eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.8هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
681 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📕{ } 🖋{مهدی پناهیان} 📕< تاب طناب دار نوشته مهدی پناهیان رمانی است که در بستر حوادث سال ۸۸ اتفاق می افتد. 📕<داستانی پر از گره ها و اتفاقات گیرا که شخصیت های داستان را گاهی در فضای سیاست به تصویر می کشد و گاهی احساسات عاطفی آنان را در فضایی به دور از هیاهوهای سیاسی نشان می دهد. 📕<رمان دارای سه شخصیت متفاوت و متضاد است که از لحاظ سیاسی افکار و عقاید مختلفی دارند. سخن هر یک از شخصیت ها نمایانگر افکار و عقاید متفاوت سیاسی بخشی از جامعه و دردل های آنان است. 📕<یکی از شخصیت ها جوان دانشجویی است که با کمک دوستانش در صدد به ثمر نشاندن اقدامات خود در ستاد سبز است و دیگر شخصیت درگیر حوادث خطرناکی می شود که... ๑| @hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
📚#معرفی_کتاب 📕{ #تابِ_طنابِ_دار} 🖋{مهدی پناهیان} 📕< #رمان تاب طناب دار نوشته مهدی پناهیان رمانی است
🍉 📕<می دوید و گاهی به خودش فحش می داد، گاهی به سهرابی و گاهی به متین. سردر سفید و سبز نمایشگاه در میان دودی که از درِ اصلی بیرون می آمد، پیدا بود: «چله سیاسی انجمنْ اختر.» 📕<مجتبی از همان اول هم می دانست تنها همین عنوان کافی است تا نمایشگاه تیری باشد توی چشم کسانی که خواب های خوشی را توی این یکی دو ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری دیده اند. 📕<برای همین وقتی توی آخرین جلسه انجمنْ اختر قرار شد شعاری برای نمایشگاه انتخاب کنند، محسن کاویانی « چله سیاسی انجمنْ اختر » را پیشنهاد کرد و همین عنوان سر زبان ها پیچید و جا به جا خورد بالای سردر ورودی نمایشگاه. 📕<جلوی نمایشگاه که رسید، خم شد و دو دستش را روی زانوهایش گذاشت تا کمی نفس تازه کند. 📕<چند قطره از عرق صورتش چکید روی آسفالت زمین دانشگاه و او را یاد خونِ دل هایی که تا رسیدن نمایشگاه به اینجا خورده بود انداخت و سختی هایی که تحمل کرده بود. @hasebabu
🔖در بخشی دیگر از این کتاب می‌خوانیم: 🔥<صدای قلبش را می شنید. آشفته تر از خودش به تلاطم افتاده بود و محکم به قفسه سینه اش می‌کوبید. 🔥<نفس هایش بریده بریده بود و عرق از پیشانی بلندش سُر می خورد روی پلک های پُرپشتش. هرچه توان داشت به پاهایش سپرده بود تا زودتر او را به نمایشگاه برسانند. 🔥<نمایشگاهی چندهزارمتری و هِرمی شکل وسط محوطه سرباز دانشگاه که حالا داشت می‌سوخت! 🔥<صدایی توی ذهنش می گفت: «مجتبی، اگر نتونی به داد نمایشگاهت برسی، باید بری قبر خودت رو بکَنی!» @hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - 💙⇇ کی می‌فهمی یه کتاب خیلی خوبه؟ وقتی که به خاطرش از خوابت می‌زنی.🤝 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - @hasebabu
از پایین جواب بدیم ☺️ ☆✓چشم سعی میکنم ــــــــــــــــــــــــــ بیوگرافی؟! آواره ای در پیِ آدم شدن.... ــــــــــــــــــــــــــــــ نظر لطفتونه😍همینه ک میگم رفقای حسیبایی مهربونترینن😌 بمونید برامون سفاارشی♡✓♡بیخیال موجودی،،، حسیبا پس کی میخا به دردتون بخوره هاان؟! فروش اقساط هم داریم مخصوصا برا مشتریای قدیمی♡✓ ــــــــــــــــــــــــــ جمعه ها هم بله ان شاءالله بشرط حیات، سعی میکنیم معرفی داشته باشیم اونم با ☺️ ـــــــــــــــــــــــــــــ والا اینکه چطوری اعتماد کنید دیگه نمیدونم اخه این همه واریزی و رسید سفارشات و درج شماره تماس و... ان شاءالله خدا آخر و عاقبت هممون رو ختم بخیر کنه🌹
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - دوست من یادت باشد نمی‌توانی هر روز، خودِ کهنه‌ات را به دنیا عرضه کنی و انتظار معجزه داشته باشی! معجزه زمانی رُخ نشان می‌دهد که تو خودت را از تنبلی بتکانی و به نگاه خسته‌ات رنگ شادی بپاشی و برای شیرینی روزهایت، لبخند‌ت را پهن‌تر کنی.🤍 ~~✨+شبتون کربلایی🦋 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - @hasebabu
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دار دنیا یڪ مهدی(ع) داریم و بس❤️ اللـ℘ـم‌؏ـجل‌‌لولیڪ‌الفـࢪج ــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu
سعید تشکری در این دوجلدی به سراغ روایت خاطرات رفته‌است که در روزهای حکومت هارون‌الرشید زندگی می‌کرد. ماجرای جلد اول از روزی شروع شد که هارون، زکریای رومی را از دیر انطاکیه، در زادگاه طبیب، یعنی دیار هالینوبلس(حرّان)، به قصر خود فرامی‌خواند. درکتاب دوم اما شاهد جستجوی طبیب در پی امام رئوف خواهیم بود و ماجرا را از آشنایی دلنشین او با علی‌بن موسی‌الرضا (ع) دنبال می‌کنیم. چنانکه در بخشی از آن می‌خوانید: ((دل، تنها آن تکه‌گوشت نیست که در سینه می‌تپد. دل راه می‌رود، پرواز می‌کند، اوج می‌گیرد،‌ بلا می‌کشد و خود را به معشوق می‌رسد، اگر واقعاً دل باشد)) @hasebabu
✂️ - عشق چیست؟ دیده‌ای؟ چشیده‌ای؟ - من نمی‌دانم؛ اما دیده‌ام که عده‌ای از خواب و خوراک و دنیا می‌بُرند، خلاصه می‌شوند در انسانی دیگر. تمام خواسته‌شان در دنیا، خلاصه می‌‌شود در لبخند و رضایت آن دیگری. اما تنها دیده‌ام. خود نمی‌دانم عشق چیست. - اگر می‌دانستی، انسان می‌شدی و خاک‌نشین. 📚/ 👤/ سعید تشکری ☆~ @hasebabu ~☆