eitaa logo
367 دنبال‌کننده
131 عکس
44 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
میراث
هوالشّاهد . بخش پنجم: . امّا کماکان کاروان را درد کم نیست راه درازی مانده و هموار هم نیست ما را اگرچه مرکب فتح المبین است تا همچنان شب رهزن است و در کمین است القصّه دنیا هست و برق سکّه هایش در مکّه حاجی را فریب عکّه هایش تخم شغادند و هلاک خودزنی ها وای از _برادر جان!_ برادر ناتنی ها تا بوده چاقوی برادر تیز بوده هرجا که ایرج بوده، سلمی نیز بوده امّید یاری بود، امّا بیم هم بود در دست یاران پرچم تسلیم هم بود سوی نگاه ناخلف با خانه جنگی ست چشم برادرناتنی هامان فرنگی ست ارث پدر را بین خود تقسیم کردند ما را برادرهای ما تحریم کردند ما آرزو بودیم اگر، آزردگانیم ما را نمی بینند... شاید مردگانیم امّا برادر کاش با دنیا نمی ساخت از خاک گورم خشت کاخش را نمی ساخت یا از تنم با کشتنم حرفی نمی زد از خانه پیش دشمنم حرفی نمی زد دلتنگی ام را کاشکی آغوش می شد من شعر غربت بودم، او هم گوش می شد هرجا زمین خوردم، عصا می شد برایم در سوز سرما هم قبا می شد برایم امّا برادر گریه های هر شبم بود در بستر من پرسه می زد تب، تبم بود! القصّه ماییم و شب و راه درازی در جستجوی آرزوی دست سازی راه است اگر پُر بیم خنجر، طی کنیمش صعب است، امّا بی برادر طی کنیمش .... . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّاهد . بخش پایانی: . می ایستد بر پایه ی من آسمانی در دست هایم می تپد نبض جهانی انگشت های من سلیمانی ست، بنگر! تا فرش زیر پایم ایرانی ست، بنگر! می بینم از هر جای هر شب جاده ها را صبح امیدم از نفس افتاده ها را من آفتابی تیز دارم در غلافم بنگر! دل هر ذرّه ای را می شکافم هر کهکشانی را که می گفتند، دیدم از مزرع سبز فلک هم خوشه چیدم۵ آمد به باغم تشنه ای، جویم برایش هر کس که دردی داشت، دارویم برایش دنیای عاشق آرزوی کودک من از نغمه ی جان است رقص موشک من دل سوختن در سرگذشت جنگی ام نیست جز ساختن در آتش هوشنگی ام نیست القصّه ماییم و شکوه آرمان ها تا قلّه یک شب مانده و اینک جوان ها_ _با ساز خود رؤیای ما را می نوازند این سازه ها _این آرزوها_ دست‌سازند اکنون که طی کردیم راهی را که باید از دور می بینیم ماهی را که باید صبح یشوعا پشت درهای اریحاست در کربلا هم صحبت از خورشید بطحاست در دشت ما موسیقی منجی وزیده رود من از آواز داوودی شنیده در خوف شب هم گفته و از ماه گفته القصّه استادم _جَزاهُ اللّه_ گفته: «این فصل را با من بخوان! باقی فسانه ست این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه ست» . الحمدالله . مهر و آبان ۱۴۰۱ . ۵) مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو حافظ . @hasankhosravivaghar
20.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالنّور . ننه سرما به حرف آمده است چای دم کن که برف آمده است... . ابیاتی از غزل‌مثنوی . . @hasankhosravivaghar
🍃 ح ق: ما وقت شنیدن نام ایفل، آب از دهان‌مان سرازیر نمی‌شود! ما عاشق همین دره‌گرگ هستیم که محل تولد بروجردی بود! روزی که سردار شهید محمد بروجردی، احمد متوسلیان را و همت را و خیلی دیگر از دردانه‌های دفاع‌مقدس را کشف کرد، چه کسی اینان را می‌شناخت؟! اینک اما سالیانی است که حتی شیربچه‌های حزب‌الله لبنان هم، حاج‌احمد ما را الگو گرفته‌اند! و همت ما را! و بروجردی ما را! الساعه از بروجرد، رهسپار دره‌گرگ هستم! شهر بروجرد، دهستان اشترینان، روستای دره‌گرگ! کجاست مگر این روستا؟! چه دارد مگر؟! بسم‌الله الرحمن الرحیم! می‌خواهم زادگاه مسیح کردستان را زیارت کنم! و پیدا کنم خانه پدری سردار شهید سپاه اسلام را! ما وقت شنیدن نام ایفل، آب از دهان‌مان سرازیر نمی‌شود! ما دله جوایز اجنبی نیستیم! ما عاشق همین دره‌گرگ هستیم که محل تولد بروجردی بود! یا آن‌ور ایران؛ درگز که محل تولد صیاد شهید بود! پس «جانم فدای ایران» به شعار و افه و ادا و اطوار نیست! هر عضو سپاهی که ما داریم، یعنی تپش قلب بروجردی! و هر عضو ارتش بابصیرت‌مان، یعنی ضربان قلب صیاد! والله از دهه ۶۰ زنده‌تر است بروجردی شهید! سلام خدا بر شهیدان! / حسین قدیانی @mrtahlilgar1
هوالغغور . . ... پس آن بتی که دیدم و نشناختم، تویی! ذکری که بر لبی نمی انداختم، تویی جز من قبيله ی پدرم زن‌خدا نداشت تنها الهه ای که نمی ساختم، تویی! یا بنده ای که دیدی و نشناختی، منم یا مؤمنی که منکر خود ساختی، منم در قلعه پرچمی که نیفراشتم، تویی بادی که در حصار نگهداشتم، تویی هر بوسه ای که از لب و بر گونه ی کسی برداشتم همیشه و نگذاشتم، تویی پس کینه ای که در دل خود داشتی، منم! قهر لجوج! کودک بی آشتی منم هر کس که من هنوز نمی خواستم، تویی او را که از جميع خودم کاستم، تویی لطفی کن و نباش و تنم را به هم بریز! چپ دست کور و پای کر راستم تویی! او را که هیچ وقت نمی خواستی، منم تزویر مست! نشئگی راستی منم با اینکه چامه ای که نمی سازمش، تویی فکری که از سرم نمی اندازمش، تویی! هر شعر ناسروده ی من وامدار توست مضمون تازه ای که نپردازمش، تویی موضوع قصّه ای که نمی سازی اش، منم فکری که در سرت نمی اندازی اش، منم خود را شبی در آینه ای دیده ام، تویی! ای عشق! ای حکایت نشنیده ام! تویی؟ از شیشه ی شکسته ی عمر نکرده ام رازی که برملا شده، فهمیده ام تویی! من دوستت نداری و... دارم، همین! منم خود را شبی در آینه ی من ببین، توام! . . بهمن ۱۴۰۰ . . @hasankhosravivaghar
هوالشّاهد . در سینه ام سنگینی بغضی قدیمی ست داغ من از کوفه ست و زخمم اورشلیمی ست اشکی که می افشانَدم دامن به دامن از بغض صبرا و شتیلا مانده با من خون فلسطین است و يَجري مِن روءانا میراثُنا دَمعٌ وَ اِرثٌ مِن ءاَبانا... . از شعر . . @hasankhosravivaghar
میراث
هوالشّاهد . در سینه ام سنگینی بغضی قدیمی ست داغ من از کوفه ست و زخمم اورشلیمی ست اشکی که می افشان
Az khon-e javanane vatan.mp3
29.57M
شب است و چهره ی میهن سیاهه نشستن در سیاهی ها گناهه تفنگم را بده تا ره بجویم که هر که عاشقه، پایش به راهه . برادر بی قراره برادر شعله واره برادر دشت سینه ش لاله زاره... . برادر نوجوونه برادر غرق خونه برادر کاکلش آتش فشونه... . از خون جوانان وطن... مرحوم استاد شجریان . . @hasankhosravivaghar
هوالرّحیم . . ز سر بیرون نخواهم کرد سودای محمّد را نمی گـیـرد خـدا هـم در دلـم جـای مـحمّد را پس از عمری که چون پروانه بر گـِرد علی گشتم در ایـن آیینه دیـدم نـقش سـیمای مـحـمّد را به بینایی امـیر عرصه ی تجریـد خواهی شد کنی گر سرمه ات خاک کف پای محمّد را جهان را سر به سر آیینه ی روی علی دیدی علی خود آینه ست ای دل تماشای محمّد را محمّد «من رءانی» گفت و «موسی» لن ترانی دید چه در دل داشت عیسی جز تمنّای محمّد را؟ شـبی کآفـاق را آیینه ی روی خدا دیـدم خدا می دید در آیینه سیمای محمّد را   چطور آخر همین گوشی که جز دشنام نشنیده ست شـنـید آخر به جـان لحن دل آرای مـحمّد را! چه باید گفت از آن شب، آن شب قدس اهورایی که مـن بـا خویشتن دیـدم مـدارای مــحمّد را که می داند که یوسف با همین آلوده دامانی شنیـــد آخـر نـدای گرم و گیــرای مــحمّد را شب صبح ازل _پیوند رویایی_ تو می گویی همین من دیـدم آیا روی زیبـای محمّد را؟ سگ کوی علی هستم، ولی دزدانه می بینم علی بر سینه دارد داغ سودای مـحمّد را . استادم . . @hasankhosravivaghar
مثل احمد مگر خدا گونه ست؟ مصطفایی که مصطفی گونه ست منِ خاکی اگر ندیده امش از لب چشمه ها شنیده امش که پر از سوز مانده اسفندم شب عید است و رفته لبخندم جاری ام مثل اشک در حرمش از خزر تا خلیج فارس غمش... . . از شعر . @hasankhosravivaghar