eitaa logo
اینجا با هم باشیم⚘️
325 دنبال‌کننده
971 عکس
473 ویدیو
19 فایل
سعی دارم در این صفحه ، مطالبی که مینویسم ، عکسهائی که میگیرم و ... را درج کنم تا بماند به یادگار⚘️ #سید_رضا_متولی
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت اول پری غفاری معشوقه مو بلوند و زیبای شاه پهلوی!  ساعد نیوز: پری (پروین) غفاری معشوقه بلوند و
قسمت دوم ماجرای رابطه نامشروع شاه با پری غفاری چه بود؟ داستاه شاه و پری، حکایت دختری است که با وساطت فردوست و مادرش به دربار راه یافت و رؤیای ملکه شدن در ذهن می‌پروراند و مدتی انیس و مونس شاه شد. سرانجام شاه پس از ازدواج با ثریا اسفندیاری وی را همچون تفاله‌ای به بیرون پرت کرد و رویای کاخ آرزوهایش مثل حباب ترکید. پروین غفاری در واقع مأمور سرگرم کردن شاه در روزهای جدایی شاه و فوزیه بود. ادامه دارد
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت دوم ماجرای رابطه نامشروع شاه با پری غفاری چه بود؟ داستاه شاه و پری، حکایت دختری است که با وساط
قسمت سوم پدر پروین غفاری که بود؟ پروین فرزند میرزا حسن غفاری همدانی ، كه خودش اهل تفرش بود، وی در جوانی در مجلس شورای ملی كاری كرد و آخرین سمت وی مشاور رییس بازرسی مجلس بود. به گفته پروین او مردی دقیق و آزادی خواه خوش نام بود و همیشه به مبارزات علیه استبداد فخر می كرد. به همین دلیل پس از آشنایی پروین با شاه و رفت و آمدش به دربار ؛ همواره درباره خطری كه در كمین وی بود، به او هشدار می داد. اما پری رویای ملكه شدن و راه یافتن به دربار و شركت جستن در شب نشینی های با شكوه داشت. و به هیچ چیز دیگر فكر نمی كرد و تصور می كرد شاه سرانجام با وی ازدواج خواهد كرد. ادامه دارد
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فساد اخلاقی و جنسی خاندان پهلوی از زبان خودشان!
ای خدای نزدیک! دست ما همچنان کوتاه است و خرمای آرزوهایمان بر نخیل برس و برسان... @hatef10012
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت سوم پدر پروین غفاری که بود؟ پروین فرزند میرزا حسن غفاری همدانی ، كه خودش اهل تفرش بود، وی در
قسمت چهارم فردوست دلال آشنایی شاه و پری پری دختری 16-17 ساله، مو بور، بلند قامت و زیبا بود؛ كه فردوست در یك مهمانی در باشگاه افسران وی را همراه مادرش دید. فردوست در همین مهمانی به مادر و دختر نزدیك می شود و خود را معرفی نمود؛ فردوست را شناختند و با هم گرم گرفتند. فردوست در كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی می نویسد: ".... تصور كردند كه برای ازدواج خود آمده ام، به هر حال آدرسشان را گرفتم و ماجرا را به محمدرضا گفتم، محمدرضا گفت: مادر و دختر را به سرخ حصار بیاور؛ آنها را به سرخ حصار بردم، پس از مدت كوتاهی محمدرضا آمد، شاه را معرفی كردم، پس از معرفی، شاه مدتی با دختر قدم زده و پس از یك ساعت نزد من آمدند و محمدرضا گفت: كه با پری قرار گذاشته است..." ادامه دارد
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت چهارم فردوست دلال آشنایی شاه و پری پری دختری 16-17 ساله، مو بور، بلند قامت و زیبا بود؛ كه فر
قسمت پنجم فساد شاه خانه‌ی پری غفاری در "نظامیه" حوالی میدان بهارستان بود. وی دوران ابتدایی را در مدرسه‌ی "نوروز" و دوره دبیرستان را در دبیرستان "شاهدخت" که در خیابان شاه آباد بود، سپری نمود. پری هنوز پانزده سال بیش نداشت که با تبانی مادرش و خانواده اسعدی نظام، بر سفره عقد نشاندند، وی که دوشیزه‌ای دبیرستانی و بی‌خبر بود به عقد علی آشوری ـ پسر اسعدی نظام ـ در آمد. عقد نافرجام پری و علی آشوری که بر اثر توطئه چینی ـ مادر پری و پدر علی ـ طراحی شده بود؛ پس از گذشت چهار ماه استحکام خود را از دست داد، و مادر پری فهمید که این پلکان ترقی محکم نیست، پس از طریقی دیگری سعی نمودکه در بدبختی دخترش کوشا باشد ... پری از همان ابتدا با اکراه به عقد علی آشوری در آمده بود. مادر پری هم با وساطت حسین فردوست تلاش کرد که طلاق او را بگیرد. نمایش فردوست و مادر پروین برای دیدار با شاه بسیار جالب است. ادامه دارد
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت پنجم فساد شاه خانه‌ی پری غفاری در "نظامیه" حوالی میدان بهارستان بود. وی دوران ابتدایی را در
قسمت ششم پری در خصوص اولین دیدار با شاه گفت : "... احساس كردم كه بروی ابرها گام بر می دارم، از اینكه در كنار شاه قدم می زنم خود را خوشبخت احساس كردم و غافل از اینكه همچون صیدی دست و پا بسته اسیر یك سفاك شده ام". شاه و پری با هم قرار بعدی گذاشتند؛ فردای روز ملاقات ، شاه ساعت یازده صبح زنگ زد و گفت : "... من تمام شب به یاد تو بودم، می خواهم امشب در كاخ میهمان من باشید، تا بیشتر با هم آشنا شویم". آن روزها همه می دانستند كه فوزیه ایران را ترك كرده است و خیال بازگشت هم ندارد. از سوی دیگر مادر پری با همدستی فردوست و گرفتن وكیلی به نام ارسلان خلعت بری، طلاق او را از علی آشوری گرفتند، مادر پری فكر می كرد كه از این پس دخترش ملكه ایران خواهد شد. پری با فسخ عقد با علی آشوری، آزادی خود را به دست آورد، رویای هر شب وی دربار و در كنار شاه بودن بود. پدر پروین (پری) مخالف رفتن دخترش به دربار بود و زنش را مؤاخذه می كرد. ادامه دارد
در هر کجا که هستی، هر گوشه این خاک که قدم بر می‏داری ، با چشم‏های مترصد ، نگاه کن که مبادا روی خون لاله ‏ها پا بگذاری! این دیار سربلند ، فصل‏های سرخ و خونینی را پشت سر گذاشته است. روزگاری این پهناور دلیر ، انارستان بود. انارهای عاشق ، با سینه‏ های خونین ، در همه جا رسته بودند. خزان که نه ، اما موسمی رسید که انارها همه بر خاک افتادند و خونشان در تمام ایران زمین جریان گرفت. و از آن همه خون بی‏باک ، مرز تا مرز ، شقایق رویید و سرفرازی و سربلندی رواج گرفت. شهدا ، همیشه هستند💗 کبوتر بودند آنها ، که ناگاه ، پرکشیدند و در آسمان ، به ابدیت رسیدند ؛ کبوترانی که در یک سحرگاه ، ندای رستاخیز در گوششان طنین ‏افکن شد و با کوله‏ باری از اخلاص بر دوش ، لبیک‏ گوی دعوت معبود شدند و رهسپار بهشت گشتند... شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت ، شلمچه آینه ای است که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می درخشد و دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت می وزد شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان ایثار قد کشیده است. شلمچه شهر شهود و شهادت است. شلمچه مثنوی بلند ایثار و فرودگاه عشق و عروجگاه دل. شلمچه آسمان است سرشار از ستاره های سرخ شلمچه بهار است لبریز از گلهای محمدی شلمچه دریاست مواج از موجهای عاشقی 🌺🌺🌺🌺 📷 : ✍️🏻 متن: تحویل سال ۱۴۰۱ شلمچه بوقت روایت شهیدان اللهم_ارزقنا_کربلا
🌟 ستاره های شهر 🎙️ روایت هشتم ❤️ پدران آسمانی 🎉 جشن میلاد باسعادت حضرت امام علی علیه السلام ☑️ مکان: شیراز ، تالار بزرگ حافظ ☑️ زمان : پنجشنبه ، ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ از ساعت ۱۸🕕 🌀 همراه با اجرای متفاوت خوانندگان ☑️ و برنامه های متنوع فرهنگی ، هنری ☑️ با حضور آحاد مردم قدرشناس
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت ششم پری در خصوص اولین دیدار با شاه گفت : "... احساس كردم كه بروی ابرها گام بر می دارم، از اینك
قسمت هفتم پروین در 17 سالگی در کاخ شاه ساعت هفت صبح بود كه امیرصادقی(راننده شاه) آمد و ماشین وی را به سوی كاخ برد. پری به همراه امیرصادقی به كاخ رسیدند ... امیرصادقی رفت و وی را تنها گذاشت، دستی از پشت به شانه ی پری خورد، برگشت، شخص شاه بود ... بوی شراب و ادكلن در هم آمیخته بود ... برای اولین بار در نزد شاه شراب گیلاس را سركشید ، گلویش سوخت ... سرش گیج رفت ... دومین جام را نیز شاه برایش ریخت ، این بار آرام آرام به گلویش سرازیر كرد .... پس از مدتی به زمین افتاد ... وقتی صبح كه از خواب بیدار شد، دوران كودكی و دوشیزه گی را از دست داده بود ... احساس پلیدی به وی دست داد ... هنوز با اعلیحضرت عقد زناشویی نبسته بود. شاه از پری می خواهد این ماجرا را به كسی ـ حتی پدر و مادرش ـ نگوید تا زمانی با یك تشریفات رسمی مراسم عقد اجرا شود. ادامه دارد
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت هفتم پروین در 17 سالگی در کاخ شاه ساعت هفت صبح بود كه امیرصادقی(راننده شاه) آمد و ماشین وی را
قسمت هشتم زندگی شوم پری اكنون از ماجرای شبی كه در كنار شاه بود یك ماه می گذرد ، وی در این یك ماه دیگر هیچ شبی را در كاخ نخوابیده بود. شاه دستور داده بود در خیابان كاخ، خانه ای برای وی خریداری شود تا نزدیك شاه باشد و هر ماه پنج هزار تومان نیز به مادر پری قرار بود پرداخت نماید تا هزینه زندگی وی تأمین شود. شاه پری را از پرخوری و نوشیدنی زیاد بر حذر می داشت تا همیشه زیبا و خوش اندام بماند ... وی هفته ای سه روز در كنار شاه بود؛ روز های شنبه، دوشنبه، چهارشنبه ... به سفارش شاه ، خیاط و آرایشگر او را هم چون عروسكی در می آوردند تا ساعتی از لحظات شخصی شخص اول مملكت را سرگرم خود كند. پروین غفاری در خصوص هم نشینی با شاه می گفت :".. هنگام صرف شاه آرام آرام مشروب می خورد و گاهی گیلاس مرا هم پر می كند ... گاهی دور از چشم محافظان و زیر درختان بر روی زمین یا نیمكتی می نشستیم ؛ او در چنین مواقعی دست مرا می گرفت و چشم در چشم من می دوخت و سعی می كند مرا به سبك هنرپیشگان آمریكایی ببوسد .. حدود ساعت یازده شب سرگرمی صاحب عروسك تمام شده است و عروسك بایستی به گنجه اش باز گردد." ادامه دارد
اینجا با هم باشیم⚘️
قسمت هشتم زندگی شوم پری اكنون از ماجرای شبی كه در كنار شاه بود یك ماه می گذرد ، وی در این یك ما
قسمت نهم زندگی شوم پری پری می گوید: "من همچون فاحشه ای كه پس از انجام وظیفه اش، دستمزد می گیرد، هدیه های او را در كیفم می گذاردم ... حداقل فایده این طلاجات دلخوشی مادرم بود". مادر پری فكر می كند؛ شاه و پری دوران نامزدی خودشان را می گذرانند، پری یقین دارد كه ازدواجی در كار نیست. شاه به پری می گوید: "می خواهم زیبا و خوش اندام بمانی ... تو نبایستی حامله شوی ... آشفته به سویش برگشتم و فریاد زدم، تو سه ماه است؛ هر چه خواسته ای ... حال می گویی نباید حامله شوی ... اعلیحضرت عزیز من حامله ام ... حامله ... تو نمی توانی با خریدن یك خانه خرابه مرا گول بزنی ... بایستی با من ازدواج كنی ... شاه برگشت و گامی به سوی من برداشت، در چشمانم نگریست ... دستش را بالا برد و بر گونه ام فرود آورد .... احمق دیوانه چرا گذاشتی حامله شوی؟ ادامه دارد