هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
شهید امام رضایی
بسم رب الشهدا
#سردار_شهید_ابراهیم_باقری_زاده علاقه زیادی به #آقا_علی_بن_موسی_الرضا ع داشت...
آن #لحظه_رهایی در شب عملیات #کربلای۵ ، حقیر آنها را جلو بردم .
پشت نونی ها وقتی داشتیم #گردان_امام_رضا ع را جلو می بردیم ، #شهید_ابراهیم_باقری کنار دست من نشسته بود ، مایلرها (کامپرسی ها) نگه داشتند که #رزمنده_ها پیاده بشن وحرکت کنیم به سمت نقطه رهایی ، ابراهیم باقری وقتی پایین آمد یه نگاهی به آسمون کرد ، چند دقیقه ای خیره به آسمون وستاره ها شد.
گفت : #امام_رضا ع این طرفه؟
گفتم : بله امام رضا ع این طرفه!
این قبله است پشت به قبله امام رضا ع است...
برگشت دستاش را گذاشت روی سینه اش ، اشک از چشماش سرازیر شد تو اون لحظه حساس....
گفت: دلم می خواست بیام به پابوست آقا ، مدتیه نشده برسم به خدمت شما ، از همین جا به شما سلام میدم...
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا ع
یه سلامی از ته دل ، من دیگه همچین سلامی را هیج جایی ندیدم...🥺
از ته دل سلامی کرد و قطع به یقین جواب سلام را گرفت که پس از شهادتش پیکرش نه به اشتباه ، نه!! اشتباهی در کار نبود...
پیکرش به تقدیر ، به دستور ، با طلبیدن امام رضاع به #مشهد_الرضا رفت...
وقتی پیکر همه #شهدا را به دیار #کازرون آوردند ، پیکرمطهر ابراهیم بین آن ها نبود!!
کجاست؟!
چی شده؟!
خبر رسید که پیکرشهید در مشهدالرضا است😢
اون موقع ها رسم بر این بود که هر شهیدی را وارد مشهد می کردند قبل از اینکه به #معراج_الشهدا ببرند و به خانواده ها خبر بدهند ، مستقیم پیکر را به حرم امام رضا ع می بردند وطواف می دادند ، بعد به معراج الشهدا می بردند و به خانواده ها خبر می دادند.
ابراهیم از #شلمچه رفت به مشهدالرضا ع ، طلبیدش امام رضا ع✋
ونکته ای که بر روی سنگ مزارش هست اینکه عکس تصویرشون هم الان رو به سوی امام رضا ع است...🤲
#راوی : #سید_رضا_متولی
#شهید_امام_رضایی
#شهدای_کازرون
#شهدای_فارس
🖐 سلام بر شلمچه
❤ دیار عشق و معرفت
💥جهاد و ایثار
✍️🏻 خواهم نوشت....
بزودی... کربلای ۵
حکایت آنروز...💬
*
عکس :
توسط خودم
@hatef10012
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ
ﻣﺎ میﺩﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ [ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ] ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﻰﺷﻮی
سوره حجر، آیه۹۷
توی این آیه، خدا با پیامبر (ص) همدردی میکنه.
یعنی وقتی ما هم از کسی یا چیزی دلمون میگیره، خدا میدونه و دیگه چی از این بهتر؟!
چه کسی بهتر از خدا برای پناه بردن بهش و درد دل کردن؟!
حرفای دلتو بهش بزن یا روی کاغذ بیارشون، بعد همه چیو بسپار دست خودش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهش گفتم:خسته نمیشی؟
گفت:از چی؟
گفتم:از من،از ما…
ازاین زندگی که همیشه بار غصه هاش رو دوشته!
ازاین که همیشه خودت آخری و ما اولویت اولت…
گفت:
هروقت خورشید از تابیدن خسته شد،
هروقت زمین از گرد بودنش خسته شد
یه مادر هم از مادری کردن خسته میشه…
روزت مبارک مادرم ♥️🧕
#روزمادر 💝
👈 فی جنات النعیم ، یاد منم باش🤲
♥️
سالها میگذرد...
انگار همین عصری بود ، که دستم در دستان امدادگری بود تا منو به عقب ببرد...
موج انفجار کلافه ام کرده بود و توان ایستادن و درست دیدن را نداشتم
به امدادگری حدود سن خودم ، مرا سپردند ، در مسیر به عقبه از خاکریزی رد شدیم ، به محض پایین رسیدن ، صدای به زمین خوردن رگبار کاتیوشا توجه را به خود جلب کرد
در کمتر از ثانیه ای ترکشی سرخ رنگ باندازه نعلبکی بسمتم میآمد
چشمانم براق شد!!
که ناگاه در ده متری ما به زمین خورد و کمانه کرد و در درنگی از ثاتیه ، سمت راست گردنم را نشانه گرفت و کاری کرد که سرم بکل بر شانه ی چپ افتاد...
همه چیز وارونه شد..
خون گرم با شدت تمام فواره زد به آسمان
ساعت حدود ۴ یا ۵ بعدازظهر ، عصر زمستانی ۲۳ دی ماه ۶۵ و ظاهرا قرار نبود که غروبش را ببینم که ندیدم...
دوهفته در بیهوشی کامل در جمع قوای آذری زبان ، میهمان بیمارستان تبریز بودم!
نامم ناشناس ۱۰۳ شده بود
و پس از چندین مرحله ، اتاق عمل رفتن ، به یکباره بهوش آمدم در حالی که هیچ چیزی بیاد نداشتم!
حافظه فُرمت شده بود..
و بماند که بماند...
****
طی قراره چند ساله ، سعی میکنم در همان روز و ساعت در شلمچه باشم
شلمچه ای که قرار بود بال پرواز بگیرم که نشد...
شهادت ، سعادت میخواهد و متعلق به خاصان روزگار است...
نه من سیه روزی که ...
توفیق در ۲۲ دی ماه ۱۴۰۱ ، شب جمعه ، شب زیارتی حضرت ارباب علیه السلام و شب میلاد حضرت مادر سلام الله علیها ، حاصل شد باتفاق یار دیرینه و جمعی از عزیزان ، مشرف به حضور در شلمچه شدم
الحمدلله
اینجا با هم باشیم⚘️
عکس:
حسینیه گلزار شهدای بهشت آباد اهواز
فعال در تمام ساعات از ۶ صبح تا ۲۱ !
حالا... حسینیه گلزار شهدای دارالرحمه شیراز.....!!!!!!
#بدون_شرح
_ دو مداد سیاه
حکایتی از دو مرد ، دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان شنیدم ، که شنیدنی هست :
مرد اول میگفت:
«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم!
آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم...
روز بعد نقشهام را عملی کردم ، هر روز یکی دو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم!
ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم، ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم...
بعد از مدتی این کار برایم عادی شد!
تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم.
خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفهای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفهای شدم!»
* @hatef10012
مرد دوم میگفت:
«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم:
مداد سیاهم را گم کردم.
مادرم گفت:
«خوب چه کار کردی بدون مداد؟»
گفتم:
«از دوستم مداد گرفتم.»
مادرم گفت :
خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:
«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:
«چگونه نیکی کنم؟»
مادرم گفت:
«دو مداد میخریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود!! ، آن مداد را به کسی که مدادش گم میشود میدهی و بعد از پایان درس پس میگیریم.»
خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آنقدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری میگذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود.
معروف شده بودم به گونهای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره میشناختند و همیشه از من کمک میگرفتند...
حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفتهام و تشکیل خانواده دادهام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم...
#حکایت
#تربیت
#مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤦♂
ترسناک و هیجان انگیز !!!
به چه قیمتی؟..؟
💥 در فصل رویش نرگس در نرگس زار ، مهمان جوانانی شدم که سالیان سال پیش (۱۶ دی ماه ۵۹) ، جان زیبایشان را در کف دست گرفتند و تقدیم جانان کردند.
💥 نرگس های خوشبوی رعنایی که در آتش خصم دشمن سوختند و گلبرگ هایشان زیر شنی تانک های شمر پیشگان زمانه ، اربا اربا شد ، ولی عطرشان تا ابد با یادشان جاودان است...
💥 شکر خدا که در پناه حسینیم 🤲
🔺️ نرگس زار بهشت هویزه ، ۲۵ دی ماه ۱۴۰۱ با جمعی از عاشقان طریق راه حسین علیه السلام
🍁
از همان وقتی که دیوار کاهگلی رفت
و آجر و سنگ آمد...
از همان وقتی که ایوان شد بالکن!
خانه شد ، لانه!
دل شد ، گل
و کم کم انسان شد ، صرفاً موجودی
برای رفع نیاز های خود...
اما تو تغییر نکن!
تو باش و نشان بده آدمیت
هنوز نفس میکشد...
هنوز میشــــود رو کســـی حســـاب
باز کرد آن هم از نوع مــادام العــمر...
هنوز هســتند کســـانی که میشــود به سرشـــان قســـم راسـت خورد...
هنوز هست کسی که دل ، بهانه ی خوب بودنش را بگیرد❤️
لااقل تو تغییر نکن ...🙏
@hatef10012
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشیمان می شود آنکه برای تو نمی میرد
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
#شب_جمعه
@hatef10012
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
🔺️ ۳۰ دی ماه ۹۱ ، سالگرد رحلت رزمنده و جانباز دفاع مقدس ، مداح دلسوخته ی اهل بیت علیهم السلام ،
حاج جلیل خادم صادق را پاس میداریم و نثار روح مطهر ایشان ، فاتحه ای میخوانیم با نثار ذکر شریف صلوات
#انجمن_راویان_فجر_فارس
@raviyanfarss
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁
آدمها....
گاهی در زندگی ات می مانند!
گاهی در خاطره ات!
آن ها که در زندگی ات می مانند؛
همسفر می شوند....
آن ها که در خاطرت می مانند:
کوله پشتیٍِ تمامٍ تجربیاتت برای سفر....
گاهی تلخ
گاهی شیرین
گاهی با یادشان لبخند می زنی
گاهی یادشان لبخند از صورتت بر می دارد....
اما تو لبخند بزن
به تلخ ترین خاطره هایت حتی....
بگذار همسفر زندگی ات بداند
هر چه بود؛هر چه گذشت
تو را محکمتر از همیشه و هر روز
برای کنار او قدم برداشتن ساخته است....
آدمها می آیند
و این آمدن
باید رخ بدهد
تا تو بدانی
آمدن را همه بلدند....
این ماندن است که هنر میخواهد..
#وایسادنیا
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
🔘‼️ یک باور غلط ذهنی
ارزانی های #دوران_پهلوی ملعون گران تر از امروز بود👇
🔻 علتاینکه بعضیها گمانمیکنند در دوران پهلوی ملعون ارزانی بوده اینست که عده ای نرخهای زمان شاه را برای جوانان نقل میکنند ولی از درآمدهای آن زمان صحبتی نمیکنند.
🔻 اما با یک مقایسه ی ساده و درست، متوجه خواهیم شد که چه زمانی قدرت خرید مردم بالاتر بوده 🔰
چند نمونه جهت اطلاع:
🔻 خرید خودرو:
🔻 سال ۱۳۴۹ که پیکان ۱۸ هزارتومان بود
🔻 حقوق یک کارمند رسمی در ماه ۲۰۰ تک تومانی یعنی دو هزار ریال بود.
⬅️ اگر میخواست پیکان بخرد باید حقوق ۹۰ ماه یعنی ۷/۵ سالش را پرداخت میکرد.
🔻 و یا یک مدیر دبیرستان که حقوقش ۵۰۰ تک تومانی و خیلی هم بالا و عالی بود باید حقوق ۳۶ ماهش را بابت خرید پیکانی که نه کولر داشت، نه هیدرولیک بود و نه ترمزش ضد قفل بود، پرداخت میکرد.
🔻اهالی یک روستا با ۳۰ خانوار، با مشارکت هم توانسته بودند یک نیسان دست دوم! به قیمت ۱۵ هزار تومان آن هم قسطی بخرند،تا بتوانند با هم به شهر نزدیک خود بروند و شیر و لبنیات بفروشند و مایحتاج خود را خرید کنند.!!!
🔻 ولی امروز عمده روستائیان خود صاحب یک نیسان یا ماشین دیگر هستند.!!!!
🔻 در آن زمان سالانه، کلاً ۳ هزار پیکان در کشور تولید میشد که آنهم به سختی فروخته میشد چون مردم توان خرید نداشتند...
🔻 اما الان سالانه حدود ۱ میلیون (حدود ۳۵۰ برابر زمان شاه) انواع خودرو تولید میشود و برای خرید آنها به علت کمبود تولید و درخواست بالای خرید مردم، صف و نوبت است!!
🔻 قیمت دلار:
🔻 سال ۱۳۵۰، هر دلار آمریکا به قیمت آزاد ۱۰۵ ریال فروخته میشد.
🔻 کارمندی که حقوق ماهیانهاش ۲۰۰ تک تومانی بود میتوانست با حقوق ماهانهاش تقریباً ۲۰ دلار بخرد.
🔻 الآن یک کارگری که حداقل دستمزد را میگیرد می تواند با دستمزد یک ماهش حداقل۱۲۰ دلار بخرد.
🔻 ضمن اینکه قیمت دلار، تنها شاخص اقتصادی نیست و در کنار آن شاخص توسعه انسانی، کاهش فقر ، ارتقاء بهداشت و سلامت عمومی و... هم هست که همگی رشدچشمگیری داشته اند.
🔻 اقلام مصرفی:
🔻 زمان شاه یک حلب ۴/۵ کیلویی روغن نباتی ۲۹۰ ریال قیمت داشت
🔻 و کارگری که مزد روزانه اش ۵۰ ریال بود تقریباً مزد ۶ روزش را میبایست بابت ۱ حلب روغن ۴/۵ کیلویی پرداخت میکرد.
🔻 در حالی که امروز یک کارگر ساده با ۶ روز کارش می تواند بیش از ۳ حلب روغن ۴/۵ کیلویی ۳۵۰ هزار تومانی بخرد.
🔻 سال ۵۴ مرغ منجمد کیلویی ۱۰۵ ریال فروخته میشد و مزد کارگر در شهر فردوس ۶۰ تا ۷۰ ریال بود.
🔻 یعنی اگر یک کارگر تمام مزد روزش را میپرداخت نهایتاً ۶۷۰ گرم مرغ خریداری
می کرد.
🔻 در حالی که امروز با دستمزد روزانه ۲۰۰ هزارتومانیاش بیش از ۴ کیلو مرغ منجمد می تواند بخرد. (۶برابر)
🔻 سال ۵۴ قیمت یک موتور سیکلت یاماها ۱۰۰ خارجی ۵۶۰۰ تومان بود.
🔻 کارمندی که حقوقش عالی بود یعنی ماهانه ۵۰۰ تومان میگرفت اگر میخواست موتور بخرد میبایست تقریبا حقوق یکسالش را پرداخت میکرد.
🔻 و اگر یک کارگر با مزد روزانه ۶ تومانیاش میخواست موتور بخرد میبایست مزد ۹۳۴ روز کار یعنی ۲/۵ سالش را پرداخت میکرد.
🔻 در حالی که امروز می تواند با ۵ ماه کار یعنی مزد ۱۵۰ روز کار یک موتورسیکلت ۱۲۵ بخرد.
🔻 در زمان شاه نان سنگک ۵ ریال بود.
🔻 کارگری که در روز ۶۰ ریال مزد میگرفت
میتوانست ۱۲ عدد نان سنگک بخرد. همین بود که مردم حاشیه شهرها و حلبی آبادها نان خوردن نیز نداشتند.!!!!
🔻 ولی امروز کارگر با مزد یک روزش می تواند بیش از ۶۰ عدد نان سنگک ۵ هزارتومانی بخرد.
🔻 اینچنین بود و عده ای تصور می کنند آن دوران ارزانی بوده... البته قطعا وقتی فقط به قیمت ها نگاه کنیم آن دوران اجناس ارزانتر بوده اما وقتی مقایسه درآمدها را هم ملاحظه کنیم متوجه میشویم علیرغم چهل و چهار سال تحریم و بیش از دو برابر شدن جمعیت و هشت سال جنگ پر هزینه، توان خرید مردم امروز چندین برابر شده.
مردم عزیز:
#تحقیق_کنید
#تحقیق_کنید
#تحقیق_کنید
🌸🍃@raviyanfarss
🍁
ﺣﺎلمان ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽشود و زﻧﺪﮔﯽ زﯾﺒﺎﺗﺮ
ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﯾﺎدﻣﺎن نرود ﺟﺰ ﺧﻮدﻣﺎن ، ﺑﺮای دﯾﮕﺮان ﻫﻢ آرزوهای ﺧﻮب داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ...
@hatef10012
انالله و اناالیه راجعون
خبری که ناگاه بهم رسید و خواب ازم ربود...
قلبم بدرد آمده
ای داد از این دنیا...
جوان امام حسینی ، مداح اهل بیت ، کاری و پرتلاش ، مودب و با اخلاق
بال پرکشید و از این دنیای فانی رفت سوی ملکوت.....
.
.
.ماخانه به دوشیم ، غم سیلاب نداریم
ما جز پسر فاطمه ارباب نداریم
این بیت را در بیوگرافی واتس آپش نوشته بود😢😢😢
در شب اول رجب ، مهمان حضرت ارباب است ، آقاسعید ما 😭😭😭
.
خدایا صبر به خانواده ی عزیزش ، به مادر بزرگوار و برادران مهربانش
عنایت فرما🤲
و روح لطیفش را قرین رحمت و امتننان بفرما....🤲
به منم صبر ده😭
شادی روح مطهرش فاتحه ای قرائت کنیم با ذکر صلوات