بی مقدمه بگویم😊 . . .
لمسِ صفحات این کتاب هم عبادت است !✨
عباس ، نورِ رستگاری را نشانمان میدهد ☝.
وقتی کتابِ آخرین نماز در حلب را میخواندم ؛ قلبم هیجانِ غیرقابل وصفی را لمس میکرد که مطمئنم از طرف خود شهید حواله شده بود . . در عرضِ دو روز تمامِ صفحاتش را خواندم .. عجیب و عمیق بود . سراسر عشق بود و امید ، راه بود و نگار ، شوق بود و قرار .
بیش از این نمیگویم ..
بخرید ، بخونید ، کیف کنید . مثل همیشه - ✌
ــــــــــــــــــــــــــ
✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
📚 آخرین نماز در حلب
📖 گوشه ای از خاطرات و زندگی جوان مومن انقلابی پاسدار مدافع حرم شهید عباس دانشگر
نویسنده: مومن دانشگر
قیمت 85/000تومان
با تخفیف 80/000 تومان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✒️ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
🌊🪐
•٠•از خطاهای بزرگم این بود که
لحظات دلخوشی رو سرسری گذروندم،
اما غم و اندوه رو با همهی وجودم زندگی کردم..!
ـــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
https://abzarek.ir/service-p/msg/1440876
#چالش
اگه بهت بگن میتونی بری به گذشته و یه چیزی رو با خودت برگردونی!
چیو برمیگردونی؟؟؟!
♡هدیه به تموم اموات و شهدا از زمان حضرت آدم تا کنون سه صلوات بفرستیم🦋
📚 #قصه_ننه_علی 📚
📖 در کتاب قصه ننه علی داستان زندگی دخترکی کم سن و سال را که برای کمک به معیشت خانواده پا به پای مادرش کار کرد و رشد یافت را میخوانیم. این دختر در سن پایین به خانهٔ بخت رفت. ازدواج زهرا برایش زندگی راحتی به ارمغان نیاورد. همسر زهرا مردی تندخو بود که هر حرف و رفتار زهرا را که به مذاقش خوش نمیآمد با کتک جواب میداد. سالها گذشت و زهرا مادر چند فرزند بود. دوتا از فرزندان پسر زهرا، به نامهای علی و امیر قصد حضور در جبهه را داشتند و برای کسب رضایت پدر دست به دامان مادر شدند. زهرا برای اجابت خواستهٔ فرزندانش با ترفندهای زنانه و قربان صدقه رفتن پا پیش میگذاشت و با کتک جواب میگرفت؛ اما با اصرار زیاد و تحمل سختیهای این مسیر بالاخره موفق شد تا مجوز بهشت را برای فرزندانش بگیرد؛ و حالا او مادر دو شهید و مورد احترام یک ملت است و بسیاری از مردم او را ستایش میکنند.
🔹نویسنده: مرتضی اسدی
🔹ناشر: حماسه یاران
🔹قیمت 79000 تومان
🔹با تخفیف 75000 تومان
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🔔 از تماشای این عکس معروفش، سیر نمی شویم. جوان زیبای داخل سنگر که روی پیکر هم رزمش افتاده و هر دو به شهادت رسیده بودند، هر چشمی را گرفتار خود می کند. اما این شهید، راه و رسم ننه علی اش را پیش گرفته بود...
📖 #قصه_ننه_علی
🥀روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
★᭄ꦿ↬ @yaa_zahraa18📲
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🥀شهادت مگه قسمت هر کسی میشه؟!
🥺 میدونی چه شهادتی قشنگه؟! سه روز تشنه و گرسنه باشی، لبت از تشنگی ترک برداره، بعد شهید بشی! روی خاکای گرم، زیر آفتاب بیابون، غریب و تنها روی زمین بیفتی؛ مثل امام حسین. حاجخانوم! من شهید شدم گریه نکنی! دشمن شادمون نکنی! نذار مردم نالههات رو بشنون. محکم باش. صبر کن مادرم.»
ـــــــــــــــــــــــــ
#بریده_کتاب
#قصه_ننه_علی📚
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پلههای طبقه اول پرت شدم. خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج میرفت. حسین از پلهها پایین آمد؛ اشاره کردم، برگردد. میدانست هروقت من و پدرش دعوا میکنیم، او حق دخالت ندارد. صدای گریهٔ امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به طرفم آمد؛ گفتم حتما ترسیده و میخواهد دلجویی کند. گوشهٔ لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دستوپا میزدم، نفسم بالا نمیآمد، کم مانده بود خفه شوم. از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بیانصاف! یه چادر بده سرم کنم.» زنجیر پشت در را انداخت و چراغهای خانه را خاموش کرد.
پشت در نشستم. از خجالت سرم را پایین میانداختم تا رهگذری صورتم را نبیند....
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#بریده_کتــــــاب
#قصه_ی_ننه_علی📚
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•