eitaa logo
نکته های مفید
538 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
40 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 🔹مردی با دوچرخه به خط مرز می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. 🔹مامور مرزی می پرسد « در کیسه ها چه داری؟ او می گوید (( شن )) مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوك بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگري نمی یابد. 🔹بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوك بودن این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود. 🔹یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : 🔹 من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ 👤قاچاقچی میگوید : دوچرخه! 🔺بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند 🔅امام عليّ عليه السلام : مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَيْرِالْمُهِمِّ ضَيَّعَ الأَهـَمَّ. 🔸امام على عليه السلام فرمود: هر كس به كار غير مهم بپردازد، كار مهم تر را تباه ساخته است! •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
هدایت شده از نکته های مفید
📌 🔹مردی با دوچرخه به خط مرز می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. 🔹مامور مرزی می پرسد « در کیسه ها چه داری؟ او می گوید (( شن )) مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوك بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگري نمی یابد. 🔹بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوك بودن این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود. 🔹یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : 🔹 من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ 👤قاچاقچی میگوید : دوچرخه! 🔺بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند 🔅امام عليّ عليه السلام : مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَيْرِالْمُهِمِّ ضَيَّعَ الأَهـَمَّ. 🔸امام على عليه السلام فرمود: هر كس به كار غير مهم بپردازد، كار مهم تر را تباه ساخته است! •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
✍ از بزرگی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته می‌شوند؟ پاسخ داد: 1⃣ اقوام در هنگامِ غربت 2⃣ مرد در بیماریِ همسرش 3⃣ دوست در هنگامِ سختی 4⃣ زن در هنگامِ فقرِ شوهرش 5⃣ مؤمن در بلا و امتحانِ الهی 6⃣ فرزندان در پیریِ پدر و مادر 7⃣ برادر و خواهر در تقسیمِ ارث َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج 💕🧡💕
✨﷽✨ 🔴قهرمانان زندگیت را درست انتخاب کن ✍نادانی رو به خردمندی کرد و گفت: فلان شخص، ثروتمندترین مرد شهر است. باید از او آموخت و گرامیش داشت.خردمند خندید و گفت: فلانی کیسه‌اش را از پول انباشته، آن‌گاه تو اینجا با جیب خالی بر او می‌بالی و از من می‌خواهی همچون تو باشم؟نادان گفت: خب گرامیش مدار، به‌زودی از گرسنگی خواهی مرد.خردمند خندید و از او دور شد.از گردش روزگار مرد ثروتمند در کام دزدان افتاد و آنچه داشت از کف بداد و دزدان کامروا شدند. چون چندی گذشت همان نادان رو به خردمند کرد و گفت: فلان دزد بسیار قدرتمند است باید همچون او شکست‌ناپذیر بود.خردمند باز بر او خندید. فردا دزد به چنگال سربازان فرمانروا اسیر شده، در میدان شهر شلاقش می‌زدند که خردمند دید نادان با شگفتی این ماجرا را می‌بیند. دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت: عجب قهرمان‌هایی داری، هر یک چه زود سرنگون می‌شوند. نادان گفت: قهرمانان تو هم به خواری می‌افتند.خردمند خندید و گفت: قهرمانان من در ظرف اندیشه تو جای نمی‌گیرند، همین‌جا بمان و شلاق خوردن آن‌که گرامیش می‌داشتی را ببین.و با خنده از او دور شد. ✅‌‌ انتخاب درست
🔵 : ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎیﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ. ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ" ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ..........ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ . ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ" گر به دولت برسی، مست نگردی مردی، گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی، اهل عالم همه بازیچه دست هوسند، گر تو بازیچه این دست نگردی مردی... @hal_khosh
✨﷽✨ 🔻داستان ضرب‌المثل "خرش از پل گذشت" چه بود؟ ✍در زمان ناصرالدین شاه قاجار، پیرمردی اهل حنیفقان کنار رودخانه موردکی آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را می‌گذراند￸. پیرمرد یک گاو، هشت گوسفند و 40 درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که در آن زمان وضع مالی خوبی بود￸. روزی، دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید￸. دزد به پیرمرد گفت￸: می‌خواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو می‌دهم￸. پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها، خانه بزرگی در شهر می‌خرد و ثروتمند زندگی می‌کند، برای همین قبول کرد￸. از فردای آن روز، پیرمرد شروع به ساختن پل کرد و درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستون‌های پل از آنها استفاده کند￸. روزها تا دیر وقت سخت کار می‌کرد و پیش خود می‌گفت دیگر به کلبه، آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم. ￸ پس، هر روز حیوانات خود را می‌کشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست می‌کرد￸. حتی در ساختن پل از چوب‌های کلبه و آسیاب خود استفاده می‌کرد￸، ￸طوری که بعد از گذشت یک هفته ساختن پل، دیگر نه کلبه‌ای برای خود جا گذاشت نه آسیابی. به دزد گفت: پل تمام شد و تو می‌توانی از روی پل رد شوی. دزد به پیرمرد گفت: من اول شترهای خود را از روی پل رد می‌کنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسه‌های طلا بار دارد، آسیب نزند￸. پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت: تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده￸. دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت: وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را از من بگیر￸. پیرمرد قبول کرد ￸و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد. ￸ وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند. وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند، ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن￸.ذپیرمرد نگاهی به او کرد و گفت: همه چی خوب پیش می‌رفت￸ فقط نمی‌دانم چرا وقتی خرش از پل گذشت￸، شدم تنهای تنهای تنها ...ضرب‌المثل خرش از پل گذشت از همین جا، شروع شد. 🔹نتیجه￸: توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد می‌کنی￸ اگر کمی به این داستان فکر کنیم می‌بینیم که خیلی آموزنده است و ما خر خیلی‌ها رو از پل گذراندیم که بعدش بهمون خیانت کردن. ‌
هدایت شده از زندگی مومنانه
✨﷽✨ ✍ مشکلاتی که صدای زندگی را بهتر می‌کنند 🔹پسری با همسر خود دعوا کرده و می‌خواست او را طلاق دهد و از زندگی ناامید بود. 🔸روزی پدرش او را با خود به جنگل برد. شب کنار رودی خوابیدند. صدای رود پسر را آرام کرد و به خواب رفت. 🔹شب بعد، صدای آب زیبا نبود و پسر خوابش نمی‌برد. از پدرش علت را پرسید. 🔸پدر گفت: چند سنگ در مسیر رود بود، من آن‌ها را برداشتم. صدای رود دیگر زیبا نیست. بدان مشکلات تو، سنگ‌های مسیر زندگی تو هستند که صدای زندگی را بهتر می‌کنند. 🔹پس زیاد به فکر برداشتن برخی سنگ‌ها مباش، که خالقِ تو برای زیباشدن زندگی و دوری از یکنواختی، آن‌ها را در مسیر زندگی‌ات قرار داده است. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
📌 🔹مردی با دوچرخه به خط مرز می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. 🔹مامور مرزی می پرسد « در کیسه ها چه داری؟ او می گوید (( شن )) مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوك بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگري نمی یابد. 🔹بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوك بودن این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود. 🔹یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : 🔹 من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ 👤قاچاقچی میگوید : دوچرخه! 🔺بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند 🔅امام عليّ عليه السلام : مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَيْرِالْمُهِمِّ ضَيَّعَ الأَهـَمَّ. 🔸امام على عليه السلام فرمود: هر كس به كار غير مهم بپردازد، كار مهم تر را تباه ساخته است! •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
هدایت شده از پندانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای همسر هم سطح دعای مادر است! حرمت هارا رعایت کنیم.👌 🎥 @pandaaneh
🔅 ✍ ایمان و اعتقاد واقعی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود. مردی میانسال در زمین کشاورزی مشغول کار بود. حاکم بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس مقابل تخت حاکم ایستاد. به‌دستور حاکم لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت: یک قاطر راهوار به‌همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد. سپس گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم پرسید: مرا می‌شناسی؟ بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: به‌خاطر داری 20 سال قبل با دوستی به پابوس سلطان کرامت و جود حضرت رضا (علیه‌السلام) رفته بودی؟ دوستت گفت خدایا به حق این آقا مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن او زدی که ای ساده‌دل! من سال‌هاست از آقا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می‌خواهی؟ یک‌باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی. این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای آقا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.
هدایت شده از پندانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 فیروز نادری کافر بوده چرا استوری می گذارید؟ 🎥 @pandaaneh
🔅 ✍ کجای زندگی باید تلاش کرد 🔹موتور کشتی بزرگی خراب شد. مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند اما هیچ‌کدام موفق نشدند! 🔸سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سال‌ها تعمیرکار کشتی بود، بیاورند. 🔹وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد. دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند. 🔸مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربه‌ای به قسمتی از موتور زد. بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. 🔹یک هفته بعد صورت‌حسابی ۱۰هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. 🔸صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد: او واقعا هیچ کاری نکرد! ۱۰هزار دلار برای چه می‌خواهد بگیرد؟ 🔹بنابراین از آن مرد خواستند ریز صورت‌حساب را برایشان ارسال کند. 🔸مرد تعمیرکار نیز صورت‌حساب را این‌طور برایشان فرستاد: ضربه‌زدن با آچار، ۲ دلار و تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود، ۹۹۹۸ دلار. 🔹و ذیل آن نیز نوشت: تلاش‌کردن مهم است. اما دانستن اینکه کجای زندگی باید تلاش کرد می‌تواند همه چیز را تغییر بدهد.
🔹 حکیم بزرگی روی شن‌ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر. حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا. یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا. سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد. 🔹این حکایت، یکی از رموز مهم در مسیر پیشرفت را نشان می‌دهد. ▪️اولاً؛ نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می‌خورند. ▪️ثانیاً؛ به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده. ▪️ثالثاً؛ با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمی‌شویم و برعکس، بازتاب رفتار ما باعث کوتاهی‌مان می‌شود. ▪️رابعاً؛ در آموختن نهفته است. گاهی چند سال درس استادی می‌رویم اما با کارهای‌مان، یا راه آموختن را بر خود می‌بندیم. یا اجازه نمی‌دهیم به ما بیاموزاند و یا رفتاری می‌کنیم که ما را شایسته آموختن نمی‌داند. https://eitaa.com/Dastanhaykotah
صدقه 5 نوع است :🌸🍃 صدقه به انسان صحیح و سالم: پاداش یک به ده دارد (شادی دل کودک، نشاندن امید، دادن هدیه) صدقه به فرد زمین گیر و افتاده: پاداش یک به دارد (کمک به تهی داستان، خرید نان برای همسایه پیر) صدقه به پدر و مادر: پاداش یک به است (لبخند به روی آنان، شاد کردن دل آنها) صدقه برای اموات و مردگان: پاداش یک به دارد (به نیت آنان خیرات کنید درختی بکارید) صدقه به طالب علم: پاداش یک به دارد (خریدن کفش مدرسه برای کودکی، ساخت مدرسه)
صدقه 5 نوع است :🌸🍃 صدقه به انسان صحیح و سالم: 🌺 پاداش یک به ده دارد (شادی دل کودک، نشاندن امید، دادن هدیه) 🌺🌺 صدقه به فرد زمین گیر و افتاده: پاداش یک به دارد (کمک به تهی داستان، خرید نان برای همسایه پیر) 🌺🌺🌺 صدقه به پدر و مادر: پاداش یک به است (لبخند به روی آنان، شاد کردن دل آنها) 🌺🌺🌺🌺 صدقه برای اموات و مردگان: پاداش یک به دارد (به نیت آنان خیرات کنید درختی بکارید) 🌺🌺🌺🌺🌺 صدقه به طالب علم: پاداش یک به دارد (خریدن کفش مدرسه برای کودکی، ساخت مدرسه)🍀🌺🍀
✨﷽✨ ✍️کسی که درباره پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصاف و شعور دارند، احمق نیست، عزت نفس دارد. کسی که برای شنیدن حرف ها و شعرها و قصه ها و اثار هنری یک جوان بی تجربه وقت می گذارد و حوصله به خرج می دهد، احمق نیست، انسان است. کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد، احمق نیست، منظم و محترم است. کسی که به دیگران اعتماد می کند و آنها را سر سفره خود می نشاند و به خانه اش راه می دهد یا به محفل دوستانه و چای و قهوه ای دعوت می کند و صمیمانه و دوستانه رفتار می کند، احمق نیست، متواضع و مهربان است. کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست. کریم و جوانمرد است. کسی که از معایب و کاستی های دیگران، درمی گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد، احمق نیست. شریف است. كسي كه در مقابل بي ادبي و بي شخصيتي ديگران با تواضع و محترمانه صحبت مي كند و مانند آنها توهين و بددهني نمي كند، احمق نيست. مودب و باشخصيت است... 🔺انسان بودن هزينه سنگينی دارد...🍒🍒🍒