eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
641 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
★تکه هایی از کتاب های معروف★ حتماً برای شما هم پیش آمده است که هنگام خواندن یک کتاب، با جمله­ یا جملاتی مواجه شوید که گویی از عمق جان شما برآمده و آن­چه را در پسِ ذهن­تان می­‌گذرد، به بهترین نحو بیان می­‌کند؛ در این لحظه چه می‌کنید ...؟ آن را به حافظه می‌­سپارید؟ زیرش خط می‌­کشید یا گوشه­‌ای یادداشت­ش می­‌کنید؟ اگر به خواندن تکه هایی از کتاب ­های معروف علاقه­‌مندید و یا برای انتخاب یک کتاب، بیش از هر چیز دیگری، به متن آن اعتماد می­‌کنید، این یادداشت را از دست ندهید❗️ کتاب‌ها چنان قدرتی دارند .... که به یک آن، ما را از جایمان، در یک پروژه‌ی سخت کاری یا روابط اجتماعی فرسایشی، جدا می‌کنند و به سرزمینی می‌برند که نوید آرامش یا هیجان می‌دهد . . . ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[کتاب عارفانه] 💬خلاصه: 🌿زندگی نامه و خاطرات شهید عارف، احمدعلی نیری می باشد. کسی که در سن ۱۲ سالگی با ترک یک گناه و حسن رفتار، تسبیح درختان را شنید و معراج به دیدن پیامبران و صاحب الزمان رفت و میان زمین و آسمان نماز خواند و در ۱۹ سالگی به دیدار معبودش رفت. ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
گزیده کتاب ✂️ آیت الله حق شناس (ره) : این شهید {احمدعلی نیری} را دیشب در عالم رویا دیدم ، از احمد پرسیدم چه خبر ؟ ، به من فرمود : تمامی مطالبی که {از برزخ و ...} میگویند حق است.از شب اول قبر و سوال و... ،اما من را بی حساب و کتاب بردند ...‌‌‌! ... ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
🌿برشی از کتاب: بابا لنگ دراز عزیزم ... بعضی آدم‌هـا را نمي‌شود داشت؛ فقط می‌شود يـک جـور خـاصـی دوسـتـشـان داشـت. بعضی آدم‌ها اصلا برای اين نيستند که برای تو باشند يـا تـو بـرای آن‌هـا! اصلا به آخرش فکر نمیکنی آن‌ها برای اينند که دوستشان بداری ! ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی مقدمه بگویم😊 . . . لمسِ صفحات این کتاب هم عبادت است !✨ عباس ، نورِ رستگاری را نشانمان می‌دهد ☝. وقتی کتابِ آخرین نماز در حلب را می‌خواندم ؛ قلبم هیجانِ غیرقابل وصفی را لمس می‌کرد که مطمئنم از طرف خود شهید حواله شده بود . . در عرضِ دو روز تمامِ صفحاتش را خواندم .. عجیب و عمیق بود . سراسر عشق بود و امید ، راه بود و نگار ، شوق بود و قرار ‌. بیش از این نمی‌گویم .. بخرید ، بخونید ، کیف کنید . مثل همیشه - ✌ ــــــــــــــــــــــــــ ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
📝برشی از دلنوشته شهید عباس دانشگر :🌷 همتم نسبت به آرمانم‌ محکوم است . تلاش و جهدم نسبت به تکلیفم محکوم است . قلبم عشقی طلب می‌کند که عقل به او نداده است . عشق طلبکار ، عقل طلبکار است . من بدهکارم ... - 📚 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💠عاشقانه ترین کتاب مدافعان حرم ـ ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
•💠عاشقانه ترین کتاب مدافعان حرم #یادت_باشدـ ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💠|بریده اے از ما لقا را به بقا بخشیدیم... به واسطه دوستم کتاب دختر شینا به دستم رسید. روایت زندگی زن و شوهری را می‌خواندم که شبیه زندگی خودمان بود؛ عشقی که ببینشان بود،خاطرات اول زندگی که همسر شهید از حاج ستار خجالت می‌کشید یا ماموریت های همیشگی شهید،نبودن ها و فاصله ها،همهٔ اینها را در زندگی مشترکمان هم می‌توانستم ببینم. صفحه به صفحه می‌خواندم و مثل ابر بهار اشک می‌ریختم و با صدای بلند گریه میکردم. هر چه به آخر کتاب نزدیک میشدم ترسیم بیشتر میشد. میترسیدم شباهت زندگی ما با این کتاب در آخر قصه هم تکرار بشود. به حدی در حال و هوای کتاب و زندگی «قدم خیر»، قهرمان کتاب دختر شینا غرق شده بودم که متوجه حضور حمید نشده بودم بالای سرم ایستاده بود و چهرهٔ اشک آلودم را نگاه میکرد. وقتی دید تا این حد متاثر شدم کتاب را از دستم گرفت و پنهان کرد. گفت: حق نداری بقیه کتاب رو بخونی تا همین جا خوندی کافیه. با همان بغض و گریه به حمید گفتم: داستان این کتاب خیلی شبیه زندگی ماست. میترسم آخر قصه عشق ما همه به جدایی ختم بشه. آنقدر بغض گلویم سنگین بود که تا چند ساعتی هیچ صحبتی نمی‌کردم ... •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu 🍃 •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
تا او را دیدم فرار کردم😥 ، گفت : قدم ، تو را به خدا از من فرار نکن😰 . ببین این برگه مرخصی‌ام است 📝. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم❤ ، آمده ام فقط تو را ببینم !😔 @hasebabu
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
تا او را دیدم فرار کردم😥 ، گفت : قدم ، تو را به خدا از من فرار نکن😰 . ببین این برگه مرخصی‌ام است 📝.
مجروح شده بود😔 گفتم اگر پایت عفونت کند چکار کنیم 😰؟ با خونسردی گفت : هیچ ، چکار داریم بکنیم؟😊 قطعش می‌کنیم. می‌اندازیمش دور . فدای سر امام ‌‌‌..💚😍 @hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚رهبر انقلاب : 👈از جمله کارهای بسیار مهم، کتابخوان کردن زنان است متاسفانه زنان ما با کتابخوانی خیلی انسی ندارند ! این کتابها 📚معارف بشری است که ذهن ها را برای بهتر فهمیدن بهتر اندیشیدن بهتر ابتکار کردن و در موضع صحیح تری قرار گرفتن آماده می‌کند . . . ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
بسم‌حق... :)🍂 #پارت5 این‌قسمت #پسرک‌فلافل‌فروش ‌_._._._._ كار فرهنگی مسجد موسی ابن جعفر 7 بسيار گست
★بسم‌حق... :)🍂★ ★★ این‌قسمت _._._._._ در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل‌فروش انتهای مسجد نشسته! به‌سيد علی اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده مسجد. سيد علی تا او را ديد بلند شد و با گرمی از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه‌های بسيج وارد كرد و گفت: ايشان دوست صميمی بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كردهايد! خلاصه كلی گفتيم و خنديديم. بعد سيد علی گفت: چیشد اينطرفا اومدي؟! او هم با صداقتی كه داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد ميشدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. سيد علی خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت كردن. بعد با هم شروع كرديم به جمع‌آوري وسايل مراسم. يك كلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد. سيد علی‌گفت: اگه دوست داری، بگذار روی سرت. او هم كاله رو گذاشت روي سرش و گفت: به من ميياد؟ سيد علی هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد، شهدا برای هميشه سرت كلاه گذاشتند! همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويی شهدا در همان مراسم انتخاب كردند. پسرك فلافل‌فروش همان هادی ذوالفقاری بود كه سيد علی مصطفوی او را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوی بچه‌های مسجدی شد. از زبان یکی از جوانان مسجد ادامه دارد... 📚 ┏━🕊⃟📚━┓ @hasebabu ┗━🌿━
★ به هرکسی دل بستیم... رسمی جز دل شکستـن نمی‌دانست؛🚫 جـز شمایی که با همه بی مهری‌‌هایمان همیشه مَرهم جانِ خستمان شدی خدا جانم :)💚' + اگر ما مقصریم، تو دریایِ رحمتے
▪️دیـــــروز تلـــخ، امــــــروز تلــــخ‌تر، فــــــــردا را نمی‌دانم، اگر نیایی تلخ‌تر از امروز، اگر بیایی، قند در دل فرداها آب می‌شود. " مــــــهدی جان! هر چه آید به سرِ ما، همه از دوری توست... " نماز شب به نیت ظهور فراموش نشه🍀 وضو قبل خواب یادت نره رفیق☺ 🌷یه صلوات نذر ظهور عزیز زهــــــــــــرا🌷 ممنون که باهامون بودین😊🌷 ختم کلام شبتون حسینی یا علی ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از yaa_zahraa18
1_1628664758
2.26M
•جــای کتاب را هیچ چیزی نمیگیرد ! ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
‌‌•|💠راستی دردهایم کو ..؟! روایتی است از زندگی که از زبان خود او بیان می‌شود نویسنده کتاب کوشیده است که از زبان دست‌ نوشته‌ها و گفتار عباس بهره بگیرد و به مقصود و احوالات او نزدیک شود و پاره‌های به‌ هم‌ پیوسته خرده‌ روایت‌های مربوط به او را به هم قفل و زنجیر کند ....↻ و برشی از حیات او را از دوران نامزدی تا شهادت به تصویر بکشد .... 🖋 ✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
★ 👤آیت الله مجتهدی تهرانی: گاهـى انسـان بايد بنشـيند با نفـس خود حساب كتاب كند.✨ پدر ما را اين نفس در مى آورد.😔 به نفس خود بگوييد: تا كــــــى؟! چقــــــدر؟! بــــــس است ديگـر! به فكـــــــرِ خودت باش! @hasebabu ⋇⋆✦⋆⋇⋇⋆✦⋆⋇ 
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
🌺شهید محمدرضا انصاری مسئول انجمن اسلامی مدرسه آمد پیش من و گفت که روی دیوارهای دستشویی شعارهای ضد انقلابی نوشته شده و باید کاری کنیم.😠 🌺پیشنهادش این بود که با رنگ شعارها را پاک کنیم. گفتم اتفاقاً نباید با آن شعارها دست بزنیم😳. گفت چرا؟ گفتم اگر ما بیاییم و با رنگ پاشی شعارها را پاک کنیم در واقع عکس العمل ما مثل عمل خود آنهاست، مطمئناً این نوع برخورد باعث می‌شود که باز هم کارهایشان را تکرار کند تا ما را وادار به واکنش کنند.😥 🌺گفت بالاخره نمی‌شود که دست روی دست گذاشت چه باید کرد؟ گفتم اجازه بدهید من فردا برنامه‌ای ردیف می کنم که خودشان بروند و آن شعارها را پاک کنند 😎گفت چطور؟ گفتم فردا می‌بینید، صبر کنید. 🌺فردا صبح برنامه صبحگاهی داشتیم زمانی که قرائت قرآن تمام شد رفتم پشت تریبون و بعد از صحبت اولیه گفتم در کشورهایی مثل انگلستان چین یا جاهای دیگر جاهایی برای بیان نظرات ابراز عقیده و آزادی بیان وجود دارد مثلاً در انگلستان هاید پارک است در چین دیوار چین هست و در جاهای دیگر هم شاید چنین فضاهایی باشد. 🌺 ما هم در دبیرستان هر چه فکر کردیم که چنین جایی را مشخص کنیم تا گروه‌ها آنجا عقایدشان را بازگو کنند جایی پیدا نکردیم، حالا عده‌ای رفته‌اند در توالت دیوانه نویسی کرده‌اند تا مثلاً ابراز عقیده کرده باشند😂😂😂😂، این را با حالت طنز و تمسخر گفتم و بچه ها شروع کردن به خندیدن. 🌺آن روز گذشت فردایش متوجه شدیم که خودشان یواشکی رفته اند دیوار نویسی های دستشویی ها را رنگ زده و پاک کرده اند.😎 🌺شهید انصاری وقتی این صحنه‌ها را دید از خنده روده بر شده بود. گفتم آنها منتظر بودند ما رنگ کنیم و تا ما رنگ می کردیم آنها دوباره تشدید می کردند. از آن به بعد دیگر تا پایان سال تحصیلی کسی در دستشویی ها دیوار نویسی نکرده و با آن ترفند کار تمام شد. 🌸 ★*★*★*★✒ @hasebabu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا