eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
641 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
سلااام رفقا عیدتون خیلیییی مبارک🤗 اگه کم هستیم بخاطر مراسمات و... هست خب برا جبران نبودنم امروز یه عالمه تخفیفات داریم 😉🎁 فقط عزیزان کتابخون این کتبی رو ک میزنم 💥 تعدادشون محدوده ✌️
بهمراه بعضی از پک هم یه اشانتیون 👈📘داریم🙃
⭕️ تخفیفات تا فردا هس ولی تعداد محدوده ⭕️
،❤️ داستان زندگی و رشادت و شهادت شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری را به روایت همسرش می‌خوانید. ــــــــــــــــــــ روز بعد از رفتنش، برای دیدن بابام به شیراز رفتم. زندگی در جریان بود، اما من خوب نبودم. نمی‌توانستم خوب باشم. دوشنبه شب خانهٔ بابام تماس گرفت و من با شنیدن صدایش آرامش گرفتم. رفتم تو حیاط تا صدایش را واضح‌تر بشنوم. گفت: «سلام خوبی، بابات اینا حالشون خوبه، خودت چطوری، راحت رسیدی؟ من ساعت دو دیشب رسیدم.» به صورت رمزی پرسیدم: «همون جای قبلی هستی؟» گفت: «آره.» با خودم گفتم: ای وای این بارم رفته حلب، همون جایی که ترکش خمپاره تو سرش خورده بود. @hasebabu
»، خرده روایت هایی است از زائران دوردست ؛ زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده ی امام حسین رهسپار شده اند. زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و...، بلکه در قلب اروپا یافته اند، و دریافته اند که عشق حسین(ع) زمین و زمان و مکان نمی شناسد و چه بخواهی و چه نخواهی عالم گیر خواهد شد. فقط باید خود را به این دریای عظیم سپرد تا به ساحل آرامش رسید. ــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu
کتاب »؛ روایت مردانگی‌های شهید مدافع حرم سیدهادی سلطانزاده به قلم زهره علوی‌راد از سوی انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد. شهید سلطان‌زاده، اهل مشهد منطقه مهرآباد بود و در 30 مرداد 1393 سال در مقابله با تروریست‌های تکفیری در حلب سوریه به شهادت رسید. «پاتک علیه پیتوک» روایتی داستانی از زندگی این شهید مدافع حرم است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ هادی را تصور کرد و اینکه بالاخره برگشته بود. موجی از هیجان در وجودش چرخ زد و چرخ زد و رسید به سرانگشتانش و ضربه را زد. توپ‌های صیقلی و رنگارنگ بیلیارد با صدای تقِ آشنا و همیشگی به‌هم خورد. آخرسر، توپ قرمزرنگی مستقیم رفت داخل حفره گوشه مقابل میز و در تور نشست. دیگر طاقت نداشت توی باشگاه بماند. مثل اینکه با این ضربه استخاره‌اش خوب آمده باشد، دل یکدله کرد، گوشی‌اش را برداشت و زد بیرون.....» @hasebabu
📕بشرط عاشقی 72/000 📗موکب آمستردام 50/000 📘پاتک علیه پیتوک 38/000 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مجموع این پک سه جلدی📚 160/000 تومانه ☺️ 🎁امــــــــــا 💥 ⭕️ 125000 تومان ⭕️ ــــــــــــــــــــــــ @Yaa_zahra18📲 @hasebabu📚
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
📕بشرط عاشقی 72/000 📗موکب آمستردام 50/000 📘پاتک علیه پیتوک 38/000 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان عزیز خیلیا سوال دارین ک تکی هم تخفیف داره؟؟! +بله تخفیف داره ولی پک سه جلدی تخفیفش خیلی بیشتره☺️🌺
کتاب " " ابتدا به سال 57 می رویم، جایی که در روستای صحرا رود و در خلال راهپیمایی ها پدر شهیدان محب جانباز می شود. از آن به بعد زمان را به جلو تر می آوریم و در طول جنگ سه فرزند این خانواده شهید می شوند. در ادامه هم یکی دیگر از برادران یعنی غلامحسین محب از نمایندگان مجلس شورای اسلامی می شود. کتاب "نامه ای برا رها" به قلم ساجده تقی زاده به روایت خواهرانه از زبان زینب محب می پردازد. این کتاب توسط انتشارات شهید کاظمی در قطع رقعی و با 248 صفحه به چاپ رسیده است @hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
کتاب " #نامه_ای_برای_رها" ابتدا به سال 57 می رویم، جایی که در روستای صحرا رود و در خلال راهپیمایی ها
گاهی اوقات آن‌قدر خسته‌ای که فقط دوست داری بخوابی. هرچه تلاش می‌‌کنی چشمانت روی هم نیایند، هرچه می‌خواهی ذهنت را به موضوعی جز خواب مشغول کنی، بی‌فایده است. دوست داری به‌خاطر بقیه بیدار باشی؛ اما باز هم نمی‌شود. بدنت سست می‌شود. آن‌قدر که حتی نمی‌توانی یک چیز سبک را توی دستت نگه بداری. پاهایت بی‌جان می‌شوند و لذت خاصی می‌‌آید در تک‌تک سلول‌هایت. لذت نیاز. نیاز به خاموش‌شدن همه‌چیز. نه که آدم‌های اطرافت مهم نباشند؛ اما تو دیگر توان نداری. توان نداری حرف بزنی. توان نداری بخندی. توان نداری گریه کنی. خسته‌ای. خستگی انرژی فوق‌العاده‌ای دارد. خستگی می‌‌تواند حتی احساسات قوی‌ات مثل مادربودنت را هم بگیرد و فقط به یک چیز فکر کنی: خاموش‌شدن.. @hasebabu
کتاب 🌱 خاطرات دختر جسور و پر جنب و جوشی به اسم صدیقه است که از دل حوادث و ماجراهای تلخ و شیرین دهه ی ۶۰ می‌گذرد و جوانی و میانسالی‌اش دستخوش ماجراهایی آموزنده و جذاب است. صدیقه صارمی، رزمنده، مربی نهضت سوادآموزی و مربی پرورشی دهه ۶۰ شهر تبریز است که در این کتاب خاطرات و تجربه‌هایش را از روزهای سخت جنگ با شما درمیان می‌گذارد. @hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
کتاب #دختر_تبریز🌱 خاطرات دختر جسور و پر جنب و جوشی به اسم صدیقه است که از دل حوادث و ماجراهای تلخ و
مردی نزدیکتر آمد 🚶🏻‍♂️همه سید صدایش میکردند. -شما چرا با اینها ترکی حرف میزنی🤔؟ —خب آقا سید اینا همشهریام هستن فارسی رو خوب بلد نیستن باید ترکی صحبت کنم تا بدونم مشکلشون چیه؟😊 -مگـــہ شما اهل کجایی خانوم؟ _ اهل تبریز -خیلیم خوب،می توانم با شما مصاحبه کنم؟؟؟🎤 _نه آقا سید،من کاره ای نیستم بهتر است با آنهایی که توی خط جان فشانی میکنن صحبت کنید.😊 به نشان تایید سرش را تکان داد و براهش ادامه داد 🚶🏻‍♂️چند متر جلورفت ودوباره برگشت..لبخندی زد وگفت☺️بخدا موندگار میشه هااااا... _نه برادر،نمیتوانم✋🏻 چن روز بعد از همکارانم شنیدم که آن سید،همان سید مرتضی آوینی است 😟 و من چقدر پشیمان شدم از مصاحبه ای که نکرده بودم.....!😞 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu
کتاب « »🌱 «موسای عزیز»؛ خاطرات سردار شهید موسی عزیزآبادی، از فرماندهان نیروی انتظامی کشور که در ایام پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و بعد از آن در تأمین امنیت مردم زحمات زیادی کشیده است را از زبان همسر و نزدیکانش روایت کرده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
کتاب « #موسای_عزیز»🌱 «موسای عزیز»؛ خاطرات سردار شهید موسی عزیزآبادی، از فرماندهان نیروی انتظامی کشور
«فرزند چهارم ایشان هم در راه بود. با برهم ریختن اوضاع گیلانغرب، دوباره عزم رفتن کرد. این زمان کم نشینده بود که شهربانی چی کار به جبهه و جنگ داره؟ جواب موسی به همه اما یکسان بود. من نظامی‌ام. دوره‌دیدم برای این روزها. جلوی دشمن ایستادن که مأمور شهربانی و ارتش و سپاه نمی‌شناسه. غم کارش را هم نداشت. می‌گفت: «مهم نیست از شهربانی بیرونم بکنن یا نکنن، الان مهم، دفاع از کشوره
📕نامه ای برای رها 50/000 📗دختر تبریز 50/000 📘موسای عزیز 45/000 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مجموع این پک سه جلدی📚 145/000 تومانه ☺️ 🎁امــــــــــا 💥 ⭕️ 115/000 تومان ⭕️ ــــــــــــــــــــــــ @Yaa_zahra18📲 @hasebabu📚
تا فکراتون کنین من برم و برگردم.... 😉🍃
🦋 🌱 ــــــــــــــــــــــــــ ممنونم بابت اعتمادتون♡بمونید برامون❤️ @hasebabu
📖کتاب: ✍️نویسنده: زهره یزدان پناه قره تپه 📚ناشر: راه یار تعداد صفحات: ۷۷۶ | جلد سخت 💸قیمت کتاب 130/000 تومان 💥باتخفیف 117/000 تومان 🔎معرفی کتاب: 🔸زهره یزدان‌ پناه قره‌تپه، برای نگارش کتاب اینجا سوریه است، چند مرتبه به استان‌ها و شهرهای مختلف سفر کرد و روایت‌های کتاب را به ترتیب زمانی، و در دو بخش تنظیم و تدوین کرده است. در هر بخش از کتاب با ۱۱ فصل و همچنینی ضمیمه‌ها و تصاویری از وضعیت مردم و مناطق مختلف سوریه روبه‌رو هستیم که نگاه نویسنده را به سوریه به ما نشان می‌دهد. این روایت‌ها صدای زنانی است که راوی جنگ هستند و در این میان دیده نمی‌شوند. 🔸پرسش اصلی کتاب، این بود: «جنگ تحمیل شده به مردم سوریه، چه تبعاتی بر زندگی زنان سوری با ادیان و مذاهب و قومیت‌های مختلف داشته است؟ چگونه زندگی شخصی و خانوادگی این زنان، متأثر از این جنگ تحمیلی قرار گرفته است و زنان چه خاطراتی از این وضعیت دارند؟» بدون شک، یافته‌های چنین پرسشی، نه‌تنها روایت مظلومیت زنان سوری در جنگ تحمیلی بر سوریه است، بلکه بیانگر عمق جنایت‌های دشمنان سوریه و مردم آن هم خواهد بود. وقتی که نام «زن» به میان می‌آید، به طبع در کنارش مسئله خانواده مطرح می‌شود؛ یعنی همسر و فرزندان و همچنین دیگر اعضا مانند پدر، مادر، خواهر و برادر. در این جست‌وجو اما به علت حضور نیروهای ایرانی در سوریه، ردپای فعالیت‌های آن‌ها هم در عرصه‌های مختلف آشکار می‌شود ـــــــــــــــــــــــــــ📚ــــــــــــــــــــــــ @hasebabu
✂️برشی از کتاب اینجا سوریه: «... افراد زخمی را جلوی چشم بچه‌های کوچک شلاق می‌زدند. بچه‌ها که این صحنه‌ها را می‌دیدند، از ترس گوشه‌ای پناه می‌بردند و گریه می‌کردند. مسلحین ایلین را با همان بدن مجروح شلاق زدند؛ آن‌هم جلوی چشم‌ بچه‌هایش. بقیه زن‌های اسیر، بچه‌هایش را در آغوش می‌گرفتند و سعی می‌کردند با دست جلوی چشم‌هایشان را بگیرند. دخترهای چهارساله و دوساله‌اش با وحشت و نگرانی گریه می‌کردند. وقتی مسلحین بی‌رحمانه شلاق به سروصورتمان می‌زدند؛ تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم این بود که دست‌هایمان را سپر سروصورتمان کنیم تا ضربه‌های کمتری بهمان بخورد.» «... با عجله از خانه دویدم بیرون. ناباورانه دیدم در حیاط از جایش کنده شده است. یوسف را نمی‌دیدم؛ فقط صدایش را می‌شنیدم که جیغ می‌زد: «موشک! موشک!» دنباله صدا را که گرفتم، به خانه سمر رسیدم. کل خانه منهدم شده بود. رفتم داخل ساختمان. یوسف را دیدم در حالی که سر و پاهایش ترکش خورده، کنار جنازه بی‌سر سمر نشسته است... سمر سر سجاده بوده و داشته نماز می‌خوانده که موشک می‌زنند.» ــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــــــ @hasebanu
چرا نمیرسم معرفی بذارم.. 😢
هر کتابی میخواین برام بفرستین کلا تخفیف ویژه دارن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا