😭کتاب دخترها بابایی اند چه روایت پدر-دختری زیبایی داشت. فقط جایی که فاطمه، دختر شهید که منتظر پدرش بوده تب میکنه و گلوش از بغض ورم میکنه... چه دل بزرگی داشتی شهید جواد محمدی🥀
ــــــــــــــــــــــــ
#ارسالی_اعضا♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
#معرفی_کتاب #دخترها_بابایی_اند 💞 این کتاب شرحی است از روابط پر احساس و پر عاطفه جواد محمدی و خا
#دخترها_بابایی_اند📗
❌قیمت با #تخفیف_ویژه ۱۵۰/۰۰۰❌
✅دو جلد✌️
#حضرت_رقیه س
#محرم
#امام_حسین ع
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
سلام رفقا عذرخواهی میکنم بابت امروز کسالت داشتم
سوالاتتون با تأخیر پاسخ دادم فعالیتم هم کم بود ولی سفارشاتون ثبت شد✅
ان شاءالله فردا جبران میشه❤️
تک تک ثانیه هایی که تــــــــ♡ــــــــو را کم دارم
ساعتــــــــــــــم درد.
دلـــــــــــــــم درد...
جهـــــــــــانم درد استــ...
#چایت_را_من_شیرین_میکنم📚
#امام_زمان 💔
☆بسم رب الحسین ع☆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ وَ عَلیَ الْمُسْتَشْهِدِینَ بَینَ یَدَیکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهْ»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@hasebabu
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْىء قَدْراً"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
| حُر | کن مرا
کھ جان من
از شرم پر شده
من را که راھ نیست
به جمع | حَبیب | ها
#حر_بن_یزید_ریاحے 🖤
#محرم
#امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#دلتنگ_نباش 🍃
قرار بود آن روز هردو جوابشان را به خانواده ها اعلام کنند. آخرهای صحبتشان بود. زینب به دستان روح الله خیره شده بود که با پوست میوه ها بازی می کرد، بدون مقدمه گفت: «می شه یه سوالی بپرسم؟»
– بله
– چرا دستاتون اینقدر زخمی شده؟
روح الله نگاهی به دستانش کرد. انگار برای اولین بار بود که زخم های دستش را می دید. کمی مکث کرد «دیگه کار منم اینجوریه دیگه»
زینب سرش را پایین انداخت و با دلسوزی گفت: «بیشتر مراقب خودتون باشبن، دوست ندارم آسیبی بهتون برسه.»
روح الله چندثانیه به او خیره ماند. انتظار شنیدن این حرف را نداشت. دوباره به دستانش نگاه کرد. زخم هایی که به چشم خودش هم نیامده بود، حالا برای کسی مهم شده بود. سرش را بلند کرد. لبخند زد: «چشم از این به بعد بیشتر مراقبم»
ـــــــــــــــــــــــــــــ♡♡ـــــــــــــــــــــــــــ
@hasibaa2📲
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
#بریده_ای_از_کتاب
#دلتنگ_نباش💔
زینب عادت داشت، گلهایی را که روحالله برایش میخرید، پرپر میکرد و لای کتاب خشک میکرد. در یکی از نبودنهای روحالله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود: «عشــــقِ من دلتنگ نباش!»
ـــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــ
🟢قیمت کتاب۱۶۰/۰۰۰تومان
🔴قیمت با تخفیف ۱۵۰/۰۰۰تومان
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•