دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
دلم میخاد تو یکی از همین شبا
با شنیدن یدونه از همین روضه هاا
تن خستمو بزارم رو زمینُ
بــــــرم..... 🥺💔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
ــــــــــــــــــــــــ
بریده کتاب #قصه_دلبری ❤️
★᭄ꦿ↬ @yaa_zahraa18📲
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
« #قصه_دلبری »❤️
💠نویسنده : #محمدعلی_جعفری
💠ناشر: #روایت_فتح
💠تعداد صفحه: ۱۴۴
✨ کتاب قصه دلبری زندگی شهید #محمدحسین_محمدخانی به روایت همسرِشهید #مرجان_دٌرعلی است.
🔸کتاب از دو انسان در قرن حاضر صحبت می کنه...دو انسانی که مثل تمامی بنده های خدا هستند اما سرلوحه کار و زندگیشون رو به خدا و شهدا دادند..چقدر زیبا
🔸اوج عشق در این داستان دیده می شه..عشق به آرمان..عشق به زندگی..عشق به همسر..شما فقط این شعرِزیبا رو که شهید به همسرشون تقدیم کردند ببینید👇🏻
تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی
🔸صبر و توکل به زیبایی در داستان اومده و محاله کتاب رو بخونید و گریه نکنید.
💠 خواندن کتاب قصه دلبری رو از دست ندید
#شهدای_مدافع_حرم
#لبیک_یا_زینب (س)
🟢قیمت کتاب 55/000ت
🔴قیمت با تخفیف 50/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
📗عمار حلب
خاطرات شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی ❤
🌸🌱شهید محمد حسین محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود.
محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید.
ـــــــــــــــ
🟢قیمت کتاب 110/000
قیمت با تخفیف 100/000🔴
↬ @Yaa_zahraa18📲
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
شهیدی که #حاج_قاسم بعد از شهادتش گفت: کمرم شکست؛ رشادت ها و شجاعت های شهید عمار مانند همت بود،
عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه می گذاشتم و می گفتم مراقب خودتان باشید.
ــــــــــــــــ
#عمارحلب #شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#حاج_قاسم
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا واقعاً نشسته بودم بالای سرش، توی معراج😭.
مشمع را بازتر کردم. یاد کفن و پلاک و تسبیحی افتادم که توی خواستگاری به من هدیه داده بود. مال تفحص بود.
توی غربت، خبر شهادتش را شنیدم. زنگ زد که با پدر و مادرم بیا توی منطقه تا باهم برگردیم. یک ماه توی ولایت غریبی چشمم به در سفید شد. هی امروز فردا می کرد. آخرم خودش نیامد و به قول خودش «خبرش آمد.»💔
ــــــــــــــــــ
#بریده_ای_از_کتاب....
#عمارحلب
#قصــــــــه_دلبری
#محمدحسین_محمدخانی
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
33.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه رفیق شهیدی پیدا کنید....
⭕️حتما ببینید....
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🖤 سفره موسی بن جعفر (ع)
🤲 عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش یا باب الحوائج را
هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد
🏴 ایام شهادت باب الحوائج #امام_موسی_کاظم «ع»
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#دلخوشی_های_ما
وقتی پیامهای زیبای شما به دستمون میرسه😍
.
📘 هر چند کتاب #شهید_نوید_صفری تازه تمام شد، اما مگر اشک امان میدهد، غصه این داغ با هر صفحهای که خواندم تازه وتازهتر میشد...
😔 با تمام صفحات کتاب، نه، با تمام کلماتش گریستم، و اشک و اشکامان نمیداد...
🌷 شهید نوید یک نفر از بین خودمان بود با همه وسوسههای نفسانی،..
👌ولی جنگید وپیروز شد و از سیمهای خاردار نفس بالاخره عبور کرد...
🔖 چقدر شهید نوید در این دنیا دستش باز است...
کمک میکند، اصلاً انگار به قول خودش مانده که کارهای بر زمین مانده مردم رو حل کند....
🤲 با خواندن زیارت عاشورا وهدیه به روح پاکش حاجت روا شوید...
خدایا ما را به قافله شهدا برسان...
.
📚 قطعا این کتاب ها با زحمت های زیادی تولید و توزیع میشه که به دست شما مخاطبین عزیز برسه. وقتی که شما کتاب رو میخونید و نظرتون رو در موردش برامون میفرستین کلی انرژی میگیریم...
ــــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#معرفی_کتاب
📚 #کتاب_شهید_نوید
روایتی از زندگی #شهید_مدافع_حرم_نوید_صفری
📖روایت زندگی پر از #خیر و #برکتی که 16تیر سال 1365 در محلهی تهرانپارس تهران، آغاز میشود و صحنهی آخرش در دل صحرای #بوکمال_سوریه، رقم میخورد. همانطور که خود #شهید_نوید آرزو کرده بود. همان طور #بیسر، همان طور بیسامان...
📗"شهید نوید" مجموعه #روایتهای #جذاب و خواندنی از زبان #خانواده، #دوستان و #همسرشهید است که در هر روایت بخشی از #خصوصیات بارز #اخلاقی شهید نوید را مطرح میکند.
📝قرار گرفتن عین متن دستنوشتههای شهید نوید در لابهلای روایتهای کتاب از خصوصیات ویژهی این اثر ارزشمند است که مخاطب را با فکر و اعتقاد شهید نوید به خوبی آشنا میکند.
شهید #نوید_صفری
📖 تعداد صفحات: ۲۰۸صفحه
🟢قیمت کتاب 100/000تومان
🔴قیمت باتخفیف: 95/000تومان
.......................................
@Yaa_zahraa18📲
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
⭕️ماجرای یک ازدواج متفاوت😳
📗 معرفی کتاب « #تب_ناتمام»
خاطرات جانباز #شهید_حسین_دخانچی به روایت مادر
✅ آن خانم به خواستگاری حاج حسین آمد و حسین شرایطش را پذیرفت! همسرش ماما بود، خودش درخواست کرده بود که با جانبازی ازدواج کند که درصد جانبازیاش بالا باشد. بنیاد هم حاج حسین را به او معرفی کرد. خانمش با یکی از مسئولان بنیاد شهید به خانه ما آمدند و با حاج حسین صحبت کردند. هرچه حاج حسین تلاش میکرد تا عروس خانم را از این امر منصرف کند، موفق نشد. حاج حسین میگفت من مانند یک نوزاد نیاز به مراقبت دارم، از صبح باید مشغول انجام امور من باشید و تمام کارها را با دقت انجام دهید... شرایط را برایش توضیح میداد. حاج حسین در انجام امورش خیلی دقیق بود، مثلاً دوست نداشت آبی که از لیوان میخورد، کمی روی گردنش بریزد، حساسیتها و دقت بالایی داشت، ما هم خودمان در خلال این چند سال یاد گرفته بودیم که چه کار کنیم.
بعد از صحبتهای حاج حسین با این خانم و توافق اولیه، یک سال و نیم طول کشید تا این خانم رضایت خانواده خود را جلب کنند. بعد از خواندن خطبه عقد هم، خانمشان بلافاصله به خانه ما آمد، میخواست خودش یاد بگیرد که چطور از حاج حسین پذیرایی کند و امور را در دست بگیرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌺 قسمتی که خواندید، تنها بخشی از کتاب تب ناتمام بود.
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🌷 نظر یکی از مخاطبین کتاب تب ناتمام
ـــــــــــــــــــــــــــــ
👌 با تمام تعریفهایی که از این کتاب، شنیده بودم، ترغیب شدم که کتاب چاپی را تهیه کنم و بخوانم
کتاب چند روز پیش بدستم رسید و من با عشق طی یک روز (که تازه یک وعده از یک روز را هم، شام مهمان داشتم) خواندم...
تمام وجودم درد شد و از چشمم چکید😢
چقدر در دنیای آنها
عشق و محبت خالصانه
همدلی و همدردی
گذشت و ایثار
پاکی و صداقت
رضایت و تسلیم قلبی
صبوری و مقاومت
امید و آرامش
شاکر بودن
....
💯موج میزد
چیزی که متاسفانه در دنیای ما جای بسیاریش خالیه...
🥀اگر یک شهید یک بار شهید میشه، اما یه جانباز لحظه به لحظه شهید میشه و مادرش هم لحظه به لحظه مادر شهید 😭
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#تب_ناتمام🌱
[روایتی عاشقانه از یک مادر که برای حفظ فرزندش دست به هر کاری میزند]
تب ناتمام» روایتی مادرانه از #عشقی است که ۱۷سال،شهلا منزوی، مادر جانباز شهید حسین دخانچی بردوش کشیدهاست. خطوط این کتاب به قلم زهرا حسینی مهرآبادی نوشتاری از خاطرات روزهای کودکی، یادگاریهای میدان رزم و نقشی از صبر و سرفرازی مجاهد دفاع مقدس است که سال ۱۳۶۷ در عملیات بدر قطع نخاع و در سال۱۳۸۱ مسافر آسمان شد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
🟢قیمت کتاب 75/000ت
🔴قیمت با تخفیف 70/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#باغ_حاج_علی📚
کتاب باغ حاج علی از ارسال اول به جبهه آغاز شده است. این کتاب با خرد جمعی که در جبهه حاضر بوده است، نوشته شده و به دست آمده است و مرور خاطرات آنها با ترکیبی است. این خاطرات شامل عملیات کربلای ۸ هم میشود.
نام این کتاب به یاد فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به نام « #حاج_علی_فضلی» بهوسیلهٔ «مهدی سلحشور» انتخاب شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓قیمت کتاب 150ت
♡قیمت با تخفیف 135ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#بریده_کتــــــاب 📚
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال پر از آب و برف بود و به سختی میتوانستیم حرکت کنیم، سرما هم فشار میآورد. با خودم گفتم: «خدایا، کاش شهید بشم تا از این سرما نجات پیدا کنم!» از شدت سرما دستهایم کبود شده بود و حتی نمیتوانستم گلنگدن اسلحه را بکشم. به قدری دستهایمان یخ زده بود که اسلحه را به زمین تکیه میدادیم و گلنگدن را با پا میکشیدیم. حتی نمیتوانستیم اسلحه را از ضامن خارج کنیم، با سنگ روی ضامن میزدیم تا جابهجا شود. نمیدانستیم سرنوشتمان چه خواهد شد.
ناگهان سعید طاهرخانی از بین جمع بلند شد و کنار یک جنازه رفت و آرام آن را جابهجا کرد. درست زیر جنازه یک گلوله آرپیجی بود. جنازه از کی آنجا بود؟! نمی دانستیم، اما به بدنه گلوله گلهای خشک چسبیده بود. سعید سرنیزهای در آورد و شروع کرد به تراشیدن گلهای روی گلوله آرپیجی تا بتواند آن را در قبضه جا بزند. هیچ فرصتی نداشتیم و دل توی دلمان نبود. سعید ایستاد و در همان تاریکی شب قرآنی را مقابل صورتش گشود و شروع کرد به خواندن دعا.گاهی به آسمان نگاه میکرد و گاه به قرآن. نفسها در سینهها حبس شده بود. یکی دو دقیقهای طول کشید. سید جلال از کوره در رفت و گفت: «برادر، اگه نمیزنی، بده من بزنم! عراقیا رسیدنها! یالاعجله کن!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
https://abzarek.ir/service-p/msg/1440876
جانم؟!
گپ و گفتی، سوالی، انتقادی، پیشنهادی!؟
میگفت:
-بعضی از آدمها به طور ِبیرحمانهای خوبن(:
#ارسالی_اعضا
#حــــــــــــــق🙃
قبول دارین؟!
بعضیا یه جورین که مثلا یه پیام میده ها
ولی هزار بار برمیگردی عقب و میخونی پیامشو!
درواقع دوست داری لحظات با اونا بودن برات تکرار بشن !
چون میدونی اون افراد تکرار نشدنین !
نمیدونم چیه جریانِ این دوست داشتن ها:))❤️🖇
این آدما تیتر اول کتاب📚 زندگیت هستن
♡مراقب آدمای خوب اطرافتون باشین♡
°°° شبتون بخیر رفقا❥
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•