ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهیدکاظمیگفته بود: «الآن ردپایی از شهادت نیس. موقعی تقاضای شهادت میکنن که به قول آقا دروازه بود یا به قول ما اتوبان بود. ولی الآن چی شده؟ الآن دیگه شهادت یه معبر تنگه؛ باید از این معبر عبور کرد که سختیهای زیادی داره.» نظر شخصی خودمه که هرکسی الآن در راه خدا شهید بشه، کار سختی انجام داده. در زمان دفاع مقدس، محیط مهیا بود، همه جوره هم مهیا بود. اون شهدا هم اجر خودشونو دارن. الآن که محیطش مهیا نیس، تو این اجتماعی که پر از گناهه، خودمو میگم، که آنقد مرتکب گناه میشم، اگه بتونم خودسازی کنم، اونوقته که خدا شاید شهادتو به من بده.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
#عهدکمیل
#ربیع_الاول
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
وقتی این حرف را زد، دلم لرزید.😭 گفت:
♡مریم! منو به خودت انقد وابسته نکن که وقتی میخوام شهید بشم، بتونم ازت دل بکنم. تو هم اجر بیشتری ببری. میدونی مریم! دوس دارم هر کاری که میکنم، هر قدمی که برمیدارم، حتی وقتی نماز اول وقت میخونم، خودمو مدیون تو بدونم. یا بگم اگه کار خیری میکنم، اجرش نصف مال تو و نصف مال من. نمیخوام از تو نه عقبتر باشم، نه جلوتر. حتی وقتی شهید شدم، اجرش رو با خودت تقسیم کنم و در شهادتم تو هم سهیم هستی.
؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#عهدکمیل
#ربیع_الاول
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
یه رزمندهای که تعریف میکرد: «زخمی شده بودم. تو یه حالتی بودم که روح داشت از بدنم جدا میشد. بهشتو نشونم دادن. صدایی به من گفت: "میای یا میخوای بمونی؟" همینکه گفت میخوای بمونی یا نه، یاد زن و بچههام افتادم. در جا روحم برگشت به تنم؛ نتونستم برم.» خیلی حسرت میخورد. مریم میخوام طوری با هم باشیم که نکنه تو انقد به من دلبسته بشی که اوضاع و احوالم بشه شبیه اون رزمنده
ــــــــــــــــــــــــ
#عهدکمیل
#ربیع_الاول
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
« #دختر_شینا »
نویسنده: بهناز ضرابی زاده
-------------------
#معرفی_کتاب :
کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی میپردازد.
درباره زندگی این شهید فعالیتهای فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.
بهناز ضرابی زاده می گوید: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.
-------------------
@hasebabu
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خودت میدانی از تمام دنیا برایم عزیزتری. تا به حال هیچ کس را توی این دنیا اندازه تو دوست نداشتهام. گاهی فکر میکنم نکند این همه دوست داشتن خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی خوب فکر میکنم، میبینم من با عشق تو به خدا نزدیکتر میشوم. روزی صدهزار مرتبه خدا را شکر میکنم بالاخره نصیبم شدی.❤️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#بریده_ای_از_کتاب....
#دخترشینا 📚
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا اینطوری شدی؟ چرا سربهسرم میگذاری؟!😳»
یکدفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.»😭
این اولین باری بود که این حرف را میزدم.. دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و هایهای گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشهای و زارزار گریه کردم. کمی بعد لنگانلنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانهام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم♡ قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را میلرزانی و میفرستیام دم تیغ.»😔
ــــــــــــــــــــــــ
#دخترشینا #عاشقونه_شهدایی
★᭄ꦿ↬ @hasibaa2 📲
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لحظه آخر هم از هم دور بودیم. دلم تنگ بود. یك عالمه حرف نگفته داشتم. میخواستم بعد از نه سال، حرفهای دلم را بزنم. میخواستم دلتنگیهایم را برایش بگویم. بگویم چه شبها و روزها از دوریاش اشك ریختم. میخواستم بگویم آخرش بدجوری عاشقش شدم.😭
ــــــــــــــــــــــــ
#دخترشینا #عاشقونه_شهدایی
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
💠|بریده اے از #یــادت_باشد
#دختر_شینا
📌ما لقا را به بقا بخشیدیم...
به واسطه دوستم کتاب #دخترشینا 📗به دستم رسید. روایت زندگی زن و شوهری را میخواندم که شبیه زندگی خودمان بود؛🥺
❤️ عشقی که ببینشان بود،خاطرات اول زندگی که همسر شهید از حاج ستار خجالت میکشید یا ماموریت های همیشگی شهید،نبودن ها و فاصله ها،همهٔ اینها را در زندگی مشترکمان هم میتوانستم ببینم.😔
😭 صفحه به صفحه میخواندم و مثل ابر بهار اشک میریختم و با صدای بلند گریه میکردم. هر چه به آخر کتاب نزدیک میشدم ترسیم بیشتر میشد. میترسیدم شباهت زندگی ما با این کتاب در آخر قصه هم تکرار بشود. 😥
به حدی در حال و هوای کتاب و زندگی «قدم خیر»، قهرمان کتاب #دخترشینا غرق شده بودم که متوجه حضور حمید نشده بودم بالای سرم ایستاده بود و چهرهٔ اشک آلودم را نگاه میکرد. وقتی دید تا این حد متاثر شدم کتاب را از دستم گرفت و پنهان کرد. گفت:
حق نداری بقیه کتاب رو بخونی تا همین جا خوندی کافیه. با همان بغض و گریه به حمید گفتم: داستان این کتاب خیلی شبیه زندگی ماست. میترسم آخر قصه عشق ما همه به جدایی ختم بشه. 😭
آنقدر بغض گلویم سنگین بود که تا چند ساعتی هیچ صحبتی نمیکردم ...
📗 #دخترشینا
📕 #یادت_باشد #عاشقونه_شهدایی
•┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈•
✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu 🍃
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
بسمهتعالی
رحمت خدا بر این بانوی صبور و باایمان؛
و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنجهای توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامهی جهاد دشوارش باز دارد.
جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدردانی شود.
تقریظ #حضرت_آیت_الله_خامنه_ای حفظ الله بر #کتاب_دختر_شینا