⇦🕊*#قسمت_پایانی _روضه جانسوز _ شب تاسوعا محرم 95 _ حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام _حجت الاسلام استاد میرباقری *↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
گرچه ای ساقی طفلان تو ز ما تشنه تری
نگهی کن به لب تشنه ی ما واعطشا
داده است اصغر بی شیر ز گهواره پیام
کای عمو واعطشا، واعطشا، واعطشا
ای ز طفلی شده آب آور عترت مپسند
بلبل فاطمه افتد زنوا ، واعطشا
مشک بی آب ولب خشک و دو چشم تر ما
با تواند ای پسر شیرخدا واعطشا
توآخرین لحظات وقتی مامورشد بره آب بیاره همه بچه هاخوشحال شدن،گرچه محاصره ی دشمن بسیارسخت بوده ازشب هفتم که آب روبستن، موکلین وتیراندازهای فراوانی برا شریعه گذاشتند ولی هروقت آقا رفته،دست خالی بازنگشته...خوشحال اند،به هم بشارت میدهند عموآب می آورد،همینطوری که در کنار خیمه ایستاده اند، رصد می کنند میدان رو، دیدند عمو به طرف شریعه رفت،تکبیر میگه، رجز می خواند، دوباره داره برمی گرده به خیمه، نزدیک میشود،صدای تکبیرش،رجزش به گوش میرسه، ولی یه لحظه دیدن لحن عمو تغییرکرد :
واللهُِ واِنْ قَطَعْتموایَمینی
اِنّی اُحامی ابدا عن دینی ...
ولی باز هم رجز می خواند،به طرف خیمه ها
می آمد ولی طولی نکشید دیدند صدای عمو از میدان آمد ... "اخا ادرک اخاک" نمی دانستند چه اتفاق افتاده،گفتند : ان شاالله بابامون میره کمک میکنن عمو ازمحاصره بیرون میاد، برمی گرده ولی طولی نکشید دیدن سیدالشهدا برگشت ، اما با قد خمیده "فلما قُتِل العباس،کان الانکسارفی وجه الحسین...
علی العباس واویلا... حسین تنهاست واویلا...
بعضی بزرگان این جمله رونقل کردن... برگشت؛ همه فهمیدن چه شده؛ دخترامام حسن جلودوید،بابا "اَینَ عمی العباس؟ "فرمود:دخترم عموتو کشتن... واردخیمه عباس شد،عمودخیمه روکشید...یعنی اهل حرم بدانید دیگه این خیمه صاحب ندارد ....
یه جمله به خواهرش فرمود: غوغاکرد تو دل زینب،فرمود: خواهرم به اهل حرم بگو برن آماده اسیری بشن ... اینجا بود دختر امیر المومنین دستاشو رو سرگذاشت ... واضَیعَتاه ...
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
JOin 🔜 @babolharam_ir ™
________________
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#حجت_الاسلام_میرباقری
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
@babolharam_ir
#قسمت_پایانی روضه و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده سال ۱۴۰۱به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مجلس دَرست شلوغ و خانه ات خلوت شده
سهم تو در این دیار آشنا غربت شده
بازهم پشت دری لبریز جمعیّت شده
خانۀ امن الهی سَلب امنیت شده
آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید
ارثِ دستِ بستهٔ حیدر به جعفر هم رسید
پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست
نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست
دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست
بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست
کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی
پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی
گرچه کوچه گردی و دست تو بندِ سلسله ست
راستی آقا! بگو دور شما هم هلهله ست؟
راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟
راستی آقا! دلت دلواپس یک قافله ست؟
راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند
چادر و روبند از آنها به غارت میبرند؟
نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکِشد
نه کسی با تازیانه خواهری را میکِشد
نه کسی از پشت موی دختری را میکِشد
نه کسی بر گردن تو خنجری را میکِشد
نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست
قلبِ هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست
#شاعر : سید پوریا هاشمی
*گفت فردای اون شبی که نانجیبا جسارت کردن خونه ی حضرت رو آتیش زدن، اومدم خدمت آقا دیدم حضرت سر سجاده نشسته خیلی بی صبری میکنه چنان داره اشک میریزه. گفتم قربونت برم این همه بی قراری و گریه برا چیه؟فرمود: نبودی ببینی چه طور خونه رو آتیش زدن...
گفتم: الحمدالله، هیچ اتفاقی برا شما نیوفتاده، شما مظهر صبرین قربونت برم چرا اینقدر بی قرارین؟ فرمود : نه! اشتباه کردی من برا خودم گریه نمی کنم. دیشب وقتی خونه رو آتیش زدن دیدم بچه ها از این حجره به اون حجره از ترس می دوند. من بالاسرشون بودم هیچ اتفاقی هم نیوفتاد دشمن به حریم من تعرض نکرده بود. اما اینا ترسیده بودن. یادم افتاد از بچه های جدّ غریبم حسین .اون لحظه ای که حضرت سجاد فرمود: فرارکنید. همه دویدن به سمت بیابونا......
از اینجا روضه خون دشمنه. میگه دیدم یه بچه از دل خیمه فرارکرد دامن عربیش آتیش گرفته، تو این هیاهو که هر کسی دنبال غنیمت بود. من دلم به حال این بچه سوخت. خدا الان این بچه می سوزه برم دامنش رو خاموش کنم نزدیک شدم دامن رو خاموش کردم دیدم این بچه ترسیده دستش رو روی سرش گذاشته، گفتم: نترس کاریت ندارم اومدم کمکت کنم.
از دشمن که اینها محبت ندیدن، دیدم انگار یه حرفی می خواد بزنه هی دست دست میکنه. گفتم چی میخوای بگو؟ دوباره صبر کرد من اصرار کردم چی میخوای؟ فرمود بگو ببینم تو خورجین اسبت یه مقدار آب داری؟ چند روزه این آب رو به روی خیمه ها بستن. رفتم تو سپرم آب آوردم مقابلش گفتم نوش جان کن. دیدم نگاه به آب میکنه. هی داره اشک میریزه، گفتم مگه تشنه نبودی؟ فرمود :چرا خیلی تشنه هستم. اما هنوز صدای بابام تو گوشمه هی صدا میزد: آه! جیگرم از تشنگی داره میسوزه ...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در #سایت و #کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
🛒 فروشگاه فرهنگی↶
https://eitaa.com/babolharam_shop
#قسمت_پایانی روضه و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده سال ۱۴۰۱به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مجلس دَرست شلوغ و خانه ات خلوت شده
سهم تو در این دیار آشنا غربت شده
بازهم پشت دری لبریز جمعیّت شده
خانۀ امن الهی سَلب امنیت شده
آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید
ارثِ دستِ بستهٔ حیدر به جعفر هم رسید
پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست
نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست
دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست
بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست
کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی
پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی
گرچه کوچه گردی و دست تو بندِ سلسله ست
راستی آقا! بگو دور شما هم هلهله ست؟
راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟
راستی آقا! دلت دلواپس یک قافله ست؟
راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند
چادر و روبند از آنها به غارت میبرند؟
نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکِشد
نه کسی با تازیانه خواهری را میکِشد
نه کسی از پشت موی دختری را میکِشد
نه کسی بر گردن تو خنجری را میکِشد
نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست
قلبِ هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست
#شاعر : سید پوریا هاشمی
*گفت فردای اون شبی که نانجیبا جسارت کردن خونه ی حضرت رو آتیش زدن، اومدم خدمت آقا دیدم حضرت سر سجاده نشسته خیلی بی صبری میکنه چنان داره اشک میریزه. گفتم قربونت برم این همه بی قراری و گریه برا چیه؟فرمود: نبودی ببینی چه طور خونه رو آتیش زدن...
گفتم: الحمدالله، هیچ اتفاقی برا شما نیوفتاده، شما مظهر صبرین قربونت برم چرا اینقدر بی قرارین؟ فرمود : نه! اشتباه کردی من برا خودم گریه نمی کنم. دیشب وقتی خونه رو آتیش زدن دیدم بچه ها از این حجره به اون حجره از ترس می دوند. من بالاسرشون بودم هیچ اتفاقی هم نیوفتاد دشمن به حریم من تعرض نکرده بود. اما اینا ترسیده بودن. یادم افتاد از بچه های جدّ غریبم حسین .اون لحظه ای که حضرت سجاد فرمود: فرارکنید. همه دویدن به سمت بیابونا......
از اینجا روضه خون دشمنه. میگه دیدم یه بچه از دل خیمه فرارکرد دامن عربیش آتیش گرفته، تو این هیاهو که هر کسی دنبال غنیمت بود. من دلم به حال این بچه سوخت. خدا الان این بچه می سوزه برم دامنش رو خاموش کنم نزدیک شدم دامن رو خاموش کردم دیدم این بچه ترسیده دستش رو روی سرش گذاشته، گفتم: نترس کاریت ندارم اومدم کمکت کنم.
از دشمن که اینها محبت ندیدن، دیدم انگار یه حرفی می خواد بزنه هی دست دست میکنه. گفتم چی میخوای بگو؟ دوباره صبر کرد من اصرار کردم چی میخوای؟ فرمود بگو ببینم تو خورجین اسبت یه مقدار آب داری؟ چند روزه این آب رو به روی خیمه ها بستن. رفتم تو سپرم آب آوردم مقابلش گفتم نوش جان کن. دیدم نگاه به آب میکنه. هی داره اشک میریزه، گفتم مگه تشنه نبودی؟ فرمود :چرا خیلی تشنه هستم. اما هنوز صدای بابام تو گوشمه هی صدا میزد: آه! جیگرم از تشنگی داره میسوزه ...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در #سایت و #کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ روبیکا ↶
https://rubika.ir/www_babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
🛒 فروشگاه فرهنگی↶
https://eitaa.com/babolharam_shop