#دیدم_که_جانم_میرود 📚
کتاب دیدم که جانم می رود نوشته حمید داودآبادی است. انتشارات شهید کاظمی این کتاب را روانه بازار کرده است. این اثر، خاطراتی از شهید مصطفی کاظم زاده را دربر دارد. نویسنده این کتاب، از دوستان مصطفی کاظمزاده بوده است. آنها با وجود اشتراکهای بسیار در زندگی، در نهایت متفاوت شدهاند.
🟢قیمت کتاب 50/000ت
🟡قیمت با تخفیف 45/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
اگر جنازهام برنگشت، هیچ ناراحت نشوید و هر شب جمعه بر سر قبر شهدای گمنام بروید و برای جمیع شهدای اسلام فاتحه بخوانید. بگذارید پیکر تکهتکهام در کربلاهای جنوب و غرب کشور با بادهایی که بوی رشادت و حماسهآفرینی میدهد بهدست امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهخاک سپرده شود، زیرا که اصل، روح ماست که به معشوق خود، الله میرسد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
بریده کتاب #دیدم_که_جانم_میرود
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#نفوذ_در_موساد
#رمان_امنیتی
مجموعه #خانه_عنکبوت، که نفوذ در موساد یکی از جلدهای آن است، روایتگر داستان جوانان میهن پرست جهان عرب است که ایستادگی شان، شکست ناپذیری سرویس های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را به افسانه ای بی اساس بدل کرده و نشانه ای است بر پیروزی حتمی و نزدیک جوانان غیور و مومن جهان اسلام در برابر جنود شیطان.
ــــــــــــــــــ
🟢قیمت کتاب 130/000
🔴قیمت با تخفیف 120/000
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#هفتاد_و_دومین_غواص📚
هفتاد و دومین غواص نوشته حمید حسام، خاطرات جانباز کریم مطهری فرماندۀ گردان غواصی جعفر طیار. لشکر انصار حسین است. در این کتاب ناگفتههای شگفتانگیز از عملیات کربلای ۴ و جانفشانیها و رشادتهای غواصان شهید از زبان یکی از همرزمان آنها میشنوید
ـــــــــــــــــــــــــ
قیمت 160/000ت
قیمت با تخفیف 145/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
توی عملیات قبل در فاو وقتی گفته بودند که بچهها میخواهند از اروندرود بگذرند، یکی از فرماندهان گفته بود: "آیا این عاقلانه است؟" اصلاً برایش سخت میآمد که مگر میشود از اروندرود رد شوی و به فاو برسی؟ در جوابش یکی از برادرها گفته بود: "عاقلانه نیست؛ عاشقانه است."
ـــــــــــــــــــــ
بریده کتاب #هفتاد_و_دومین_غواص📚
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
اگه آموزش رو جدی نگیریم، توی عملیات، تلفاتمان زیاد خواهد شد. اگه شناسایی خوب انجام ندیم و راهکارهای مناسب برای گردانها پیدا نکنیم، مسئول خون شهدا در روز قیامت خواهیم بود. روز قیامت یک شیشه خون دست ما میدن و میگن این خون بچههای مظلومیه که بهخاطر بیمبالاتی و بیدقتی شما ریخته شده، پس اگه توی آموزش، کسی آسیب دید، زخمی شد، و حتی تیر خورد، این تیر را به جان میخریم تا بچههای گردان پیاده رو برای شب عملیات با شناسایی خوب و دقت بالایتان بیمه کنیم."
ــــــــــــــــــــــــــ
بریده کتاب #هفتاد_و_دومین_غواص📚
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#خط_مقدم📚
در کتاب خط مقدم، نوشته فائضه غفار حدادی و محمدحسین پیکانی روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم میخوانید. این کتاب در هفدهمین دورهٔ انتخاب بهترین کتاب دفاعمقدس، برگزیده شده است.
در این کتاب که نگارش آن بیش از یک سال طول کشیده است، مراحل تشکیل یگان موشکی ایران را از نقطه مبدا تا تشکیل خطهای متعدد آن در جایجای ایران و منطقه خواهید خواند.
ــــــــــــــــــــــــ
🟢قیمت کتاب 180/000ت
🟡قیمت با تخفیف 165/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#واریزی🌱
همیشگی مون از #شیــــــــراز🌺
ـــــــــــــــــ
کتب سفارشی شون📚
#جیران📘
#کهکشان_نیستی📗
#شاهرخ 📒
#شاهرخ_نامه📕
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است📙
#دعبل_و_زلفا📔
#هفتاد_و_دومین_غواص📘
#خانه_عنکبوت_جلد_اول_نفوذ_در_موساد 📕
#خانه_عنکبوت_جلد_دوم_سکوی_پنهان 📗
#خانه_عنکبوت_جلد_سوم_اشک_دشمن📒
ــــــــــــــــــــــــــ
ان شاءالله مال و عمرتون پربرکت 🍃
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#بر_بلندای_حلب📚
📌روایتی از مقاومت نیروهای ارتش جمهوریاسلامیایران در مقابل داعش
خاطرات قاسم قاسمی، رزمنده ارتش جمهوریاسلامیایران که در دومین گروه اعزامی ارتش، در اسفندماه سال1394 بهعنوان نیروی مستشاری عازم سوریه شد و پس از استقرار در دمشق، به خلصه اعزام شد و در گُردان حضرت قمربنیهاشم(ع) ماموریت خود را آغاز کرد. پس از آنکه نیروهای تکفیری از حضور تکاوران ارتش در جنوب حلب مطلع شدند در 21فروردین 1395 همراه با ادوات سنگین و نیرویانسانی بسیار به مواضع مورد هدایت ارتش ایران، در سوریه حمله کردند.
🟢قیمت کتاب 110/000ت
🔴قیمت با تخفیف 100/000ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
بریده کتاب #بر_بلندای_حلب📚
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وسط درگیری که نمیتوانستم پوتینهایم را در بیاورم! شلوار و دستم هم خونی بود و شرعاً نمیتوانستم با آن وضعیت نماز بخوانم. وقت فکر کردن نبود و دلم را زدم به دریا. سریع همان جا تیمّم کردم و پشت دیوار کوتاه لبهٔ بام، بهصورت نشسته مشغول نماز شدم. نمیتوانستم تمرکز کنم و هر چند دقیقه یکبار باران گلوله به سرمان میبارید و بچهها هم جوابشان را میدادند. به هر زحمتی بود، نمازم را تمام کردم و احساس کردم که انرژی گرفتهام.
﴿ انگار باری از روی دوشم برداشته شده بود﴾
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
بهسختی شناختمش، حاجی! صورتش داغون شده بود. وقتی پیداش کردن زیر یه بوته گل محمدی بوده و همهٔ گلها ریخته بوده روی تنش! اولش نتونستن بشناسنش حاجی. میدونی یعنی چی؟! ببین باهاش چیکار کردن که چهرش رو نشناختن! لامذهبها تیر خلاص توی صورتش زدن. میگفتن از روی قد بلندش و لباسش که پاره شده بود و خودش دوخته بود و نوع لباسش که لباس فرماندهها بود، متوجه شدیم که محسنه!
ـــــــــــــــــــــــــــــ
#بر_بلندای_حلب
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
✍بریده های این کتاب چند تا میذارم گوارای وجودتون🥺
التماس دعا😔
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#بر_بلندای_حلب
اشک امانم نمیداد. شبی را بهیادآوردم که با بچهها به مجتبی و محسن میگفتیم شما دوتا حتما شهید میشوید، خاطراتشان از جلوی چشمم رد میشد و هقهق میکردم!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
غریب گیر آوردنش! دورهاش کردند، همانگونه که دوست داشت، مثل اربابش حسین!
#بر_بلندای_حلب 📚
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
ای بغض فروخفته مرا مرد نگه دار تا دست خداحافظیاش را بفشارم
ــــــــــــــــــ
وسط جنگ باشی و دلتنگ بشوی، پیرت میکند🥺
ــــــــــــــــــــــــ
بریده کتاب #بر_بلندای_حلب📚
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
قبول دارین همین دوسه خط از کتاب #بر_بلندای_حلب سراسر روضه بود🥀
و سفارشهایی که همچنان ادامه داره
لا حول ولا قوة الا بالله...
ان شاءالله دعا و نگاه و لبخند شهدا همیشه به زندگیتون باشه🌺
#واریزی🌱
کتابخونِ همیشگی مون از #شیراز🌺
#هفتاد_و_دومین_غواص 📚
#بر_بلندای_حلب 📚
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مال و عمرتون پربرکت🦋
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
ای شهید به هر که
هرچه داشتی بخشیدی🍃
حتی تیرها هم
از پیکرت
خون نوشیدند🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــ
دلگویه ی آخرمون سه صلوات هدیه به ارواح طیبه ی شهدا
شبتون و عاقبتتون ختم بخیر و شهادت
🦋وضو قبل خواب فراموشت نشه رفیق
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
💫خـــــــــدایا...
دستمان را پر کن🤲
دلمان را خالی🤍
دستمان را از مهربانی 🤝
دلمان را از کـــــــــینه❤️
• سلاااام رفقای جان وقتتون بخیر وشادی ♡♡
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
ماجرا برمیگره بہ بیست سال پیش تو نیمہهای شهریور دختری بہ دنیا میاد کہ چشماش آسمونے بودن، مال زمین نبود، آسمونے بودن آرزوهاش از عمق چشماش معلوم بود، تا اینکہ توی شونزدهمین بهار زندگیش بہ آرزوش میرسہ و یہ روزی میشہ الگوی دخترای ۱۶ سالہ.📷✨
- بھِ قلم ؛ سعیده سادات ِاکبرۍ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#معرفی_کتاب 📚
#عاشقانه_ای_برای_شانزده_ساله_ها🎁
عاشقانه ای برای 16 ساله ها؛ داستان زندگی دختری نوجوان که تمام تلاشش را به کار میبندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثهای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواستهاش کمک میکند. انفجاری که در سال 1387 در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داد، نقطه اوج زندگی او را رقم زد. شهید راضیه کشاورز 11 شهریور 1371 در ظهر گرم تابستانی همزمان با نوای ملکوتی اذان ظهر در مرودشت شیراز به دنیا آمد. والدینش به خاطر ارادتی که به خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشتند نام راضیه را برایش برگزیدند. روزها یکی پس از دیگری سپری میشدند. راضیه بزرگتر میشد و با وجودش شور و نشاط مضاعفی به خانه میبخشید. راضیه تا قبل از بهار 16 سالگیش موقعیت های چشمگیری را در زمینه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قیمت کتاب 85000📚
قیمت با #تخفیف 80/000🎁
#کتاب_نوجوان📚 #جوان
@hasebabu
#معرفی_کتاب
《 #خانم_کارکوب》
خانم کارکوب روایت زندگی زهرا کارکوب، مادر شهیدان جمال، فریدون و منصور کارکوبزاده به قلم رضیه غبیشی است.
#یک_قاچ_کتاب 🍉
آفتاب زده بود که بههمراه تمام فامیل به سوی غسالخانهای که قرار بود جنازه را به آنجا بیاورند، رفتم. انتظار آمدن زندهها خیلی سخت و طاقتفرساست و انتظار آمدن پیکر شهید سختتر از آن. هیچکس شعلههای آتشی که درونم را میسوزاند و به خاکستر بدل کرده بود، نمیدید. فقط آه میکشیدم و چشمبهراه بودم که یوسفم بیاید.ساعتی گذشت. پیکر را آوردند و به داخل غسالخانه بردند. بیتاب دیدارش بودم. زنها شیون میکردند و مردها گریه. همه پشت در غسالخانه جمع شده بودند. در باز شد. من و مادرم داخل رفتیم. چند لحظه بیهیچکلامی فقط نگاهش کردم. بدنم میلرزید. اشکم بیصدا پایین میآمد. نفسنفس میزدم. جلو رفتم و بیاختیار خم شدم و صورت بر صورتش گذاشتم و بوسیدمش. چشمانش نیمهباز بود. بدنش بوی عطر میداد.شروع کردم به نجوا: «فدات بشم، مامانی!... تو هم هوای رفتن داشتی. نگفتی مامانی دلتنگت میشه؟ بالأخره به آرزوت رسیدی.» دستم را روی صورت و بدنش میکشیدم، نوازشش میکردم و قربان صدقهاش میرفتم. لبانم از گریه میلرزید. عزیزم بهخواب رفته بود.
ــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــــــــــ
🟢قیمت کتاب 72/000
🔴قیمت با تخفیف 68/000
@hasebabu
میگفت :
شما اگه کتابِ #سلام_بر_ابراهیم رو بخونی
دیگه اون آدمِ سابق نمیشی🚶🏾♂. . !