ﺧﺮِ ﭘﯿﺮﺵ بود. روزی ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻫﻮﺱِ حرف زدن با ﺧﺮﺵ را ﮐﺮﺩ!!! ﺟﺎﯾﺰﮤ کلانی ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ حرف زدن ﺑﻪ ﺧﺮﺵ را ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺗﻮﻓﯿﻖ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﻌﺎﺩﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﻋﻼﻡ نمود ؛ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺒﻠﻎ جایزه ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﯼ ﻃﻤﻊ ﮐﺮﺩند و به آموزش خر مشغول ؛ ﻭﻟﯽ "ﺧﺮ" ﺳﺨﻦ ﻧﮕﻔﺖ که نگفت ﻭ همهٔ داوطلبان هم ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺷﺎﻩ ﻣﺒﻠﻎ جایزه ﺭﺍ باز هم بالا و بالاتر برد اما دیگر ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﺟﺎﻥ، جرات داوطلب شدن نداشت... ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ: ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎ! ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺷﺮﻁ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺧﺮِ ﺷﻤﺎ حرف زدن را بیاموزم؛ ﺍﻭﻝ) ﺗﻬﯿﮥ ﻣﮑﺎنی مناسب برای ﺁﺳﺎﯾﺶ خودم ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ همچنین ﺧﺮِ ﺷﻤﺎ! ﺩﻭﻡ) در نظر گرفتن حقوق بالا و مناسب بصورت ماهیانه! ﺳﻮﻡ) اینکه بمدت ۱۰ ﺳﺎﻝ به من ﻣﻬﻠﺖ بدهید ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ۱۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺍ بخوﺍﻫﯿﺪ! ﺷﺎﻩ تمام پیشنهادات پیرمرد را پذیرفت. ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺳﺆﺍﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: "خر" ﭘﯿﺮ و "شاه" ﭘﯿﺮ و ﻭ"ﻣﻦ"ﻫﻢ ﭘﯿﺮﻡ؛ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺧﻮﺩم ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ به رﺍﺣﺘﯽ ؛ در رفاه و آرامش و آسایش ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ و ﺩﺭ مدت این ۱۰ سال حتماً ﯾﺎ "ﻣﻦ" ﯾﺎ "ﺷﺎﻩ" ﻭ ﯾﺎ "ﺧﺮ" ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ!!! https://telegram.me/mansoori60or https://eitaa.com/hasamansoori
🍔🍔🍔 🍔🍔 🍔 ❇️ حکایتی از گلستان سعدی دو درویش ملازم صحبت با یکدیگر سفر کردند یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار غذا میخورد! اتفاقا به شهری رفتند و به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند ، هر دو را به زندانی بردند و در به گل بر آوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند و در را باز کردند! قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده... مردم در عجب ماندند، حکیمی گفت خلاف این عجب بود آن یکی بسیار پر خور بوده است طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد و این یکی دگر خویشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند. چو کم خوردن طبیعت شد کسی را چون سختی پیشش آید سهل گیرد وگر تن پرورست اندر فراخی چو تنگی بیند از سختی بمیرد... 💠💠💠 https://telegram.me/mansoori60or https://eitaa.com/hasamansoori
🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 💥 آفات معده پر 💥 📣 لقمان حكيم عليه السلام: ✨ يَا بُنَىَّ؛ اِذَا امتَلأََتِ المَعِدَةُ 🌟 نَامَتِ الفِكْرَةُ 🌟 وَ خَرِسَتِ الحِكْمَةُ 🌟 وَ قَعَدَتِ الاَعضَاءُ عَنِ العِبادَةِ؛ ⚡️⚡️⚡️ فرزندم؛ هرگاه شكم پر شود: ⭐️ فكر به خواب مى رود ⭐️ و حكمت، از كار مى افتد ⭐️ و اعضاى بدن از عبادت باز مى مانند. 📕 مجموعه ورام، ج 1، ص 102 https://telegram.me/mansoori60or https://eitaa.com/hasamansoori
🌸 مسابقه بهار قرآن، بهار دلها 🌀 شماره ۱ 🔹شرکت در مسابقه: dte.bz/1442 🇮🇷 معاونت فرهنگی تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
💠💠تحدیر(تندخوانی) جزء ششم قرآن کریم با حجم کم http://ahlevela.ir/tahdir/Joze06.mp3
🔆🔆🔆🔆 💎💎راه حق سهل است و آسان💎💎 ای عزیز! مبادا شیطان و نفس امّاره وارد شوند بر تو و وسوسه نمایند و مطلب را بزرگ نمایش دهند و تو را از توبه منصرف کنند و کار را بر تو یکسره نمایند... راه حق سهل است و آسان، ولی قدری توجّه می خواهد. اقدام باید کرد. با تسویف (امروز و فردا کردن) و تأخیر امر را گذراندن و بار گناهان را هر روز زیاد کردن، کار را سخت می کند، ولی اقدام در امر و عزم براصلاح امر و نفس، راه را نزدیک و کار را سهل می کند 📕چهل حدیث امام خمینی ،ص 238 https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
💦💦💦 💦💦 💦 📣 قَالَ علی عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: 💧 مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ اَلسُّؤَالُ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ. 🔰 آبروی تو، یخ جامدی است که درخواست آنرا آب می کند، پس ببین نزد چه کسی آنرا میریزی. 📕نهج البلاغه، ح۳۴۶ https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
🔒🔒🔒 🔒🔒 🔒 ⚒ مُحصّلِ بزرگسال ⚒ «سكّاكى» مردى فلزكار و صنعتگر بود. توانست با مهارت و دقت بسيار ظريف قفلى ظريف بسازد كه لايق تقديم به پادشاه باشد. انتظار همه گونه تشويق و تحسين از هنر خود داشت. با هزاران اميد و آرزو آن را به پادشاه عرضه كرد. در ابتدا همان طورى كه انتظار مى‏رفت مورد توجه قرار گرفت، اما حادثه‏اى پيش آمد كه فكر و راه زندگى سكاكى را به كلى عوض كرد. در حالى كه شاه مشغول تماشاى آن صنعت بود و سكاكى هم سرگرم خيالات خويش، خبر دادند عالمى (اديب يا فقيهى) وارد مى‏شود. همينكه او وارد شد، شاه چنان سرگرم پذيرايى و گفتگوى با او شد كه سكاكى و صنعت و هنرش را يكباره از ياد برد. مشاهده اين منظره تحولى عميق در روح سكاكى به وجود آورد. دانست كه از اين كار تشويق و تقديرى كه مى‏بايست نمى‏شود و آنهمه اميدها و آرزوها بى‏موقع است. ولى روح بلند پرواز سكاكى آن نبود كه بتواند آرام بگيرد. حالا چه بكند؟ فكر كرد همان كارى را بكند كه ديگران كردند و از همان راه برود كه ديگران رفتند. بايد به دنبال درس و كتاب برود و اميدها و آرزوهاى گمشده را در آن راه جستجو كند. هرچند براى يك عاقل مرد كه دوره جوانى را طى كرده، با طفلان نورس همدرس شدن و از مقدمات شروع كردن كار آسانى نيست، ولى چاره‏اى نيست، ماهى را هر وقت از آب بگيرند تازه است. از همه بدتر اينكه وقتى كه شروع به درس خواندن كرد، در خود هيچ گونه ذوق و استعدادى نسبت به اين كار نديد. شايد هم اشتغال چندين ساله او به كارهاى فنى و صنعتى ذوق علمى و ادبى او را جامد كرده بود. ولى نه گذشتن سن و نه خاموش شدن استعداد، هيچ كدام نتوانست او را از تصميمى كه گرفته بود باز دارد. با جديت فراوان مشغول كار شد، تا اينكه اتفاقى افتاد: آموزگارى كه به او فقه شافعى مى‏آموخت، اين مسأله را به او تعليم كرد: «عقيده استاد اين است كه پوست سگ با دبّاغى پاك مى‏شود.». سكاكى اين جمله را دهها بار پيش خود تكرار كرد تا در جلسه امتحان خوب از عهده برآيد، ولى همينكه خواست درس را پس بدهد اين‏طور بيان كرد: «عقيده سگ اين است كه پوست استاد با دباغى پاك مى‏شود.». خنده حضار بلند شد. بر همه ثابت شد كه اين مرد بزرگسال كه پيرانه سر هوس درس خواندن كرده به جايى نمى‏رسد. سكاكى ديگر نتوانست در مدرسه و در شهر بماند، سر به صحرا گذاشت. جهان پهناور بر او تنگ شده بود. از قضا به دامنه كوهى رسيد، متوجه شد كه از بلنديى قطره قطره آب روى صخره‏اى مى‏چكد و در اثر ريزش مداوم، صخره را سوراخ كرده است. لحظه‏اى انديشيد و فكرى مانند برق از مغزش عبور كرد، با خود گفت: دل من هر اندازه غيرمستعد باشد از اين سنگ سخت‏تر نيست. ممكن نيست مداومت و پشتكار بى‏اثر بماند. برگشت و آن قدر فعاليت و پشتكار به خرج داد تا استعدادش باز و ذوقش زنده شد. عاقبت يكى از دانشمندان كم نظير ادبيات گشت‏. ‏ 📒 مجموعه ‏آثاراستاد، ج‏18، ص: 325 https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
⚖ قضاوت با علم ناقص ⚖ 💠 شهری که که مردمش اصلاً فیل ندیده بودند... از هند فیلی آوردند و به خانه تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند؛ مردم در آن تاریکی نمی‌توانستند فیل را با چشم ببینید. ناچار بودند با دست آن را لمس کنند. کسی که دستش به خرطوم فیل رسید. گفت: فیل مانند یک لوله بزرگ است. دیگری که گوش فیل را با دست گرفت گفت: فیل مثل بادبزن است. یکی بر پای فیل دست کشید و گفت: فیل مثل ستون است. و کسی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تخت خواب است. آنها وقتی نام فیل را می‌شنیدند هر کدام گمان می‌کردند که فیل همان است که تصور کرده‌اند. فهم و تصور آنها از فیل مختلف بود و سخنانشان نیز متفاوت بود. اگر در آن خانه شمعی می‌بود، اختلاف سخنان آنان از بین می‌رفت. ادراک حسی مانند ادراک کف دست، ناقص و نارسا است. نمی‌توان همه چیز را با حس و عقل شناخت. گاهی دیدن هم لازم است. 🔰 همیشه قضاوت ما این چنین است. آنچه حس می کنیم ملاک قضاوت ماست . اگرحتی به انذاره نورشمعی بینش ودانش درقضاوت ما باشد بهترقضاوت می کنیم . ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
💠💠تحدیر(تندخوانی) جزء هفتم قرآن کریم با حجم کم http://ahlevela.ir/tahdir/Joze07.mp3
🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 📣 امام على عليه السلام : 💎 يَا مَعْشَرَ التُّجَّار الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا 🔰اى گروه تاجران! ابتدا احكام را ياد بگيريد، سپس تجارت كنيد!ابتدا احكام را ياد بگيريد، سپس تجارت كنيد!ابتدا احكام را ياد بگيريد، سپس تجارت كنيد! به خدا قسم كه ربا در ميان اين امت ناپيداتر از حركت مورچه بر روى تخته سنگ است. 📕 کافی، ج 5 ، ص 150 https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
⚫️🔴🔵 🔴🔵 🔵 🙏 راضی باش به رضای خدا 🙏 کلاغ وطوطی هر دو زشت آفریده شدند. 🐦 طوطی اعتراض کرد و زیبا شد 🐧 اما کلاغ راضی بود به رضای خدا ⚜ امروز طوطی در قفس است و کلاغ آزاد...!! پشت هر حادثه ای حکمتی است که شاید هرگز متوجه نشوی! 🔰🔰 هرگز به آنچه خدا برایت پیش می آورد، اعتراض نکن!!!! https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
🌸 مسابقه بهار قرآن، بهار دلها 🌀 شماره ۲ 🔹شرکت در مسابقه: dte.bz/1442 🇮🇷 معاونت فرهنگی تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
💠💠تحدیر(تندخوانی) جزء هشتم قرآن کریم با حجم کم http://ahlevela.ir/tahdir/Joze08.mp3
🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 🌷 توجه و اهتمام به نماز اول وقت 🌷 ⬅️ سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد، دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود. متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟ گفت: کسي که اين قدر به نماز و مسائل عبادي اش مقيد باشد، جايش توي اين دنيا نيست.  📕 خاطره ای از شهيد حسين دولتي https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
💫💫💫 من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
🍒🍒🍒 🍒🍒 🍒 ⚜ صفاتی که در مومن نیست ⚜ 📣إمامُ الصّادقُ عليه السلام :  ستّةٌ لا تكونُ في مؤمنٍ: 💫 العُسرُ 💫 والنَّكَدُ 💫 والحَسدُ 💫 واللَّجاجةُ 💫 والكِذْبُ 💫 والبَغْيُ 💎 شش چيز در مؤمن نیست: 💠 تنگنايى 💠 تيره روزى(بى خيرى) 💠 حسادت 💠 لجبازى 💠 دروغ 💠 تجاوز 📗 تحف العقول : ص377 https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
📍📍📍 📍📍 📍 🔴 کریم فقط خداست... درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است ! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت .   خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد ! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت :  "نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست" 📚 مجموعه شهر حکایات https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori
💠💠تحدیر(تندخوانی) جزء نهم قرآن کریم با حجم کم http://ahlevela.ir/tahdir/Joze09.mp3
✅ حقوق مؤمن بر مؤمن ✅ 🔰 در احوالات عالم رباني ملاّاحمد مقدس اردبيلي(ره)آمده است، دریکی از سفرهایی که با گروهی به سمت عتبات می رفتند ، یكی از زوّار كه او را نمی شناخت به او گفت: جامه های مرا ببر نزدیك آب و بشوی و چرك آنها را بگیر، ملا احمد قبول كرد و جامه های آن مرد را بُرد و شست و آورد تا به او بدهد. در این هنگام آن مرد او را شناخت و خجالت كشید، دیگران هم او را توبیخ كردند. مقدس اردبیلی فرمود: چرا او را ملامت می كنید؟ مطلبی نشده است. حقوق برادران مومن بر یكدیگر بیش از اینهاست. 📕 سيماي فرزانگان ، ص295 https://t.me/mansoori60 https://eitaa.com/hasamansoori