فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالنّور
.
ننه سرما به حرف آمده است
چای دم کن که برف آمده است...
.
ابیاتی از غزلمثنوی #ردّپا
.
#حسن_خسروی_وقار
.
@hasankhosravivaghar
میراث
🍃 ح ق: ما وقت شنیدن نام ایفل، آب از دهانمان سرازیر نمیشود! ما عاشق همین درهگرگ هستیم که محل تولد
گفت: «پاینده اند، می شنوی؟
شهدا زنده اند، می شنوی؟»
.
#حسن_خسروی_وقار
از شعر #ردّپا
.
@hasankhosravivaghar
مثل احمد مگر خدا گونه ست؟
مصطفایی که مصطفی گونه ست
منِ خاکی اگر ندیده امش
از لب چشمه ها شنیده امش
که پر از سوز مانده اسفندم
شب عید است و رفته لبخندم
جاری ام مثل اشک در حرمش
از خزر تا خلیج فارس غمش...
.
#حسن_خسروی_وقار
.
از شعر #ردّپا
.
@hasankhosravivaghar
میراث
مثل احمد مگر خدا گونه ست؟ مصطفایی که مصطفی گونه ست منِ خاکی اگر ندیده امش از لب چشمه ها شنیده ام
به دلخواه نادیده ام
شهید مصطفی نوروزی۱
.
#ردّپا
.
ننه سرما به حرف آمده است
چای دم کن که برف آمده است
قصّه ها _غصّه های_ دیرینه
شب طوفان کنار شومینه
گریه دارم، بیا در آغوشم
نکند باز هم فراموشم...؟
سوز مرگ است در زمانه ی مان
گرچه سردی گرفته خانه ی مان_
_باز هم لقمه ای بهاری هست
نان داغی سر بخاری هست
گرچه کولاک می کشد شلّاق
دل من گرم آش روی اجاق
خانه ی ما بهاری است اگر
چادری گل گلی نشانده به سر
شب برف است و خاطرات کهن
ننه جان! کو عبای پشمی من؟
خبری باز هم در آن بالاست
مهر و سجّاده کو؟ شب یلداست
خون به دل از غم بهار شدن
شب یلدا شب انار شدن
شب دیدار یار در میقات
شب عاشق شدن، شب صلوات
برف ها دانه های تسبیح اند
در زبان خدا تواشیح اند
«إنّهو خیرُ ناصرٍ وَ مُعین»
باغ را در پناه برف ببین
به دل لاله ها سپیدی داد
برف آمد به دشت عیدی داد
برف از سوگ ما خبر دارد؟
که چنین شهر را به بر دارد
شهر ما داستان رنجوری ست
بی نوایان در به در دارد
خاک گل های پرپر است این شهر
چقدَر داغ بر جگر دارد!
سر هر کوچه روضه ای برپاست
سر ولی روضه بیشتر دارد!
صد نفر رفته اند در گودال
و در این بین یک نفر دارد...
آسمان هم سیاه پوشیده ست
خیمه را شام گریه بردارد
باز هم یک شهید آوردند
مادری دست بر کمر دارد
با چه رویی سپید می بارد؟
برف از سوگ ما خبر دارد؟
برف را رنگی از جنون می زد
آسمان داشت حرف خون می زد
باز رخت عزا به تن کرده
برف شهر مرا کفن کرده
شهر جز حسرتی بهاری نیست
جز غمش در هوای ساری نیست
همچنان هر اذان دچار کسی ست
مسجد شهر بی قرار کسی ست
گَرد خاک از خودش زدوده چقدر
زندگی را شهید بوده چقدر
مثل احمد مگر خدا گونه ست؟
مصطفایی که مصطفی گونه ست
منِ خاکی اگر ندیده امش
از لب چشمه ها شنیده امش
که پر از سوز مانده اسفندم
شب عید است و رفته لبخندم
جاری ام مثل اشک در حرمش
از خزر تا خلیج فارس غمش...
موج در موج سینه زن دریاست
باز بی تاب ماه من دریاست
غم بزرگ است و کوچک است دلم
تکّه ای از کنارک است دلم
گریه دارم، دلم پر از درد است
کو زمستانی ام؟ هوا سرد است
گفت: «پاینده اند، می شنوی؟
شهدا زنده اند، می شنوی؟»
ننه سرما به حرف آمده باز
چای دم کن که برف آمده باز
باز هم جان به شهر برگشته
مصطفی مان به شهر برگشته
شک ندارم که پیک نوروزی ست
برف، این بار برف پیروزی ست
انقلابی تر از من است این برف
سوز شب های بهمن است این برف
برف آمد که آفتی نرسد
باغ را دست غارتی نرسد
غرب جنگل به فتنه سر نکند
شرق را زخمی تبر نکند
سخنی نیست، حرف معلوم است
ردّ پا روی برف معلوم است
گفت: «صبح زمانه نزدیک است
قدس آنجاست، خانه نزدیک است
کو زمستانی ات؟ بیا برویم
شب طوفان به کربلا برویم»
شب دراز و هوا اگرچه بد است
مصطفی راه امن را بلد است
.
#حسن_خسروی_وقار
.
بهمن ۱۴۰۱
.
۱) شهید عزیز ما _مصطفی نوروزی_ که شکر خدا به چشمش آمده ام، در دفاع از امنیت سرزمین مان در اسفند ۱۳۹۹ در آب های ساحل کنارک بندر چابهار توانست خدا را با شهادت در آغوش بگیرد. پس از چند روزی که پیکر پاکش مهمان آب بود، به لطف مادرش بی بی زهرا (سلام الله علیها) به شهرش ساری برگشت و با بدرقه ی اشک های مردم شریف آن دیار در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
.
راستی
دلم گرفته شهید!
حرف های زیادی با تو دارم
اما شاید بغضم را این دوبیتی قیصر بهتر بیان کند:
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است، می دانی برادر؟
دلم خون است، از این می نویسم
انشاءالله روزی با شهادت می بینمت و در آغوشت دلتنگی هایم را اشک می شوم.
هو یا علی مدد.
.
@hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالشّاهد
.
ننه سرما به حرف آمده است
چای دم کن که برف آمده است...
.
خوانش غزلمثنوی #ردّپا از #حسن_خسروی_وقار در برنامه ی #سرزمین_شعر.
.
@hasankhosravivaghar
هدایت شده از میراث
به دلخواه نادیده ام
شهید مصطفی نوروزی۱
.
#ردّپا
.
ننه سرما به حرف آمده است
چای دم کن که برف آمده است
قصّه ها _غصّه های_ دیرینه
شب طوفان کنار شومینه
گریه دارم، بیا در آغوشم
نکند باز هم فراموشم...؟
سوز مرگ است در زمانه ی مان
گرچه سردی گرفته خانه ی مان_
_باز هم لقمه ای بهاری هست
نان داغی سر بخاری هست
گرچه کولاک می کشد شلّاق
دل من گرم آش روی اجاق
خانه ی ما بهاری است اگر
چادری گل گلی نشانده به سر
شب برف است و خاطرات کهن
ننه جان! کو عبای پشمی من؟
خبری باز هم در آن بالاست
مهر و سجّاده کو؟ شب یلداست
خون به دل از غم بهار شدن
شب یلدا شب انار شدن
شب دیدار یار در میقات
شب عاشق شدن، شب صلوات
برف ها دانه های تسبیح اند
در زبان خدا تواشیح اند
«إنّهو خیرُ ناصرٍ وَ مُعین»
باغ را در پناه برف ببین
به دل لاله ها سپیدی داد
برف آمد به دشت عیدی داد
برف از سوگ ما خبر دارد؟
که چنین شهر را به بر دارد
شهر ما داستان رنجوری ست
بی نوایان در به در دارد
خاک گل های پرپر است این شهر
چقدَر داغ بر جگر دارد!
سر هر کوچه روضه ای برپاست
سر ولی روضه بیشتر دارد!
صد نفر رفته اند در گودال
و در این بین یک نفر دارد...
آسمان هم سیاه پوشیده ست
خیمه را شام گریه بردارد
باز هم یک شهید آوردند
مادری دست بر کمر دارد
با چه رویی سپید می بارد؟
برف از سوگ ما خبر دارد؟
برف را رنگی از جنون می زد
آسمان داشت حرف خون می زد
باز رخت عزا به تن کرده
برف شهر مرا کفن کرده
شهر جز حسرتی بهاری نیست
جز غمش در هوای ساری نیست
همچنان هر اذان دچار کسی ست
مسجد شهر بی قرار کسی ست
گَرد خاک از خودش زدوده چقدر
زندگی را شهید بوده چقدر
مثل احمد مگر خدا گونه ست؟
مصطفایی که مصطفی گونه ست
منِ خاکی اگر ندیده امش
از لب چشمه ها شنیده امش
که پر از سوز مانده اسفندم
شب عید است و رفته لبخندم
جاری ام مثل اشک در حرمش
از خزر تا خلیج فارس غمش...
موج در موج سینه زن دریاست
باز بی تاب ماه من دریاست
غم بزرگ است و کوچک است دلم
تکّه ای از کنارک است دلم
گریه دارم، دلم پر از درد است
کو زمستانی ام؟ هوا سرد است
گفت: «پاینده اند، می شنوی؟
شهدا زنده اند، می شنوی؟»
ننه سرما به حرف آمده باز
چای دم کن که برف آمده باز
باز هم جان به شهر برگشته
مصطفی مان به شهر برگشته
شک ندارم که پیک نوروزی ست
برف، این بار برف پیروزی ست
انقلابی تر از من است این برف
سوز شب های بهمن است این برف
برف آمد که آفتی نرسد
باغ را دست غارتی نرسد
غرب جنگل به فتنه سر نکند
شرق را زخمی تبر نکند
سخنی نیست، حرف معلوم است
ردّ پا روی برف معلوم است
گفت: «صبح زمانه نزدیک است
قدس آنجاست، خانه نزدیک است
کو زمستانی ات؟ بیا برویم
شب طوفان به کربلا برویم»
شب دراز و هوا اگرچه بد است
مصطفی راه امن را بلد است
.
#حسن_خسروی_وقار
.
بهمن ۱۴۰۱
.
۱) شهید عزیز ما _مصطفی نوروزی_ که شکر خدا به چشمش آمده ام، در دفاع از امنیت سرزمین مان در اسفند ۱۳۹۹ در آب های ساحل کنارک بندر چابهار توانست خدا را با شهادت در آغوش بگیرد. پس از چند روزی که پیکر پاکش مهمان آب بود، به لطف مادرش بی بی زهرا (سلام الله علیها) به شهرش ساری برگشت و با بدرقه ی اشک های مردم شریف آن دیار در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
.
راستی
دلم گرفته شهید!
حرف های زیادی با تو دارم
اما شاید بغضم را این دوبیتی قیصر بهتر بیان کند:
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است، می دانی برادر؟
دلم خون است، از این می نویسم
انشاءالله روزی با شهادت می بینمت و در آغوشت دلتنگی هایم را اشک می شوم.
هو یا علی مدد.
.
@hasankhosravivaghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالشّاهد
.
ننه سرما به حرف آمده است
چای دم کن که برف آمده است
قصه ها_ غصه های_ دیرینه
شب طوفان کنار شومینه
گریه دارم، بیا در آغوشم
نکند باز هم فراموشم...
.
#حسن_خسروی_وقار
از شعر #ردّپا